دو سال بعد از تلاش های ملک عبدالله دوم، در سال 2006 نقش هژمون مقابله با تهدید هلال شیعی با استفاده از نفوذ ایالات متحده به دلیل پتانسیلهای خاص ژئواستراتژیک و ژئواونومیک عربستان سعودی به این کشور واگذار میشود ولی نه برای تعیین نوع و شکل حکومت عراق، بلکه در جهت ایجاد نقش متوازن کننده قدرت در خاورمیانه، یعنی همان نقشی که سالها قبل صدام حسین ایفاگر آن بود.
این رخداد تفکر بنیادین حاکم بر سیاست عربستان سعودی را دچار تغییر عمده کرده و آن را از تئوری موازنه قدرت به تئوری موازنه تهدید تغییر داد. این تغییر به دلیل پتانسیل بیشتر موازنه تهدید نسبت به موازنه قدرت در ایجاد اتحاد و ائتلاف، و نهایتا در راستای متوازن کردن قدرت شکل گرفت لیکن نکته مهم عدم برخورداری ایران از چهار شاخصه لازم در تئوری استفان مارتین والت جهت تبدیل شدن به تهدید خصوصا در سال 2006 بود. قدرت آفندی و نیات تجاوزکارانه دو شاخصهای بودند که خلأ آنها در سیاستهای ایران، این کشور را از تبدیل شدن به تهدید باز داشته و در این شرایط پیاده سازی تئوری موازنه تهدید از سوی عربستان را دچار اخلال میکرد.
اقدام نخست عربستان و ایالات متحده، سود بردن از حساس ترین نکته تئوری فوق الذکر یعنی نیات تجاوزکارانه با آفندی جلوه دادن قدرت پدافندی ایران بود. ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل در همان سال 2006 و پیامدهای آن مانند تحریم بیش از 10 نهاد نظامی و مالی ایران به بهانه حمایت از نهادهای تروریستی توسط وزارت خزانه داری ایالات متحده در سال 2007 و سایر تحریمها که عمدتا با بهانه حمایت ایران از گروههای تروریستی و بعد از سال 2006 به وقوع پیوسته، میتوانند در همین راستا ملحوظ شوند.
اما پس از ابعاد ذهنی این القاء، اتحاد و ائتلاف عربستان بر ضد ایران نیازمند دلایل عینی ملموس و مشهود نیز بوده است. نا امن سازی منطقه خاورمیانه خصوصا عراق، افغانستان و سوریه با تکیه بر تفکر بنیادگرای تکفیری و بهره گیری از اسلوبهای تروریستی، مهمترین و مؤثرترین راهکار عربستان در این زمینه بود.
در بعد فرامنطقه نیز، عربستان با عدم کنترل پروژه بحران سازی و پدید آوردن تعارض جدی با ایران به دنبال قرار دادن ایالات متحده در موقعیت انتخاب میان متحد قدیمی و دوست جدید بوده. موقعیتی که کاخ سفید را در وضعیت آچمز سیاسی میان از دست دادن دستاورد برجام یا از دست دادن حافظ منافع خاورمیانهای خود قرار خواهد داد.
از منظر دیگر بحران سازی ریاض در بعد داخلی نیز دارای دستاوردهای مهمی مانند متحد کردن نیروهای وفادار داخلی، همراه کردن نیروهای میانه رو و نهایتا سرکوب نیروهای مخالف داخلی خواهد بود که نمونههای آن را در سالهای اخیر شاهد بوده ایم.
حاکمان عربستان برای نایل آمدن به اهداف فوق الذکر با نشانه گرفتن سوریه در پی اجرای تاکتیک ان پرایز در مقابل ایران بودند که واکنش ایران و ورود غیر منتظره روسیه به درگیریهای خاورمیانه باعث برهم خوردن پیش بینی سعودیها و شکل گیری تاکتیک سیخ به سود ایران در عراق و به ویژه یمن شد که این اتفاق عربستان را در موقعیتی بدون بازگشت به سوی بحران آفرینی بیشتر راهی کرده است.
در حال حاضر عربستان تنها دو راه پیش روی خود دارد، قبول شکست و عقب نشینی از خاک سوریه، عراق و یمن، یا ادامه بحران آفرینی که طبیعتا انتخاب ریاض گزینه دوم خواهد بود. اما بحران آفرینی بر پایه تئوری موازنه تهدید دارای یک اشکال عمده است، چنین کشوری اصولا در مبحث مدیریت منازعات در وهله اول ورود نخواهد کرد و در وهله دوم باعث ایجاد اخلال در روند نیل سایر کشورها به نتایج قابل قبول در این زمینه خواهد شد.
اشتباه استراتژیک ریاض و متحدانش در انتخاب تئوری سیاسی صحیح و سازگار با منطقه خاورمیانه و به تبع آن عدم مدیریت منازعه با ایران مسبب وقوع موقعیتهایی خطیر برای تمام منطقه خاورمیانه خواهد بود که در آینده نزدیک این منطقه را بارها تا آستانه جنگ جهانی سوم پیش خواهد برد.
بحران سازی های عربستان و احتمال وقوع جنگ جهانی سوم
© AFP 2023 / STR"دبیر کل" دانه ای چند
© AFP 2023 / STR
اشتراک
پس از اضمحلال حکومت حزب بعث عراق به واسطه حمله نظامی ایالات متحده به آن کشور در سال 2003، ملک عبدالله بن حسین پادشاه اردن با طرح تئوری هلال شیعی در سال 2004 در تلاش برای ایفای نقش هژمون ضد تهدید ایران در جهت استیلای مجدد سلسله هاشمی بر عراق بر آمد.