رهبری امروز در سخنان خود اظهار داشتند که توافق بدون دست خوردن ساختارهای هسته ای ایران ایرادی ندارد.
همه رسانه های بین المللی این سخنان وی را اشاره ای به گفتگوهای پنهانی که دیگر بر کسی پنهان نیست دانستند و چراغ سبزی برای توافقی احتمالی عنوان کردند.
روز 30 می مقاله ای را در اسپوتنیک نوشتم به عنوان "احتمال احیای برجام به صورت چراغ خاموش" برخی هم از روی نادانی و یا بغض نسبت به اینکه ایران توانسته باشد تحریم ها را بشکند و یا... حتی انتقاداتی را نیز مطرح کردند و باور داشتند اصلا چنین چیزی نیست.
متاسفانه یکی از مشکلات اساسی که ما در ایران داریم و به همین دلیل نویسندگان و تحلیلگرانی که در سطح بین المللی اعتبار داشته باشد نداریم هم همین است، بسیاری تصور می کنند که اگر انشای خوبی دارند می توانند تحلیل گر شوند و مطلب بنویسند و اظهار نظر کنند در حالی که هیچ وقت یک تحلیلگر حرفه ای بر اساس احساسات و یا علایق شخصی خود مطلبی را نمی نویسد بلکه به داده های موجود نگاه می کند و پازل را کنار هم می چیند و بعد شروع می کند پازل را تجزیه تحلیل کردن تا به نتیجه تحلیل خود برسد.
آقای حسین امیر عبد اللهیان حدود سه ماه پیش اظهار داشته بود که تماسهایی با آمرکیایی ها در جریان است و به یکباره در یک سفر اعلام نشده یک روز قبل از سفر آقای رئیسی به دمشق به عمان رفت.
نام عمان که مطرح می شود ساده ترین تحلیلگر هم می تواند متوجه شود که کاسه ای زیر نیم کاسه است و آش ای در حال پختن می باشد.
همزمان هم اسرائیلی ها شروع کردند تهدید کردند که در صدد هستند به تاسیسات هسته ای و زیر بنایی ایران حمله کنند، چه با موافقت آمریکا چه بدون موافقت و یک هیاهو در سطح بین المللی راه افتاد.
فقط یک تحلیلگر ناشی می تواند باور کند که ارتشی در جهان وجود دارد که می خواهد دست به یک عملیات نظامی بزند و از قبل به همه اطلاع می دهد.
پس عنصر غافلگیری چه شد؟
اگر اسرائیلی ها می توانستند به ایران حمله کنند قطعا لحظه ای درنگ نمی کردند و حمله را انجام می دادند وعنصر غالفگیری را نمی سوزاندند.
کاملا مشخص بود که جریانی در حال رخ دادن است و آمریکایی ها در مذاکرات با ایرانی ها برگه کم آورده اند و از اسرائیلی ها خواسته اند که سر و صدا کنند تا در مذاکرات با ایرانی ها آنها را تهدید کنند که اگر با آمریکایی ها توافق نکنند آنها افسار اسرائیل را ول می کنند و ممکن است اسرائیل بیاید و آنها را گاز بگیرد.
بعد هم دیدیم که ایران آمد و موشک فرط صوتی خود را رونمایی کرد تا دندان های طرف مقابل را بیرون بکشد و صدایش بخوابد.
اینکه تصور کنید آمریکایی ها بدون اطلاع به اسرائیلیها و هماهنگی با آنها مذاکرات و یا گفتگوهایی را با ایرانی ها انجام می دهند هم تصوری ساده لوحانه بیش نیست.
دولت فعلی آمریکا مملو از یهودیانی هست که خود را وابسته به اسرائیل می دانند و در کنار آنها سیاستمدارانی مانند رئیس جمهوری آمریکا افتخار می کند که یک صهیونیست است.
