چرا آمریکا خواهان پایان جنگ اوکراین نیست؟
© AP Photo / Mindaugas Kulbisخوانندگان دیلی میل معتقدند روسیه با دیدن ارتش آمریکا از خنده خواهد مرد
© AP Photo / Mindaugas Kulbis
اشتراک
حمایت های نظامی و لجستیکی ایالات متحده از اوکراین نه برای حمایت از مردم این کشور، بلکه در راستای سیاست های کلان تر آمریکا صورت می گیرند.
اخیرا سفیر روسیه در آمریکا در واکنش به تصمیم کاخ سفید برای ارائه خودروی جنگی "برَدلی" به کییف تاکید کرده که همه اقدامات واشنگتن نشاندهنده عدم تمایل آن به حل و فصل سیاسی است. تلاش آمریکا برای فرسایشی شدن جنگ اوکراین در حالی ادامه دارد که اساسا تحرکات و تحریکات ایالات متحده نقش مهمی در آغاز این جنگ داشت. با توجه به ابعاد و پیامدهای مختلف جنگ، این سوال به صورت جدی مطرح می شود که چرا آمریکایی ها خواهان تداوم جنگ و عدم پایان یافتن آن هستند؟ در این باره می توان به چند دلیل اشاره کرد:
نخست آن که آمریکا همواره یک ابرقدرت جنگ طلب بوده و از وجود جنگ به نفع خود استفاده کرده است. در طول سالهایی که این کشور موفق شده به قدرت برتر در سطح بینالمللی دست پیدا کند، بارها یا به صورت مستقیم آغازگر جنگ های ویرانگر بوده و یا از متحدان خود برای برپایی و تداوم جنگ های مختلف حمایت کرده است. بنابراین آمریکا ذاتا یک قدرت جنگ طلب است.
برخلاف سایر قدرتهای بزرگ که بعضا وجود صلح را برای دوام و بقای قدرت خود مفید تلقی کرده اند، در نگاه آمریکایی ها هرچه بحران ها و جنگ ها در سطح نظام بین الملل بیشتر باشد، بقا و دوام قدرت این کشور نیز بیشتر تضمین خواهد شد. زیرا این نبردها می توانند به استهلاک قدرت رقبای منطقه ای و بین المللی آمریکا منجر شوند.
با این منطق، آمریکایی ها دائما در حال دمیدن در آتش های زیر خاکستر در مناطق مختلف جهان هستند. به عنوان مثال، تحریکات واشنگتن در مورد مسئله تایوان نشان از آن دارد که ایالات متحده خواستار درگیر شدن چین در یک جنگ جدید است. کما اینکه سفر نانسی پلوسی به تایوان نشان داد، آمریکاییها از هیچ اقدامی در این دارستا فروگذار نمی کنند.
از سوی دیگر آمریکایی ها نمی خواهند رقبای بزرگ آنها به سادگی از جنگ ها بیرون آیند. زیرا خود آمریکایی ها در دهه های گذشته نتوانسته اند از جنگ هایی که به راه انداخته اند، به سادگی خارج شوند. تجربه ایالات متحده در ویتنام، افغانستان و عراق نشان می دهد که این کشور برای مدت های مدید، در بحران های ساختگی گرفتار بوده است. از این رو خروج سریع رقبای واشنگتن از هر جنگی می تواند به هیمنه ابرقدرتی آمریکا لطمات جدی وارد کند. به همین دلیل آمریکایی ها بدون توجه به عواقب و پیامدهای انسانی جنگ اوکراین، خواهان تداوم آن هستند تا به زعم خود، برای روسیه یک باتلاق بسازند.
دومین دلیلی که آمریکاییها را برای حمایت از تداوم جنگ اوکراین مجاب می کند، این است که تصور دارند با ادامه جنگ، قدرت روسیه دچار تزلزل و اضمحلال خواهد شد. از نظر آمریکاییها اگر روسیه درگیر یک جنگ فرسایشی در اوکراین شود، ناگزیر است تمام توجه و منابع خود را معطوف به جبهه نبرد در شرق اروپا کند. در نتیجه این امکان را پیدا نخواهد کرد تا در سایر مسائل مهم منطقهای و بینالمللی به ایفای نقش بپردازد. از این رو آمریکا تداوم جنگ اوکراین و فرسایشی شدن این جنگ را در راستای محدودسازی قدرت روسیه تلقی می کند.
با این حال شواهد موجود نشان میدهند که قدرت روسیه نه تنها در جنگ اوکراین کاهش پیدا نکرده، بلکه این کشور همچنان یک بازیگر فعال در سطوح منطقه ای و بین المللی است و نظر مسکو در مورد مسائل مهم جهانی با اهمیت به شمار می آید. در واقع روسیه آنقدر قدرتمند هست که حتی اگر برای سال های متمادی درگیر جنگ اوکراین باشد، باز هم بتواند جایگاه و اعتبار خود را در سطح اول قدرت های جهانی حفظ کند.
