آقایان و خانم ها
براي من مايه افتخار و خرسندی است كه در اين کنگره علمی و در کنار دانشمندان و فیلسوفان حضور يافتم. در ابتدا لازم می دانم از دولت جمهوری باشقیرستان، انستیتو فلسفه آکادمی علوم روسیه، انجمن فلسفه روسیه، دانشگاه دولتی باشقیرستان، و آکادمی خدمات عمومی باشقیرستان که در سازماندهی این کنگره مشارکت داشتند، تقدیر و تشکر نمایم.
جهان معاصر هم چنان با بحران های متعددی مواجه است. در دو دهه اخیر، جنگ، خشونت و ناآرامی در سومالی، افغانستان، لیبی، عراق، سوریه و یمن نه تنها سرنوشت مردم و دولت این کشورها را دست خوش تحول کرد، بلکه منطقه و جهان را دچار ناامنی نمود. احتمال تشدید اوضاع در افغانستان، از جمله با توجه به پیش روی طالبان در شهر قندوز، وجود دارد. قدرت گرفتن گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه به یک تهدید جهانی تبدیل شده است. به ویژه در سوریه، نزدیک به دو سوم خاک این کشور در دست دولت نیست. چند سال است که کشورهای غربی و متحدان منطقه ای آن ها به معارضان برای ساقط کردن دولت بشار اسد کمک می کنند. در حال حاضر خطر داعش چنان بزرگ شده که مسأله را از جمله برای کشورهای غربی پیچیده کرده است. در این شرایط، ورود روشن تر جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه به موضوع سوریه نشان می دهد که رویکرد غرب اشتباه بوده است و سیاست های آن ها در این منطقه کارآیی نداشته است.
اما چرا جهان چنین دچار بی ثباتی و ناامنی شده است؟ چرا رادیکالیسم در برخی مناطق رایج شده است؟ پاسخ های متعددی به این سؤالات می توان ارایه داد و می توان این موضوعات را از زوایای مختلف بررسی نمود. برخی از تحلیلگران بر ناکارآمدی نظام بین المللی فعلی و ضرورت حرکت به سوی جهان چند قطبی تأکید می کنند؛ برخی ظهور بازیگران جدید و تلاش آن ها برای یافتن جایی در نظام بین المللی را دلیل این بی ثباتی ها می دانند؛ عده ای به مباحث حقوق بین المللی و ناکارآمدی سازمان های بین المللی در شکل گیری این بی ثباتی ها توجه دارند؛ تعدادی از محققان بحران های فعلی را به عنوان پیامدهای جهانی شدن بر می شمرند؛ و برخی از صاحب نظران نیز بر رشد افراط گرایی در نتیجه بی عدالتی تمرکز دارند.
هر کدام از این دلایل در جای خود قابل توجه است، اما من بنا دارم که در این مقاله، از زاویه دیگری به بررسی این موضوع بپردازم: هدف من، بررسی مشکلات خاورمیانه و شمال آفریقا از ناحیه تضعیف دولت — ملت ها است. این واقعیت را به یاد آوریم که دولت — ملت طی سالیان بسیار و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به پایه اصلی نظم و ثبات جهانی شده است. در نظر داشته باشیم که در گذشته، درخواست هایی که اقوام و گروه های مختلف داخل یک محدود مرزی داشتند، توسط دولت- ملت ها تجمیع و مدیریت می شدند. اما ضعف دولت- ملت ها باعث بی پاسخ ماندن برخی از این درخواست ها، ایفای نقش فعال تر از سوی شبکه های فراملی و بروز برخی بی نظمی ها فراتر از چارچوب دولت- ملت ها شده است.
چه عواملی باعث تضعیف نهاد دولت — ملت طی سالیان اخیر شده اند؟ من به دو گروه از عوامل در تضعیف دولت — ملت طی سالیان گذشته اشاره می کنم:
در کنار این عوامل، گروه دیگری از عوامل هستند که طبیعی نیستند و امکان اجتناب از آن ها وجود داشته است. این عوامل، آسیب های اساسی به واحد دولت —ملت وارد کرده اند:
یکی از این عوامل، رویکرد یک جانبه گرایی غرب بوده است. این رویکرد در شکل نرم انجام نگرفت و نظم نوین جهانی مورد نظر غرب شکل نگرفت. از اوایل قرن بیست و یکم، این رویکرد در قالب سخت و مداخلات نظامی از جمله در افغانستان و عراق تحقق یافت.
عامل دوم در این زمینه، جهانی سازی است. جهانی شدن یک روند است، اما جهانی سازی پروژه ای برای هم شکل کردن همه دنیا است. تئوری «پایان تاریخ» از سوی «فرانسیس فوکویاما» و «جنگ تمدن ها» از سوی «ساموئل هانتینگتون» برای القای این مفهوم به دنیا بود که یک شیوه زندگی وجود دارد و آن شیوه لیبرال دموکراسی است.
