اما بسیاری از سیاست مداران در آمریکا مدت های طولانی موفق می شوند آنرا به عنوان حقیقت بقبولانند. و وقتی که آشکار می شود، می توانند با برخی از قبیله های بانفوذ به آن خاتمه دهند.
یکی از رسوایی های پرسروصدا ی قرن گذشته که در آن سازمان اطلاعات آمریکا ، کاخ سفید و وزرات دادگستری گرفتارش شدند ،" رسوایی فرانکلین" بود. در نتیجه تحقیق و بررسی های دشوار مشخص شد که تحت حمایت سازمان های بانفوذ گروهی وجود داشته است که کودکان را برای بچه بازهای پولدار و بانفوذ کل جهان می فرستاد. یکی از دلالان لرنس کینگ ، رئیس اتحادیه ی اعتباری اجتماعی فدرال فرانکلین بود. همه چیز به طور بسیار جدی و فعالانه انجام می شد: کنترل شدیدی بر روی تمامی ارسالی ها صورت می گرفت و خود قربانی ها به خوبی می دانستند که مسیرشان به سازمان های اجرای قانون با چه خطراتی روبروست. ما هم امروز به خوبی می دانیم که عملیات های اینچنینی تنها ممکن است با محافظینی قابل اعتماد انجام شود. ولادیمیر یوراسوف وکیلی از روسیه معتقد است:
گروهی از چهره های والامقام همه اینها را به مدت طولانی مخفی کردند و از ریاست و موضع خود در جامعه استفاده نمودند. چطور می توان اینطور رفتار کرد ، چرا افراد برجسته در کاخ سفید این رسوایی را مخفی می کنند ممکن است همه اینها… جزئی از فساد و رشوه خواری باشد. همه ما انسانیم و همه ما می فهمیم که اگر در مدت زمان طولانی کارهای غیرقانونی از جانب مقامات انجام شوند البته بدون حامیان مشخص و محافظین غیر ممکن است.
اما مخفی کردن شبکه ی گسترده ی اینچنینی برای مدت زمان طولانی بسیار دشوار است بنابراین سرکرده ی کابینه ی عالی رتبه اقدامات یکباره را ترجیح می دهد. کمیسیون مربوط به اوراق بهادار در واشنگتن نمی تواند بفهمد که چطور 4 میلیون دلار برای جابه جایی مبلمان خرج کرده است اما نماینده ی بانک مرکزی ایالات متحده ی آمریکا توضیحی برای آن نمی یابد که تریلیون دلار چه شد در وزارت امور خارجه نیز تعجب کردند که بودجه ی 6 میلیارد دلاری به کجا رفت. مفهوم است که با داشتن چنین امکاناتی کمتر کسی بخواهد جایگاه خود را به دیگری بدهد. کرا سازونووا ، استاد آکادمی روسی کشاورزی و خدمات دولتی تحت حمایت ریاست جمهوری روسیه می گوید:
در آمریکا پارتی بازی و قوم و خویش پرستی افزایش می یابد در واقع روابط خانوادگی و انتقال سمت و صندلی، به عنوان مثال جایگاه ها در کنگره در واقع موروثی شده است. و علی رغم اینکه همه ی اینها سمت های انتخاباتی هستند. اما طوری می شود که در نتیجه ی انتخابات پسر یا دختر نماینده ی کنگره بر جایگاه پدر می نشیند.
در اقتصاد اصطلاح " انحصار چند جانبه " وجود دارد و به معنای نوع مشخصی از بازار است وقتی در آن فقط چند فروشنده کار می کنند و با تمامی نیروی خود دسترسی و ورود مهره های جدید را از بین می برند. تقریبا چنین تصویری هم در سیستم مالی آمریکا وجود دارد. مقامات دولتی و نمایندگان کنگره سیاستی را اجرا می کنند که برای حامیان بانکی آنها مفید باشد. متخصصین رقم های اینچنینی را ذکر می کنند : در سال 2003 در بازار کالاهای مواد خام تقریبا 30 میلیارد دلار اختصاص داده شد. کمی دستکاری با قانون و این رقم ده برابر بیشتر شد. و این " انحصار چند جانبه" به معنای واقعی است: گروه بزرگی از مقامات بازار را کنترل می کنند که ارتباطات تنگاتنگی با ساختار های دولتی دارند. نتیجه: بانکداران، مجریان و قانون گذاران مانند هشت پایی واقعی تمامی طرفین زندگی آمریکایی را احاطه کرده اند و به هیچ کس اجازه نمی دهند که در خصوص تغییرات فکر کند.