امروز در پنجمین برنامه، در رابطه با حوادثی صحبت می کنیم که بگونه ای ایران را از متحد شدن با آلمان نازی برحذر داشت، چرا که در غیر این صورت، با شکست و تسلیم کامل در مقابل ائتلاف ضد هیتلری روبرو می گشت. ولادیمیر ساژین در خصوص ورود نیروهای شوروی و بریتانیا به خاک ایران در اوت 1941 به بحث و گفتگو می پردازد:
"در 22 ژوئن سال1941، آلمان نازی بدون اعلام جنگ، و با نقض پیمان عدم تجاوز، بی رحمانه به خاک اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. استالین رهبر شوروی، انتظار چنین واقعه ای را نداشت. غافلگیری، نقش تکان دهنده ای برای اتحاد شوروی داشت.
نیروهای آلمانی در آغاز جنگ موفق شدند تا به عمق اتحاد جماهیر شوروی نفوذ کرده و اراضی وسیعی از بخش اروپایی کشور را به اشغال خود در آوردند. صدها هزار تن از ارتش سرخ کشته و زخمی و نزدیک به 3 میلیون نفر از نیروهای مسلح شوروی به اسارت آنها در آمدند".
اما استالین، در این دوره حساس تصمیم گرفت تا واحدهای نظامی خود را به ایرانِ "بی طرف" که فرسنگ ها از میادین جنگی دور بود، اعزام کند.
چرا ایران؟
ایران با منابع عظیم نفت و گاز در منطقه خاورمیانه، کشوری استراتژیک بود. در سال های 30 و 40 میلادی قرن بیستم، فقط ایران می توانست در خاورمیانه، با استفاده از امکانات مدرن خود، سوخت هواپیما تولید کند. پالایشگاه آبادان در سال 1940، بیش از 8 میلیون تن نفت پالایش می کرد. بنابراین برلین، لندن و مسکو برای بدست آوردن ایران "بی طرف" ، با یکدیگر در حال مبارزه بودند. ایران، دروازه ای به هند بریتانیا و قفقاز بود.
آلمان در طول دهه 30 میلادی، توجه ویژه ای به ایران داشت. روابط تجاری و اقتصادی، و نظامی- فنی بین دو کشور توسعه یافته بود، و آلمان ها از نظر ایدئولوژیکی و نژادپرستانه از وحدت ژرمن ها و پارس ها، به عنوان نمایندگان نژاد آریایی صحبت می کردند. در سال 1941، نفوذ ایدئولوژیک آلمان ها در ایران قابل توجه بود.
ایران، از نظر استراتژی نظامی، سکویی برای حمله به هند بریتانیا توسط آلمان نازی بود. در سال 1941، هیتلر با صدور بخشنامه شماره 32، اعلام کرده بود که پس از پیروزی بر اتحاد جماهیر شوروی، نوبت به مستعمرات انگلیس و کشورهای مستقل در خاورزمین، آفریقا، مدیترانه می رسد که ایران نیز در فهرست آن کشورها قرار داشت.
مولف این مقاله با مطالعه اسناد مستند آرشیویِ و به غنیمت گرفته شده از "لوفت وافه"، نیروی هوایی آلمان، از آماده سازی آن واحد برای حمله به ایران آشنا شده است. در یکی از پرونده های غنیمتی، اطلاعات دقیق شناسایی از قبیل نقشه ها، دستوالعمل ها، توضیحات و عکس های متعدد از اهداف مختلف برای حمله به شهرها، فرودگاه ها، مراکز و میادین نفتی ایران که در اوایل سال های 40 میلادی طراحی شده بود، قابل ملاحظه است. به عنوان مثال، با دقت فراوانی مطلوب ترین فصل سال، زمان دقیق صبح یا روز، شرایط آب و هوایی، و بهترین جهت برای نزدیک شدن به اهداف نظامی و غیره را مشخص و توصیه کرده اند.