همه این هیاهویی که اسرائیلی ها راه انداخته بودند و ارسال ناو هواپیما بر و اعلان تصمیم بر پخش کردن یکصد پهباد در خلیج فارس و ارسال زیردریایی هسته ای و رصد آن توسط ایرانی ها و...
همه اش چانه زنی های میدانی بود که برای دیپلماسی نیاز بود و نیاز است.
بر عکس تصور برخی دیپلماسی فقط زمانی می تواند موفق باشد که میدان پشت آن باشد و میدان هم زمانی می تواند موفق باشد که دیپلماسی بتواند محصول آن را درو کند.
اگر ایران مثل بچه های خوب بنشیند و منتظر باشد دل کشورهای اروپایی و یا آمریکایی به حال ایرانی ها بسوزد و کاری برای ایران کنند، قطعا کاری ابلهانه بیش نیست.
طرف های مقابل وقتی می آیند و قدمی بردارند که در فشار باشند، و بس.
اینکه ما فقط به غنی سازی اورانیوم در سطح 3.67 درصد و مقدار 300 کیلوگرم اکتفا کنیم مبادا خاطر کشورهای غربی مکدر شود، بزرگترین اشتباهی می باشد که می توانیم انجام دهیم.
طرف مقابل باید متوجه شود که اگر به تعهدات خود عمل نکند ایرانی ها جسارت دارند که دست به هر کاری بزنند و او مجبور است در مقابل ایران به تعهدات خود عمل کند و یا به شکلی در مقابل ایران کوتاه بیاید.
ایرانی ها هم کاملا این جریان را متوجه شده اند و علیرغم همه فشارهایی که بر علیه ایرانی ها اعمال شده و می شود شروع کردند تنش را افزایش دادن تا طرف مقابل متوجه شود نمی تواند با ایران توافقی را امضا کند و آن را اجرا نکند و بعد با قلدری هر کاری دلش می خواهد انجام دهد، این کارش تاوان دارد.
امروزه هم به نظر می آید شطرنج بازان سیاسی ایرانی به خوبی نشان دادند که در شطرنج سیاست استاد هستند و می توانند طرف مقابل را در زاویه قرار دهند.
اینجا بد نیست به این نکته نیز اشاره کنم که تهدید های برخی که از اروپایی ها خواسته بودند بند ماشه را اجرا کنند هم نشان از بی سوادی آنها دارد چرا که در شرایط فعلی اجرای بند ماشه بیشتر به نفع ایران است تا به ضرر ایران.
دفعه قبلتر که اینها با ایرانی ها مذاکره کردند و به توافق رسیدند ایرانی ها نهایتا خواستار آن بودند که حق آنها درغنی سازی اورانیوم به رسمیت شناخته شود، ولی آمریکا و کشورهای اروپایی زیر توافق زدند و دور بعد مجبور بودند با ایرانی مذاکره کنندکه دیگر غنی سازی را داشت والتماس کنند که ایران بپذیرد فعلا غنی سازی را روی 3.67 درصد نگه دارد.
آنها به خوبی می دانند در صورتی که بند ماشه را اجرا کنند وتوافق هسته ای هوا برود ممکن است ایران اقداماتی انجام دهد که در ذهن آنها هم نمی گنجد و آنوقت اگر هم می خواهند دوباره با ایران وارد مذاکره شوند باید با ایرانی وارد مذاکره شود که غنی سازی در حد 96% دارد و یا اینکه حتی بمب اتم هم تولید کرده.
گو اینکه تولید تسلیحات هسته ای هیچ وقت در برنامه ایران نبوده اما اگر موجودیت ایران مورد تهدید قرار گیرد و جامعه جهانی کاری برای حمایت از یک عضو سازمان ملل نکند آنوقت ایران حق دارد دست به هر وسیله ای بزند که صلاح می داند و اجرای بند ماشه یعنی تهدید موجودیت ایران.
