گزارش و تحلیل

اشتباه های بزرگ استراتژیک آمریکا

© Fotolia / ollyمجسمه آزادی آمریکادر زمینه غروب
مجسمه آزادی آمریکادر زمینه غروب - اسپوتنیک ایران  , 1920, 22.03.2023
اشتراک
اواخر دهه شصت میلادی هنری کسینجر نیکسون را متقاعد کرد که بزرگترین تهدید برای موجودیت ایالات متحده آمریکا و جبهه غربی ائتلاف چین و اتحاد جماهیر شوروی سابق می باشد وبه هر ترتیبی شده باید جلوی این ائتلاف را گرفت.
به همین دلیل هم کسینجر چندین سفر به چین داشت و در نهایت ریچارد نیکسون سفر تاریخی خود به چین را انجام داد تا بتوانند با تشویق های مالی خود به چین این کشور را تشویق کنند از تفکر های ایدئولوژیک کمونیستی و مارکسیستی خود دور شود و طبیعتا از اتحاد جماهیر شوروی ها دور شود.
اینها باور داشتند اگر چین به کشوری صنعتی با اقتصادی وابسته به آمریکا تبدیل شود هم آمریکایی ها می توانند منافع زیادی از چین ببرند هم اینکه با دور شدن چین از اتحاد جماهیر شوروی این کشور را از یک متحد قوی محروم می سازند.
عملا همکاری با چین برای آمریکا و چین سود دو طرفه داشت.
آمریکایی ها برای ادامه رقابت با ژاپن و آلمان و دیگر رقبای اقتصادی خود نیاز به نیروی کار ارزان داشتند و چین می توانست این نیروی کار را برایشان تامین کند.
همچنین آمریکایی ها وارد دو جنگ کمر شکن کره و ویتنام شده بودند و در هر دو جنگ به دلیل حمایت های چین کره ای ها و ویتنامی ها توانسته بودند کمر آمریکایی ها را بشکنند و آمریکا می خواست خودش را از بحران ویتنام خارج کند.
آمریکایی ها باور داشتند که چون آنها فناوری عالی را در اختیار دارند می توانند به گونه ای کارگران ارزان قیمت چینی و عموما شرق آسیایی را استثمار کنند تا تولیدات مورد نیاز آنها را انجام دهند و کمپانی های آمریکایی سود سرشار کنند.
نیروی کاری را که در آمریکا در آن زمان باید با ماهی دو هزار دلار استخدام می کردند می توانستند در چین با سی دلار استخدام کنند.
تصویب سومین طرح بزرگ مالی در سنای آمریکا - اسپوتنیک ایران  , 1920, 20.03.2023
آمریکا از چه "مهره‌ای" برای تضعیف روسیه استفاه می‌کند؟
اما چینی ها هدف دیگری را دنبال می کردند و آن به قول معروف قاپیدن فناوری از دست آمریکایی ها و غربی ها بود.
دو طرف سود بردند هم آمریکا توانست از نیروی کار ارزان چینی و شرق آسیایی بهره ببرد هم چینی ها موفق شدند با یاد گرفتن فناوری های نوین به تولید کننده تبدیل شوند و امروزه چین به جای اینکه تابع آمریکا باشد خود به ابرقدرتی اقتصادی تبدیل شده که آمریکایی ها دلواپس آن هستند.
سفر آقای شی جین پینگ به مسکو و انعقاد قرارداد هایی که در یک قرن اخیر میان روسیه و چین بی سابقه بوده این مساله را القا می کند که آن نقشه آمریکایی مبنی بر جدایی چین و روسیه از همدیگر شکست خورده و امروزه چین و روسیه به دلیل وجود تهدید های مشترک از طرف آمریکا حتی به هم نزدیک تر هم شده اند.
حال وارد محوری دیگر شویم.
احتمالا عبارت "ایران پل پیروزی" جنگ چهانی دوم را شنیده باشید.
در واقع هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم ایران پل پیروزی به حساب می آمده و این ایران بود که به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک خود همه معادلات را به نفع آنهایی که ایران را همراهشان داشتند تغییر داد.
پس از جنگ جهانی دوم یکی از استراتژی های آمریکا مبنی بر این بود که به هر ترتیبی شده کشورهای اروپایی را وادار کند از مستعمره هایشان خارج شوند و به نحوی این مستعمره ها در اختیار آمریکا قرار گیرد.
درباره ایران هم استراتژی معروف روزفلت که به ایران هم سفر کرده بود این بود که به هر قیمتی شده باید ایران را در دایره آمریکایی نگه داشت چون هر طرف ایران را با خود دارد در هر جنگ جهانی ای پیروز خواهد بود.
امروزه به نظر می رسد سیاست های سرتاپا اشتباه آمریکا در قبال ایران موجب آن شده که حتی آنهایی که طرفدار رابطه با غرب بودند در این کشور ضعیف تر شوند و جناح هایی در ایران قدرت را در دست بگیرند که ائتلاف با شرق را در برنامه سیاسی خود دارند.
به این ترتیب میتوانیم بگوییم ائتلاف روسیه و چین امروزه علاوه بر آنچه خودش در اختیار دارد ایران را نیز کنار خود دارد و همین امر موجب آن می شود که امکانات و توانمندی های بالقوه سه کشور مکمل همدیگر در مقابله با آمریکا وغرب شود.
در صورتی که آمریکایی ها اینقدر در مقابل ایران خبط انجام نداده بودند شاید امروزه چنین شرایطی ایجاد نمی شد که منافع ملی ایران و روسیه و چین و... با هم گره بخورد.
نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала