اسپوتنیک به نقل از نشریه دی ولت آلمان می نویسد: در فوریه 1941 ، فیلم "پیروزی در غرب" در سینماهای آلمان اکران شد. در نگاه اول، این یک فیلم مستند معمولی بود که درباره مبارزات نظامی در فرانسه (و کشورهای بنلوکس) در ماه مه و ژوئن 1940 تولید شد. وزیر تبلیغات گوبلز فیلم را "کاملاً قابل استفاده" دانست ، اما در 22 ژانویه 1941 نکته زیر را در دفتر یادداشت های خود نوشت: "تکمیل و اضافه های جزئی لازم است." یک هفته بعد ، او نوشت: "پیروزی در غرب دارای یکسری کاستی است، اما این مطلب چنان قوی است که در پایان فیلم بسیار قانع کننده بود. این امر تأثیر عمیقی بر تماشاچیان - عمدتا افسران می گذارد."
تماشاچیان این ایده را قبول کردند که به لطف استراتژی بلیتزکریگ یعنی حمله برق آسا، ورماخت قادر است همه مخالفان قابل تصور و غیر قابل تصور را شکست دهد. همانا این اعتقاد سبب آن شده بود که لشگرکشی به سمت شرق به یک فاجعه تبدیل شود. و اما به غیر از تبلیغات نازی، چه چیز دیگری در ایده اصلی فیلم "پیروزی در غرب" اشتباه بود؟
نبردهای نارویک در آوریل-ژوئن 1940 به سرعت فراموش شد. آلمان ها در آنجا به چنان شکست تهدید شدند که هیتلر خود اجازه داد سربازان عقب نشینی کرده و در یکی از کشورهای بی طرف مورد بازداشت قرار گیرند. اما از آنجا که نبردها در نروژ از دیدگاه ورماخت هنوز با پیروزی به پایان می رسید، آنها به صورت عقب افتاده یک حمله برق آسا نامیده شدند.
پیروزی های سریع، عمدتاً در جنگ علیه فرانسه به صورت اشتباهی تعبیر شد. کارل-هاینز فرایزر ، مورخ نظامی، نویسنده کتاب اصلی افسانه حمله برق آسا، ثابت می کند: این موفقیت نه بر اساس برنامه ریزی متفکرانه ، بلکه بر اساس "اولاً تصادفات نامفهوم ، ثانیاً بر اساس اشتباهات متحدان غربی و ثالثاً بر اساس اقدامات برخی از ژنرال های ناامید تانک" بود.
بلافاصله پس از کمپین پیروزمندانه درغرب، هیتلر به فرمانده کل ارتش ورماخت ویلهلم کایتل گفت: "اکنون ما نشان داده ایم که توانایی چه چیزی را داریم. باور کنید، در مقایسه با این، لشگرکشی به روسیه حرکت های کودکان در زمین شن بازی است." ایده بیان شده توسط وی در ماه های بعدی بیشتر و بیشتر محبوب شد.
اما، همانطور که فرایزر می نویسد ، حمله برق آسا علیه فرانسه بیشتر "بدیههسازی غیر ارادی" بود. اما هنگامی که در آوریل 1941 حمله به پادشاهی یوگسلاوی با پیروزی ورماخت در عرض فقط چند روز پایان یافت، سران رژیم رایش سرانجام معتقد شدند که آنها یک نسخه برای راه اندازی یک بلیتزکریگ در سراسر جهان دارند.
در همان زمان، اقتصاد رایش سوم در سال 1940 هنوز به تولید عمدتاً نظامی منتقل نشده بود. دو برابر شدن تعداد لشکرهای تانک از ده به 20 تا در تاریخ برنامه ریزی شده برای حمله به اتحاد شوروی (15 مه 1941) فقط روی کاغذ رخ داد.
اگر یک لشکر تانک در بهار 1940 ، بسته به نوع تانک ، از 218 تا 328 تانک داشته بود، در سال آینده تعداد آنها 140 تانک Pz II ، III و IV بود. اما حتی در جریان کمپین غربی ، مدل های جدید سنگین تر از نظر قدرت آتش نسبت به تانک های فرانسوی و انگلیسی کمتر بودند و موفقیت آنها نه به دلایل فنی بلکه به دلیل تاکتیکی بود.
درست است که تانک های Pz III بعداً به جای توپ 3.7 سانتی متری قبلی به توپ 5 سانتی متری قدرتمندتری مجهز شدند. اما در هفته های اول جنگ علیه اتحاد شوروی ، مشخص شد که آنها نسبت به مدل استاندارد جدید ارتش سرخ - تانک T-34، تولید شده در تعداد انبوه هزارها دستگاه - پایین ترند.
حمله به اتحاد شوروی به صورت یک حمله برق آسا که مدت آن بیش از سه ماه نبود، برنامه ریزی شده بود، اما به نبردی طولانی و دشوار تبدیل گردید. و نه تنها به دلیل وسعت منطقه و به معنای واقعی کلمه منابع تمام نشدنی امپراتوری استالین. واقعیت این است که رهبران سیاسی و سران ستاد آلمان آن زمان در اسارت خود فریبی بودند و این امر در فیلم "پیروزی در غرب" نشان داده شد.