سومین دلیل پافشاری آمریکا بر تداوم جنگ، به اعمال فشارهای ساختاری به کشورهای اروپایی ارتباط می یابد. تا امروز در میان کشورهای اروپایی، اختلافات فراوانی در خصوص نحوه مقابله با روسیه در مورد جنگ اوکراین پدید آورده است. به نحوی که برخی از کشورهای اروپایی خواهان پایان تخاصم با روسیه شده اند و سیاست تقابل جویانه نسبت به مسکو را به زیان منافع و امنیت ملی خود تلقی می کنند. این اختلافات به حدی افزایش یافته که حتی میتواند به عنوان یک عامل واگرایی جدی در میان اعضای اتحادیه اروپا عمل کند.
از نظر آمریکایی ها هرچه تقابل میان روسیه و کشورهای اروپایی افزایش یابد، وابستگی اتحادیه اروپا به ایالات متحده نیز بیشتر خواهد شد. در حالی که آمریکا از لحاظ جغرافیایی دارای فاصله زیادی تا شرق اروپا و نقطه کانون درگیری یعنی اوکراین است، اما اروپای غربی در مجاورت میدان نبرد قرار دارد. از این رو ایجاد روس هراسی و افزایش ترس از احتمال حملات نظامی روسیه یا توسعه جنگ اوکراین به سایر کشورهای اروپایی میتواند همچنان نقش امنیتی و نظامی آمریکا را در اروپا برجسته نگه دارد.
نباید از یاد برد که آمریکایی ها نسبت به طرح های اعلام شده از سوی برخی از کشورهای اروپایی همچون آلمان و فرانسه به شدت نگران بودند. به عنوان مثال طرح ارتش مستقل اروپایی که توسط مرکل و مکرون در دوران ریاست جمهوری ترامپ اعلام شد، میتوانست پایانی بر موجودیت ناتو باشد. بر این اساس آمریکاییها تلاش دارند با زنده نگه داشتن تنش در اروپا، همچنان کشورهای این قاره را از حیث امنیتی و نظامی به خود وابسته نگه دارند.
چهارمین دلیل آمریکا برای فرسایشی کردن جنگ این است که واشنگتن قصد دارد از میدان نبرد اوکراین برای آزمایش تسلیحات مختلف خود استفاده کند. در واقع ایالات متحده به جنگ اوکراین همانند میدانی نگاه می کند که می تواند بدون درگیر کردن نظامیان خود به صورت مستقیم، انواع تسلیحات جدید را مورد آزمون قرار دهد.
دلایل فوق نشان می دهند که حمایت های نظامی و لجستیکی ایالات متحده از اوکراین نه برای حمایت از مردم این کشور، بلکه در راستای سیاست های کلان تر آمریکا صورت می گیرند. تاکید بر این جنبه از سیاست های آمریکا می تواند یکبار دیگر چهره واقعی ایالات متحده را برای جهانیان مشخص کند. در واقع آمریکا ابرقدرتی است که متحدان خود را در راستای سیاست های کلان تر قربانی می کند.
مردم اوکراین در حالی هزینه جنگ را متحمل شده اند که رفتار آمریکایی ها در ادوار گذشته نشان داده که آنها به راحتی متحدان خود را در بزنگاه های تاریخی رها خواهند کرد. از این منظر، دولت اوکراین، نخستین دولت در دنیا نیست که با طناب پوسیده آمریکاییها به ته چاه رفته است. آمریکاییها پیش از این نیز بارها چنین رفتار عهدشکنانهای را در مقابل سایر متحدان خود یا حکومتهایی که احساس نزدیکی بسیار زیادی به آمریکا میکردند و به تبع آن حساب زیادی روی حمایتهای واشنگتن باز کرده بودند، نشان داده اند.
آخرین نمونه آن، حکومت اشرف غنی در افغانستان بود که در واقع مصداق بسیار بارز و آشکاری است که نشان می داد دولت آمریکا چگونه دولت متحد خود را بهراحتی تنها گذاشت و در بزنگاه تاریخی حمایت لازم را از آن بهعمل نیاورد. البته این رویکرد آمریکا مسبوق به سابقه است و موضوع چندان جدید به شمار نمی آید. از رهاکردن محمدرضا پهلوی در کوران تحولات انقلابی در ایران گرفته تا رها کردن حسنی مبارک در مصر و بنعلی در تونس در جریان تحولات موسوم به بهار عربی، همه نمونههای بارز و مشخصی از این رویکرد آمریکاییها در رها کردن متحدان خود در بزنگاههای تاریخی به شمار می آیند.
با این حال آنچه که مشخصا درباره اوکراین اهمیت دارد، این است که برخلاف موارد دیگر که شاید آمریکاییها در بحران ایجادشده برای متحدان خود نقش چندانی نداشتند، اما در اوکراین این خود آمریکاییها بودند که بحران را ایجاد کردند. بنابراین شاید بتوان گفت ویژگی بارز بحران اوکراین نسبت به سایر بحرانهایی که پیشتر به آن اشاره شد، آن است که آمریکاییها بهعنوان بازیگر بحرانساز وارد تحولات مربوط به این کشور شدند و تحولات را به نقطه جنگی رساندند. در طول یک سال گذشته نیز که جنگ در جریان بوده، کاخ سفید از هیچ اقدامی برای تداوم آن دریغ نورزیده است. با توجه به طرح های کلانی که آمریکا دنبال می کند، تردیدی نیست که مردم اوکراین بزرگترین قربانی سیاست تداوم جنگ در کشور خود هستند.