استالین نیز به ایران نیازمند بود. اول اینکه این کشور مسیر ترانزیت مناسبی برای تامین مایحتاج از انگلستان و ایالات متحده بود. دوم، تهدیداتی بود که می توانست از جانب عوامل نازی و یا حتی تهاجم آلمان به ایران صورت بگیرد. که به دنبال آن حمله به ماورای قفقاز نیز می توانست شوروی را تهدید کند. لذا این دو عامل، دلیل رسمی ورود نیروهای شوروی به ایران شد. البته شاید هم این علت اصلی نباشد. به هر حال و به احتمال قوی، انگیزه اصلی استالین در تصمیم گیری و اجرای طرح "راه حل ایران"، وجود بریتانیا بود که می توانست بدون اتحاد جماهیر شوروی درایران مداخله کند. این امر بی شک باعث تقویت موضع بریتانیا، رقیب دیرین و تاریخی روسیه در منطقه می شد و برای مسکو، مشکل بوجود می آورد.
در این برهه زمانی، کرملین نیاز مبرم به متحدانی داشت که با آلمان نازی مبارزه کنند. به همین دلیل ایران می توانست نقش موثری در چنین ائتلافی بازی کند.
البته نباید گرایشات استالین در گسترش مرزهای شوروی و افزایش نفوذ خود در منطقه را نادیده گرفت.
بنابراین کلیه این عوامل باعث شد تا استالین در تابستان و پاییز سال 1941، تصمیم به انجام عملیات نظامی در ایران کند.
استالین در 23 اوت 1941، دو بخشنامه صادر می کند. در این اسناد آمده است که "به منظور حفظ مرزهای ما در برابر خرابکاران آلمانی، که تحت نظارت و پوشش دولت ایران کار می کنند، و به منظور جلوگیری از حملات نیروهای ایرانی به مرزهای ما، دولت شوروی بر اساس فصل 6 معاهده سال 1921 ایران و شوروی، که به موجب آن در صورت رفتار تهدیدآمیز ایران بر علیه اتحاد جماهیر شوروی، دولت شوروی حق اعزام نیروهای نظامی به ایران را دارد، دولت شوروی نیروهای نظامی خود را به خاک ایران اعزام می کند. "
25 آگوست 1941، نیروهای متفق شوروی و بریتانیا در غالبِ عملیات "همدردی" (اشغال ایران در جنگ جهانی دوم)، وارد خاک ایران شدند.
اما مسکو قبل از ورود نیروهایش به ایران، دست به یک اقدام مهم زد. چند تن از مقامات ارشد سفارت اتحاد جماهیر شوروی در 23 اوت 1941، خود را به مهم ترین نقاط استراتژیک شمال ایران رساندند (استان های آذربایجان، گیلان، و خراسان و مازندران). آنها با فرمانداران و فرماندهان پایگاه های نظامی منطقه، وارد مذاکره شده و از آنان خواستند تا برای جلوگیری از خونریزی های بی مورد، نیروهای خود را از مرز های ایران و شوروی عقب برانند. در نتیجه، تعدادی از واحدهای نظامی ایران که آماده نبرد و درگیری با نیروهای شوروی بودند، منحل شدند (به عنوان مثال واحدهایی در تقاطع سه بزرگراه ها در چالوس و بندر نوشهر، متفرق شدند). بنابراین در عملیات "همدردی"، هم ایران و هم شوروی، متحمل کمترین خسارات شده و بسیاری از امکانات و بناهای مهم، حفظ شدند.
همزمان با ورود نیروهای ائتلاف به خاک ایران، صبح روز 25 اوت، اسمیرنوف، سفیر کبیر شوروی و سِر ریدر بولارد، وزیرمختار بریتانیا، طی یادداشتی، حمله قوای خود به ایران را به رجب علی منصور، نخست وزیر وقت، ابلاغ کردند. در این یادداشت گفته شد که نیروهای شوروی در شمال و نیروهای انگلیسی در جنوب، وارد ایران شده اند، و اقدام آنان از اعتبار قانونی برخوردار است.
