گزارش و تحلیل

چرا مخالفین جمهوری اسلامی پس از 45 سال نتوانسته اند کاری کنند؟

© AP Photo / Aziz Rashkiمحمدرضا پهلوی
محمدرضا پهلوی - اسپوتنیک ایران  , 1920, 21.01.2024
اشتراک
وارد بهمن شدیم، ماهی که سالگرد انقلاب اسلامی در آن رقم خورد، حدود 45 سال پیش، 26 دیماه، بود که شاه ایران با امید بازگشت با حمایت غرب ایران را ترک کرد و دیگر نتوانست به این کشور برگردد.
تحلیل های زیادی درباره دلیل سقوط شاه وجود دارد که هر کدام از زاویه ای به ماجرا نگاه کرده اند.
از جریان توطئه سرنگونی او توسط کشورهایی که به ظاهر متحد او بودند تا جریان ناتوانی او در حکومت کردند و یا ایجاد فاصله طبقاتی و...
آنچه تقریبا همه تحلیل ها روی آن متفق القول هستند این بود که محمد رضا پهلوی از بچگی در خارج ایران بزرگ شده بود و هیچ آشنایی ای با شرایط مملکت خود نداشت و نمی دانست بر چه مردمانی حکومت می کند و تصور می کرد چون شاه است می تواند هر چه در ذهن دارد پیاده کند و کسی جسارت رویارویی با او را نخواهد داشت.
حتی بسیاری از مخالفان بر این باور نبودند که امکان سرنگونی شاه وجود دارد وبه جز امام خمینی (ره) اکثرا فقط به دنبال انجام تغییرات سیاسی در کشور بودند.
در واقع ماجرای تلاش برای ایجاد تغییرات سیاسی از زمانی شروع شد که تعداد زیادی از جوانان ایرانی برای تحصیل به کشورهای خارجی سفر کردند و متوجه شدند که در کشورهای دیگر مردم موفق شده اند شرایط سیاسی جدیدی ایجاد کنند و دیگر حکومت پادشاهی مطلقه منسوخ شده و آنها به دنبال انجام تغییرات سیاسی در کشور به فکر افتادند که پادشاهی مشروطه که بر گرفته از نمونه انگلیسی بود را در ایران پیاده کنند.
ودر نهایت هم با انقلاب مشروطه همان کار را کردند، اما به هر حال قدرت شاه بسیار بالاتر بود و شاه قبول نداشت قدرت خود را با دیگران شریک شود.
یکی از دلایل سقوط پادشاهی قاجار و همچنین پهلوی شد این بود که شاه خود را بالاتر از قانون می دانست و دیگر در ساختار نوین جهانی و در جامعه ایرانی چنین چیزی قابل قبول نبود.
اما اینجا یک نکته مهم و کلیدی وجود داشت که مشروطه خواهان به آن فکر نکرده بودند و آن این بود که اگر کشورهای دیگر ساختار سیاسی مناسب خود را پیدا کرده اند به این دلیل نبوده که برخی نخبگان آن را بر کشور تحمیل کرده اند بلکه به این دلیل بوده که فرهنگ سیاسی مردم رشد کرده و مردم به این نتیجه رسیده اند که یک ساختار سیاسی جدید می خواهند.
آنچه شاید حتی مهم تر باشد این است که کشورهای موفق هر کدام یک ساختار سیاسی بر اساس نیاز کشور خود دارند و نه اینکه ساختار سیاسی کشور دیگری را کپی کرده باشند.
به کشورهای جهان نگاه کنید، آنهایی موفق تر هستند که ساختار سیاسی بر اساس ساختار فرهنگ سیاسی خودشان دارند نه بر اساس نمونه خارجی.
اینکه یک ساختار سیاسی در انگلیس، یا فرانسه، یا آلمان، یا آمریکا ، یا ترکیه، یا هند، یا... موفق شده باشد دلیل نمی شود که همان ساختار سیاسی در ایران موفق باشد.
مثلا بسیاری احتمالا می دانند که رضا شاه شیفته اتاتورک و ناپلئون بود و دلش می خواست یک جمهوری مانند فرانسه و یا تغییرات مانند اتاتورک ایجاد کند.