همچنین باید توجه داشت که توافق هسته ای محدودیت هایی را برای ایران ایجاد می کند که تا ابد ادامه دارد و اگر اینها بند ماشه را اجرا کنند یعنی ایران را از این محدودیت ها خلاص کرده اند.
بماند که همین خروج آمریکا از توافق هسته ای موجب آن شده که امروز برنامه هسته ای ایران به جایی برسد که اگر روال معمول برجام ادامه پیدا می کرد تا سی سال دیگر هم به آنجا نمی رسید.
در چنین شرایطی می توان گفت بهترین راه برای همه طرفها این است که توافق هسته ای اجرا شود اما مشکل اصلی در این است که آمریکا اعتبارش را از دست داده و منطقی نیست ایران بپذیرد برای یک و نیم سال وارد توافقی با طرفی شود که رئیس جمهوری اش برای راه رفتن تلو تلو می خورد و نمی داند کجای کار است.
به نظر بهترین راه این است که ایران بدون امضای توافقی تعهدات خود در برجام را با تعلیق برخی اقدام های فرا برجامی انجام دهد و آمریکا هم تحریم هایی را تعلیق کند تا به این ترتیب هم ایران بتواند از فضای تجارت جهانی طبق برجام برخوردار باشد هم اینکه طرفهای مقابل مطمئن شوند که برنامه هسته ای ایران کجای کار است.
در چنین شرایطی تاسیسات هسته ای ایران و حتی اورنیوم غنی سازی شده در سطوح بالا و سانترفیوژ ها و ... همه دست نخورده باقی می ماند و با توجه به اینکه ایران تکنولوژی را در اختیار دارد در صورتی که آمریکا به هر دلیلی به تعهدات خود عمل نکند ایران بلافاصله به برنامه قبلی خود بر می گردد.
پس از انتخابات آتی ریاست جمهوری در آمریکا هم تکلیف روشن می شود، اگر بایدن سر جای خودش ماند شاید بتوان یک توافق برای بازگشت همه به برجام امضا کرد اگر هم رئیس جمهوری جدیدی آمد می تواند تصمیم بگیرد میخواهد به روند فعلی ادامه دهد یا اینکه میخواهد به برجام برگردد یا می خواهد همه چیز را به هم بزند و در چنین شرایطی اینبار وی نیز متوجه خواهد بود با ایرانی مواجه است که علاوه بر برخورداری از فناوری هسته ای مواد لازم برای تولید چند بمب هسته ای را در اختیار دارد و علاوه بر توانمندی تولید تسلیحات هسته ای طی چند روز می تواند بلا فاصله برنامه تولد مواد هسته ای مورد نیاز خود را از سر گیرد.
در واقع تفسیر سخنان رهبری هم در همین راستا می باشد، یعنی منظور از حفظ تاسیسات هسته ای این است که همه چیز در جای خود باقی بماند و ظاهرا قرار است همین هم رخ دهد.
در پایان هم بد نیست به تماس تلفنی آقای مکرون با آقای رئیسی اشاره کرد که حدود یک و نیم ساعت هزینه مکالمه بین المللی روی دست طرف فرانسوی گذاشت و یادآور شد همین شخص فردی است که چند ماه پیش حدود 15 دقیقه با مخالفین جمهوری اسلامی ایران ملاقات داشت و به آنها قول داده بود که تا سرنگونی نظام در کنار آنها باشد و حالا تماس گرفته اظهار پشیمانی کند.
بیانیه های رسمی دولتی که منتشر می شود را نادیده بگیرید، اینها همه پروپاگاندای سیاسی است، واقعیت این می باشد که مکرون تماس گرفته بود بگوید غلط کرده و دیگر کارش را تکرار نمی کند و التماس کند حالا که توافقی در کار است ایران سهمی به فرانسوی ها که در شرایط بد اقتصادی قرار دارند بدهد.
ای سیاست، چه قدر می توانی کثیف باشی.