به گزارش اسپوتنیک — نوروز ایرانیان رنگ وبوی ویژهای به بهار داده است و با گذشت هزاران سال از این جشن باستانی، هنوز هم تازگی و پویایی از ویژگیهای روشن آن به شمار میرود. آیینی کهن که مرزهای ایران را درنوردیده و هم پای بهار، میهمان خانههای اقوام گوناگون در سرتاسر جهان شده است؛ اما راز شگفتانگیز این جاودانگی و پویایی در چیست؟ چگونه است که این رسم دیرین با وجود هجوم انواع فرهنگهای گوناگون و بیگانه هنوز هم بهانهای شایسته برای شادی ایرانیان و جهانیان است؟
برای درک راز نوروز کهن به پای سخنان استادی برجسته و پژوهشگری ژرفاندیش از جهان نامیرای فرهنگ و ادب پارسی نشستیم تا به یاری استاد به گوشهای از اسرار این آیین ماندگار دست پیدا کنیم.
استاد میرجلالالدین کزازی با خلق اثر بیبدیل نامه باستان و ترجمهٔ شاهکارهای ویرژیل و هومر تحسین ایرانشناسان و سخن شناسان را برانگیخته و برای آثار فراوان پژوهشی و ادبی درباره ایران و ایرانی بارها از طرف انجمنها و مراکز فرهنگی داخل و خارج ایران مورد ستایش قرار گرفته است؛ اما ویژگی که استاد کزازی را در قلب عموم ایرانیان و پارسیزبانان محبوب کرده است شناخت ژرف ایشان از زبان پارسی سره است. گفتار دلنشین و متین استاد همیشه برای ایرانیان نمودی از نامیرایی و جاودانگی زبان شیرین پارسی است. حال این چهره ماندگار فرهنگ و ادب ایران، ما را با دوراندیشی و درایت هزاران ساله اقوام ایرانی آشنا میکند.
بسیاری از آیینها و هنجارها و رسموراههای نوروزی هنوز از فراسوی هزارهها در برگزاری این جشن و آیین، روایی دارد. من سخت کوتاه، به چند نمونه از آنها یاد میکنم. ایرانیان در روزهای نوروزی، روزهای فرجامین سال کهن، بهویژه خانههایشان را نیک میروبند. کدبانوان ایرانی بسیار پاکیزهاند. روفتن خانهها را هر روز یا هر هفته به انجام میرسانند؛ اما رفتوروب نوروزی بهگونهی دیگر است. هر بَدَست (وجب که گشادگی پنج انگشت یک کف دست باشد) از خانه باید پاکیزه بشود حتی آنچه را در گنجهها دیری مانده است بیرون میکشند، از گردوخاک میپیرایند. این رفتوروب شگفت، یکی از آیینهای نوروزی است که در پیوند است با آیینی دیگر. در روزهای نوروز، ایرانیان بر خود بایسته میدانند که جامهٔ پاکیزهٔ نو بر تن کنند. خوانی ویژه را بگسترند که هفتسین نامیده میشود. این رفتار بازمیگردد به باوری، آیینی در جشن نوروز. آنان بدین سان آمادهٔ پذیرایی از میهمان میشوند. نهتنها میهمانان خاکی و زمینی و گیتیگ که به دیدار نوروزی میآیند. میهمانانی دیگر، شگرف، بیمانند، آنسری (خدائی، الهی، غیبی، مقابل این سری). باور ایرانیان آن است که در این روزها فَروهر نیاکانشان به دیدارشان میآیند از مینو، از جهان نهان. از همین روی پذیرایی از این میهمانان باید به شیوهای دیگر باشد. دانشمند بلندپایهٔ ایرانی بوریحان بیرونی در کتاب نامدار خویش آثار الباقیه عن القرون الخالیه نوشته است که در روزگار او هنوز خوارزمیان خوانی شگفتیانگیز و رازآمیز بر بام خانههایشان میگستردهاند. خوراکهای تیزبوی بر این خوان مینهادهاند. زیرا باورشان آن بوده است که آن میهمانان مینویی از بوی خوش این خوراکها بهره میتوانند گرفت و توشه میتوانند برداشت.
نوروز درفش فرهنگ ایرانی است. در هر جای جهان که نمود و نشانی از نوروز مییابیم میتوانیم بیگمان باشیم که فرهنگ گرانسنگ ایران تا بدانجای راه برده است نوروز را میتوانیم نِماد این فرهنگ بدانیم. کشورهایی که جشن و آیین نوروز را برمیگذارند یا با آن آشنایی دارند، در قلمرویی جای گرفتهاند که بسیار پهناورتر از قلمرو جغرافیای سیاسی ایران است. در قلمرو جغرافیای فرهنگی ایران که پهنهای دورمرز را در بر میگیرد. در کشورهایی این جشن و آیین هنوز باشکوه برگزار میشود که هرگز در درازنای تاریخ بخشی از جهانشاهی ایرانی نبودهاند. فرمانرانان ایران زمین بر آنها فرمان نمیراندهاند.
یکی از بزرگترین دستاوردهای نوروز در این روزگار برای ایرانیان حتی اگر فراخ بنگریم برای جهانیان همبستگی، پیوند و دوستی است. زیرا ایرانیان با رشتهای استوار که نوروز پدید میآورد و پیشینه آن به هزارههای دور در تاریخ این سرزمین سپند اهورایی میرسد با یکدیگر در پیوندند. همهٔ جشنهای ایرانی بهویژه نوروز در آن میان بهانههایی بهینهاند برای گرد یکدیگر آمدن، انجمن آراستن، دوستی را استواری بخشیدن، پیوندهایی تازه در میان یکدیگر پدید آوردن. در جهان کنونی که جهان گسست و دوری و بیپیوندی است. ما ایرانیان به همان سان جهانیان بیش از هر زمان نیاز داریم بدانکه بر آشنایی بر دوستی بر پیوستگی انگشت برنهیم و بنیاد کنیم. از آنچه مایهٔ جدایی و دوری و گسست است بپرهیزیم. نورزو میتواند چنین پیامی ژرف را در خود نهفته داشته باشد، اگر ما بدین پیام فرخ گوش فرا بداریم
پیام من در این جشن بزرگ باستانی که همراه است با آغاز بهار، این است که ما ایرانیان که همواره مردمانی فرهیخته فرهنگور بودهایم به بهانهٔ نوروز و بهار بکوشیم که به آن نوزایی، به آن زندگی دوباره، به آن پالایش ناگزیر که در نِهاد و نِهان نوروز و بهار نهفته است، بگرویم. بکوشیم که نوزایی درونی گیتیگ را به درون خویش ببریم. بکوشیم که خود را از پلشتیها، زشتیها، دشمنیها بپراییم. در سالی که با بهار خرم آغاز میگیرد بکوشیم که انسانی بشویم بیش و به از انسانی که در سال پیش بودهایم. پیامی دیگر در نوروز و بهار ترازمندی است. یکی از خواستگاههای برین نوروز همترازی شب است با روز. آنچه آن را همترازی بهاری مینامیم. در نخستین روز بهار به آن همترازی مینویی به همترازی در نهاد و منش خوی و خیم بیانجامد، ما به راستی، به شایستگی داد نوروز و بهار را دادهایم. ایدون (این چنین) باد.