عامل سوم، نقض و نادیده گرفتن قواعد حقوق بین الملل است. دولت های غربی با نادیده گرفتن اصل عدم مداخله و بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل، با دخالت نظامی در لیبی و یوگسلاوی و جاهای دیگر، حقوق بین الملل را نقض کردند.
عامل چهارم، کاربرد استانداردهای دو گانه است. به عنوان مثال، تأمین شرایط دموکراسی در یمن و بحرین بد است و در جاهای دیگر خوب است. حتی تروریسم به خوب و بد تقسیم می شود. به عنوان نمونه، در سوریه به گروهی از تروریست ها آموزش داده می شود و از آن ها حمایت مالی می شود. در نتیجه کاربرد این استانداردهای دو گانه، «ژوزف نای» اعلام کرد که در حوزه سیاست خارجی هنوز منافع است که حرف اصلی را می زند.
عامل بعدی، «آسیب دیدن مفهوم عدم مداخله» است. در واقع کشورهایی مثل امریکا و فرانسه که هر یک در مقطعی در شکل گیری مفاهیم دوره معاصر تأثیر گذار بودند با اقدامات شتاب زده، نابجا و نادیده گرفتن قوانین بین المللی، و تمسک به مداخله در امور کشورهای دیگر، مقدمات تضعیف نهاد دولت- ملت، به عنوان اصلی ترین واحد حقوق بین الملل و عامل اصلی تأمین ثبات در دنیا را فراهم نموده اند. بسیاری از مداخلات کشورهای غربی به بهانه ترویج دموکراسی صورت گرفته، در حالی که در بسیاری از کشورها مقوله دموکراسی را باید هم زمان در کنار مقوله امنیت در نظر گرفت، و گر نه هم دموکراسی و هم امنیت قربانی می شوند.
مجموعه این عوامل باعث شده است نهاد «دولت — ملت» آسیب ببیند. نهاد تضعیف شده دولت —ملت، تهدیدی برای امنیت منطقه ای و جهانی است. به ویژه دولت های ورشکسته (Failed States)، خطرناک هستند. چرا که چنین دولت هایی با خطر افزایش خشونت سیاسی و کیفری؛ فقدان کنترل بر مرزها؛ گسترش خصومت های قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی؛ جنگ های داخلی؛ استفاده از ترور علیه شهروندان؛ نهادها و زیرساختارهای ناکافی یا ضعیف؛ سطح بالای فساد؛ سیستم معیوب بهداشتی؛ سطح بالای مرگ و کاهش انتظار زندگی؛ کاهش تولید ناخالص داخلی؛ افزایش تورم؛ کمبود مواد غذایی و احتمال قحطی مواجه هستند.
در چنین فضایی، جهان خطرناک تر است؛ چرا که دارای پیچیدگی بیش تر و قابلیت کم تر پیش بینی است. تهدیدهای واقعی پابرجا هستند، اما ریشه ها و پیامدهای آن ها پیچیده تر شده اند. در چنین شرایطی، مناطق فقیر و نسبتاً دور هم می توانند تهدیدی برای کل جهان باشند. نمونه های مشخص تهدیدهای جهانی، در برخی دولت های ورشکسته دیده شدند. دولت های حاکم در این کشورها قادر به اعمال قدرت در چهارچوب مرزهای خود نبودند و در واقع با یک قلمروی بدون دولت مواجه بودیم. این وضعیت، دردسرهایی برای نظم جهانی داشته و زمینه رشد و نفوذ گروه های رادیکال را فراهم نموده است.
در خصوص این که در شرایط موجود، اوضاع به چه سمتی پیش می رود، می توان دیدگاه بدبینانه ای ارایه داد و گفت: شرایط موجود تشدید خواهد شد و ناامنی و بی نظمی چنان گسترش می یابد، که هیچ کس مصون نخواهد ماند. در چنین شرایطی، هم چنان که حوادث یازده سپتامبر و اتفاقات اخیر اروپا نشان داد هیچ محیطی نمی تواند امن بماند.
ولی من می خواهم خوش بینانه نگاه کنم و بگویم در شرایط موجود که مشکلات تشدید شده است، و شدت بحران ها و تحولات کم تر از جنگ جهانی نیست، می شود امید داشت که نظرها و برداشت های مشترک در مورد تهدیدها افزایش یابد و این وضعیت کمک نماید تا ائتلافی در سطح جهانی برای برخورد با ناامنی ها شکل گیرد. در سایه چنین همکاری هایی می توان زمینه را برای تقویت جهان چند قطبی، اعمال اصلاحات لازم در حقوق بین الملل و سیستم سازمان ملل متحد فراهم نمود.
از توجه شما سپاسگزارم.