اما آنچه را که رضا شاه متوجه نبود و احتمالا مشاورانش به او نگفته بودند این بود که جوانان تحصیل کرده ترکیه قبل تر، زمان عثمانی، تشکیلاتی به نام "ترکیه جوان" ایجاد کرده بودند و پس از سقوط امپراتوری عثمانی همه ترک ها با هم متحد شدند تا یک کشور برای خود درست کنند و ایده ها و فکر های جوانان ترک در میان آنها رسوخ پیدا کرده بود و در نهایت اتاتور با هدایت آن ایدئولوژی فکری توانست بجنگد و سرزمین های ترکیه فعلی را جمع و جور کند و یک کشور به نام ترکیه تشکیل دهد.
ایدئولوژی اتاتورک بر مبنای ملی گرایی ترک بود و تا به امروز هم جایگاه خود را در ترکیه دارد.
ولی رضا شاه تصور می کرد اتاتورک یک شبه با فرمایش همه کارها را انجام داده.
با توجه به اینکه رضا شاه با پشتیبانی خارجی ها به قدرت رسیده بود همان خارجی ها هم راحت توانستند او را برکنار کنند و پسرش را سر کار بگذارند و محمد رضا شاه هم تصور می کرد که خارجی ها آنقدر قدرت دارند که هر وقت بخواهند وی را سر کار بگذارند و یا وی را بردارند و پسرش را شاه کنند.
در واقع به همین دلیل هم بود که وی خود را ملزم به نزدیکی به مردم نمی دانست و به دنبال آن نبود که تلاش کند درک کند مردم اش چه می خواهند و با حمایت مردم بر سر قدرت باقی بمانند.
معروف است زمانی ناصر الدین شاه به فرنگ رفت و با توجه به سطح فکری اش از بعضی چیزها مانند دوربین عکاسی و سرسره و... خوشش آمد و هرچه پول داشت خرج کرد تا این چیزها را به ایران بیاورد.
همزمان امپراتور ژاپن به اروپا سفر کرد و تعدادی جوانان ژاپنی را با خود برد اروپا تا صنعت یاد بگیرند و برگردند صنایع اروپایی را در کشور خود ایجاد کنند.
محمد رضا شاه هم تصور می کرد با وارد کردن تفکر های غربی و فرهنگ غربی می تواند ایرانی ها را غربی کند.
در حالی که برای تغییر یک فرهنگ شما باید از بچه گی شروع کنید و نسل ها طول می کشد تا فرهنگی را تغییر دهید.
در واقع اصلی ترین دلیل سقوط محمد رضا شاه این بود که وی تلاش نداشت فرهنگ مردم کشور را درک کند و یک تضاد شدید فرهنگی ایجاد کرده بود.
امام خمینی (ره) رفت نجف نشست و طی پانزده دیدگاه خود نسبت به یک حکومت اسلامی را تدوین کرد.
وقتی که انقلاب شد تکلیف روشن بود، امام خمینی (ره) به دنبال همان ایدئولوژی و یا دکترین فکری خود مبنی بر ایجاد حکومت اسلامی بود.
همه آنهایی که در انقلاب شرکت کردند هم می دانستند که هدف چیست چرا که شعار اصلی همه "نه شرقی نه غربی حکومت اسلامی" بود.
امروزه تکلیف مخالفان نظام جمهوری اسلامی در ایران روشن نیست که چه می خواهند جمهوری می خواهند، پادشاهی می خواهند یا ...
آنهایی که دل به حمایت لابی صهیونیستی بسته اند نگاهی به عاقبت شاه کنند - اسپوتنیک ایران  , 1920, 27.12.2023
گزارش و تحلیل
آنهایی که دل به حمایت "لابی صهیونیستی" بسته اند نگاهی به عاقبت شاه کنند
از آن مهم تر تکلیف مخالفان با خودشان هم معلوم نیست.
آنها به جای اینکه جاذبه داشته باشند دافعه دارند وغرق در تئوری توطئه و جاسوسی نظام هستند به گونه ای که مدام همدیگر را متهم به جاسوسی برای نظام می کنند و دائم با هم در ستیز هستند.
