اسپوتنیک - به هر حال نباید فراموش کرد که پرزیدنت بایدن جزو سیاست مداران کهنه کار آمریکایی است که با خصومت و دشمنی نسبت به چین و روسیه در سیاست رشد کرده و در این سن و سال دیگر امکان ندارد ذهنیت او نسبت به روسیه و چین تغییر کند.
به هر حال اقدامات کج دار و مریز دولت او هم نشان می دهد که وی به سمت و سوی تقویت جبهه های قدیمی مورد حمایت آمریکا مانند ناتو بر علیه روسیه و یا تحریک فشارهای سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی بر علیه چین پیش می رود.
این سیاست مداران باور دارد، البته خیلی هم بیراهه نمی گویند، که رقبای موجودیتی آمریکا در جهان چین و روسیه هستند.
دیر یا زود اقتصاد چین از آمریکا جلو خواهد زد و امروزه روسیه در اکثر صنایع نظامی دست برتر را دارد.
همچنین در حالی که چین و روسیه از نظر سیاسی با تقریبا همه کشورهای جهان رابطه دارند ایالات متحده با بسیاری از کشورهای جهان ارتباط سیاسی ندارد و سر جنگ و ستیز و ناسازگاری دارد.
درگیری های مختلف ایالات متحده در سرتاسر جهان منجر شده که توان آن تحلیل برود و سیاست "تحمیل اجباری نفوذ اقتصادی" آمریکا و غرب شکست بخورد، در حالی که قدرت چین با بهره گیری از سیاست "نفوذ مسالمت آمیز اقتصادی" در سرتاسر جهان در حال گسترش است.
استفاده افراطی آمریکا از سیاست های تحریم هم منجر شده هم بسیاری از کشورها به فکر دوری از دلار آمریکا و وابستگی به اقتصاد این کشور بیافتند و هم اینکه به نوعی بسیاری از کشورها خود به خود کالای آمریکایی را تحریم کنند و به سمت خرید آن نروند تا مبادا به آن وابسته شوند.
امروزه شاید در برخی کشورهای جهان شما کالای آمریکایی پیدا نکنید ولی امکان ندارد کالای چینی پیدا نکنید.
خود این جریان یعنی غلبه بزرگ اقتصاد چین بر اقتصاد آمریکا و بزرگترین زنگ خطر برای این کشور.
بر عکس تصور بسیار قدرت ایالات متحده در قدرت نظامی آن نهفته نیست بلکه در قدرت اقتصادی آن نهفته است و اگر اقتصاد آن شکست بخورد قدرت نظامی آن بی فایده خواهد بود.
شاید مثالی که بسیاری همیشه درباره آن صحبت می کنند همانا شوروی سابق می باشد که علیرغم برخورداری از تسلیحات بسیار پیشرفته ولی به دلیل ناکارآمدی های اقتصادی از هم فروپاشید.
به هر صورت به نظر می رسد که دیر یا زود سیاست آمریکا مبنی بر تمرکز نیرو و توان خود برای مقابله با روسیه و چین عیان تر شود و بالطبع تا زمانی که آمریکا درگیر خاورمیانه است امکان تمرکز بر جاهای دیگر را نخواهد داشت.
به همین دلیل هم امروزه بسیاری از کارشناسان باور دارند دولت جدید آمریکا تلاش دارد هرچه سریعتر مسایل خاورمیانه را حل و فصل کند.
اما نباید تصور کرد منظور از حل وفصل کردن این مسایل به معنای خروج کامل آمریکا و یا پایان هژمونی آن است، بلکه به این شکل خواهد بود که آمریکا حضور حد اقلی داشته باشد و آمریکا کشور یا ائتلافی را پیدا کند که مثل شاه به عنوان ژاندارم آمریکا در منطقه سیاست های آمریکا را به حساب خود پیاده می کرد.
مشکل آمریکا در این است که هرچه تلاش می کند نمی تواند جایگزینی برای شاه ایران پیدا کند چرا که هیچ کشوری در منطقه ویژگی های ایران را ندارد.
روی عراق نمیتواند حساب باز کند چون عراق فعلا در بهترین شرایط بتواند خودش را جمع و جور کند.
روی ترکیه نمی تواند حساب باز کند چون اقتصاد ترکیه توان تحمل دخالت های نظامی بیش از حد را ندارد، بماند که امروزه ترکیه خود را در بسیاری از میدان ها درگیر کرده و در صورتی که آمریکا بخواهد ماموریتی به ترکیه بدهد مجبور است هزینه های آن را مستقیما تقبل کند.
روی ائتلاف عربستان و اسرائیل هم نمی تواند حساب باز کند چون توان انسانی مورد نیاز برای دخالت در جاهای مختلف را ندارند علاوه بر اینکه هنوز عموم مردم منطقه نسبت به اسرائیل با دشمنی نگاه می کنند و ایدئولوژی فکری سعودی ها هم توسط آنها قابل قبول نیست.
تکلیف مصر هم که روشن است، به دلیل مشکلات اقتصادی نمی تواند نقش ژاندارم را برای آمریکا بازی کند.
ایجاد ائتلاف میان ترکیه و عربستان سعودی و مصر و اسرائیل هم امکان پذیر نیست چون ائتلافی ناهمگون می باشد که هر لحظه قابل فروپاشی است و هیچ کدام دیگری را به عنوان رهبر ائتلاف قبول ندارند.
برخی سیاست مداران آمریکایی حتی به این فکر افتاده اند که منافع آمریکا ایجاب می کند هر جور شده اختلافات خود با ایران را حل وفصل کند و دوباره نقش ژاندارم منطقه را به ایران بدهد.
بله درست است که بسیار ایده بعیدی به نظر می رسد اما توجه داشته باشید در علم سیاست چیزی به نام محال وجود ندارد و دشمنان دیروز می توانند دوستان امروز باشند و برعکس، تاریخ هم این را نشان داده.
چه کسی روزی فکر می کرد رابطه ایران و عراق به آنچه امروز رسیده برسد؟
اگر آمریکایی ها موفق شوند چنین کاری را انجام دهند آنوقت می توانند با خیال راحت به مقابله با چین و روسیه بپردازند.