در 27 اوت، محمدعلی فروغی در نتیجه تغییر هیئت دولت، نخست وزیر جدید ایران شد و طی حکمی، دستور توقف مقاومت نیروهای ایران در مقابل متفقین شد. بنابراین مقاومت نیروهای ایرانی در 29 اوت به پایان رسید. در آن زمان بخش بزرگی از ارتش ایران، تقریبا متلاشی شد. تمام شهرهای بزرگ شمالی ایران به اشغال نیروهای شوروی درآمدند. عملیات "همدردی" ، طی یک هفته با موفقیت به پایان رسید.
عملیات "همدردی" یکی از معدودترین عملیات های ارتش سرخ است، که در ماه های اول جنگ جهانی دوم، با موفقیت همراه بود.
طراحی و پیاده سازی اقدامات مشترک شوروی و بریتانیا در حمله به ایران و همچنین انجام سیاست های مشترک در منطقه، اساسی برای همکاری های نزدیک تر بین دو کشور شد که انتقال تجهیزات نظامی به اتحاد شوروی از مسیر ترانزیت جنوب، یکی از آنها می باشد.
نباید فراموش کرد که اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا، به اولین اقدام نظامی مشترک در بین متحدان جدید در جنگ علیه آلمان، تبدیل شد. اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان، پس از سال ها رویارویی و تقابل، موفق شدند که در ایران، تحت تغییرات جغرافیای سیاسی آن زمان، به تفاهم رسیده و با یکدیگر همکاری نزدیک داشته باشند.
اما رضا شاه با سرپیچی از اصل توافق به عمل آمده در رابطه با اخراج کارشناسان آلمانی، ایتالیایی و رومانیایی از خاک ایران، دلیلی برای اشغال پایتخت در 15 سپتامبر توسط نیروهای متفق گردید. این به نوبه خود، باعث کناره گیری رضا شاه از سلطنت در 16 سپتامبر 1941 گردید و محمد رضا پهلوی، شاه جدید، هیچ تلاشی برای به چالش کشیدن موقعیت ایران، نه با اتحاد جماهیر شوروی و نه با انگلستان، نکرد. در نتیجه ایران دیپلمات های کشورهای متخاصم و دشمن متفقین را از کشور اخراج و نمایندگان خود را از آلمان، ایتالیا و رومانی به ایران فراخواند. علاوه بر این کار بر روی تنظیم یک معاهده با نیروهای متفق، برای قانونی شدن اقامت و حضور آنها در ایران، آغاز شد.
در 29 ژانویه 1942، پیمان اتحاد سه قدرت، توسط اسمیرنوف، سفیر شوروی، بولارد، سفیر بریتانیا و علی سیهلی، وزیر امور خارجه ایران به امضا رسید. این معاهده به عنوان اصلی ترین سند، اجازه استقرار نیروهای متفق (شوروی و بریتانیا) در ایران را باعث گردید و این کشور تبدیل به راه ترانزیت برای عبور محصولات و تجهیزات (هواپیما، اتومبیل، لاستیک، مواد غذایی و سایر اقلام) ساخت کشورهای انگلیس، آمریکا و دیگر متحدین به اتحاد جماهیر شوروی و استفاده و بکارگیری کلیه وسایل ارتباطی در ایران شد. قابل توجه است که ماده اول پیمان فوق الذکر با تعهد دو کشور شوروی و انگلیس آغاز می گردد که "احترام به حاکمیت، تمامیت ارضی، و استقلال سیاسی ایران" را متضمن می شود.
ساژین در پایان می گوید که ایران با امضای این سند تاریخی، کشور خود را در صفوف نیروهای ائتلاف ضد فاشیستی قرار داد و با حفظ حق حاکمیت و استقلال، جایگاه مناسبی را پس از جنگ، در جهان به خود اختصاص داد. بنابراین، شکی نیست که ورود نیروهای متفقین در ایران در سال 1941، این کشور را از بسیاری از مشکلات، مصیبت ها و در نهایت شکست، نجات داد.