در نتیجه سرچ اینترنتی ریشه واژه فرهنگ به زبان فارسی این نتیجه حاصل شد که کلمه فرهنگ از دوره پارسی میانه وارد ادبیات ایران شده است و پیش از آن کلمه ایی که به معنای فرهنگ باشد در ادبیات ایران به ندرت مشاهده شده و یا اصلا یافت نمی شد.
از سوی دیگر ارزیابی هر فرد به عنوان مشاهده گر از محیط فرهنگی جدید در چگونگی قضاوت تاثیرگذار خواهد بود. مثلا من به عنوان یک ایرانی که ساکن کشور روسیه هستم این جامعه را «زن سالار» ارزیابی می کنم، چون تمام مسئولیتهای مهم خانه، مدیریت اقتصادی خانواده، انتخاب محل زندگی، انتخاب محل تفریح و پرداخت هزینه های آن، تربیت فرزندان و… بر عهده زنان می باشد، اما ممکن است که مشاهده گر دیگری این شرایط را نشانه «مردسالاری» بداند.
اولین شوک فرهنگی
هنوز چند ساعتی از ورودم به مسکو نگذشته بود که باید برای ثبت نام به دانشگاه می رفتم و نخستین شوک فرهنگی را نیز همان روز، وقتیکه برای اولین بار در برابر نظم چشمگیر حاکم در سطح شهر مسکو در مقایسه با تهران قرار گرفتم، تجربه نمودم. عادت کرده بودم برای ورود و خروج به قطار مترو تمام توان و زور خود را جمع کرده تا از پس مسافرانی که می خواستند فقط با زور پیاده و سوار شوند، بر بیایم. اما در کمال تعجب شاهد دو صف در کنار در قطار بودم که صبورانه در انتظار خروج مسافران بودند ، سپس با سرعت و البته نظم وارد قطار شده، برخی به آرامی نشستند و مابقی نیز ایستاده یا کتاب خوانند، یا موسیقی گوش داده و هرگز حتی نیم نگاهی هم به من خارجی نیانداختند.
اما در میان سرخوشی ناشی از نظم و رفاهی که در نتیجه آن بوجود آمد، چهره نازیبا و کثیف خروجی های مترو حالم را بد کرد، چون سطح خیابان پوشیده از آب دهان بود! بعدها فهمیدم که برخی افراد بی فرهنگ عادت بدی دارند و آب دهان خود را به خیابان می اندازند و این وضعیت تا فاصله چند متری از خروجی مترو بیشتر به چشم می آید.
به هر حال آن روزها گذشت، اکنون در تهران نظم اجتماعی بیشتری نسبت به قبل حاکم است وعادت آب دهان انداختن روسها نیز در مقایسه با قبل کمتر شده است، و من یاد گرفتم که باید به مسائل را از دریچه فرهنگ کشور میزبان نگاه کنم. در اینجا دستگاههایی که مسئول پرورش فرهنگ و قواعد اجتماعی هستند، سعی دارند تا با تبلیعات دائمی عناصر فرهنگی مورد نظر جامعه را به شهروندان القاء نمایند، مثل دعوت به کتاب خوانی، کمک به بی سرپرستها، معلولین، پاکیزه نگه داشتن محیط زیست…و بی شک اگر روزی مثل همیشه از پشت بلندگوی داخل قطار مترو اعلام نشود که «جای خود را بی افراد ناتوان، پیرها و خانم های باردار بدهید» متعجب خواهم شد.