هنوز اتفاقی نیافتاده آنجا اینجوری هستند اگر زمانی بخواهند در ایران به قدرت برسند می خواهند چه کار کنند.
ساده ترین اصول سیاست را نیز نمی دانند.
مثلا نمی دانند برای اینکه بخواهند نظامی را در کشوری سرنگون کنند باید اول یک دکترین سیاسی داشته باشند که اگر این نظام را سرنگون کردند می خواهند چه کار کنند.
اینکه حالا نظام سرنگون شود بعد فکر می کنیم که چه کار کنیم که نشد حرف، شاید برخی اطرافیانشان گول این حرف ها را بخورند اما عموم مردم متوجه هستند که چنین افرادی هیچ هدفی جز تخریب کشور ندارند.
اینکه اینها کاسه گدایی دست گرفته اند و از این طرف به آن طرف می روند تا به بهانه سرنگونی نظام در ایران پول جمع کنند یکی از مسایلی است که به هیچ وجه توسط مردم ایران قابل هضم نمی باشد.
امام خمینی (ره) در اوج فشارهای شاه بر علیه اش حتی یک بار هم دست اش را جلوی خارجی دراز نکرد، اگر حتی یک شاهی از خارجی گرفته بود مطمئن باشید همان ها الآن در بوق وکرنا کرده بودند.
اینکه فردی بیاید خودش را رهبر انقلابی معرفی کند و بعد برود دست بوس رهبران کشورهای خارجی عملا به معنای آن است که مردم خود را از دست داده.
این مساله به کنار، اینکه فردی خود را رهبر انقلاب کشوری معرفی کند و بعد برود دست در دست فرد و یا افرادی بگذارد که به دنبال نابودی ملت هستند دیگر خیلی فاجعه وار است که تصور کرد مردم حاضر می باشند با او همراه شوند.
مضاف بر همه اینها شما چگونه توقع دارید که در کشوری انقلاب کنید که خودتان دنبال حمله دشمن به آن هستید و یا دشمنان را ترغیب به تحریم ملت می کنید؟
اصلی ترین هنر یک انقلاب در این است که موفق شود نیروهای مسلح کشوری را با خود همراه کند.
زمان انقلاب اگر ارتش با امام خمینی همسو نمی شد و اعلام بی طرفی نمی کرد احتمال اینکه حمام های خود در کشور راه بیافتد و انقلاب به نتیجه نرسد بسیار زیاد بود.
هنر امام در این بود که موفق شد نیروهای ارتش را به سمت خود جذب کند.
حالا این ماجرا را با برخی ابلهان مقایسه کنید که می روند درکشورهای خارجی تلاش می کنند تا نام سپاه در لیست تروریستی وتحریمها قرار گیرد.
خوب آنوقت توقع دارند که سپاه را به سمت خود جذب کنند؟
یا می روند تلاش می کنند جلوی سفر دیگر ایرانی ها به کشورهای دیگر را بگیرند، خوب آیا تصور میکنید که آنوقت اینها با شما همراه می شوند؟
یا مثلا در مناسبت هایی که برای مردم ایران خوشحال کننده است تلاش میکنند این خوشحالی را به ناراحتی تبدیل کنند، مثل مثلا بازی های فوتبال، و یا زمانی که مردم بابت اتفاقی غمگین هستند تلاش می کنند آن غم مردم را به سخره بگیرند، مثل جریان شهادت مردم در کرمان و یا شهادت سرداران سپاه در سوریه.
یا مثلا می روند و دشمنان را ترغیب می کنند که به ایران حمله نظامی کنند.
چه قدر فردی می تواند بی وجود و پست باشد که چنین کارهایی انجام دهد.
البته وقتی وجدان خود را می فروشند و مجبور هستند طبق آنچه دشمن ملت ایران میخواهد عمل کنند حرجی به آنها نیست.
اما نکته مهم در ماجرا این است که امکان ندارد مردم ایران، هر چه قدر اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی شان هم خراب باشد، حاضر باشند روزی روزگاری دست در دست اینها بگذارند.
نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала