رژیم اسرائیل در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما تاحدودی زیادی برنامههای منطقهای ایالات متحده را به چالش کشید و با عدم ورود حداکثری به مناقشات نظامی سبب عدم توفیق واشینگتن در نیل به اهداف خود در مقابل جبهه مقاومت شد. این روند که عدم حمایت رژیم اسرائیل از منافع منطقهای ایالات متحده را به مثابه اعتراض به تغییر ژئوپولتیک ایالات متحده در پی داشت نهایتا در هفته انتهایی سردمداری اوباما بر کاخ سفید به صدور اولین قطعنامه شورای امنیت بعد از 37 سال بر علیه رژیم اسرائیل یعنی قطعنامه 2334 ختم شد و ایالات متحده با عدم وتو قطعنامه فوق عمق اختلافات میان واشنگتن و تلآویو را آشکار ساخت. عربستان سعودی اما مسیر دیگری را جهت منصرف ساختن کاخ سفید از کوچ به شرق آسیا پی گرفت. این کشور با تغییر در دکترین سیاست بین الملل خود از موازنه قدرت به موازنه تهدید در وهله نخست سعی در ایجاد بحران و در وهله دوم سعی در تشکیل ائتلافهای دیپلماتیک و نظامی در قبال بحران خود ساخته میکند تا به این وسیله هزینههای ترک منطقه غرب آسیا را برای کاخ سفید افزایش دهد. در سناریوی سعودی، ایران به عنوان تهدید معرفی شده بود اما تهران فاقد پارامترهای مورد نیاز جهت تبدیل به تهدید منطقهای برای عربستان بود. در سیاست بین الملل کشوری که به مثابه تهدید قلمداد میشود باید دارای شاخصههایی چون قدرت نظامی آفندی، مرز زمینی مشترک با کشور هدف، نیت تجاوزکارانه و سابقه تجاوزگری باشد که به طور مشخص ایران بجز پارامتر نظامی، فاقد سه شاخصه دیگر جهت تبدیل به یک کشور تهدید برای عربستان است. به همین دلیل عربستان سعودی خود را درگیر بحران سازی در رابط با ایران کرد. جنگ یمن، کمک به اسلام اخوانی در سوریه، بازی دیپلماتیک در لبنان و عراق، ایجاد چندین ائتلاف در مقابل ایران با بازیگری
هدف اصلی و نهایی عربستان از تمام بازیهای منطقهای خود، کسب عنوان برادر بزرگ اعراب و رهبر جهان سنی مذهبان است، در این راستا روابط ریاض با رژیم اسرائیل اساسا به مشروعیت زدایی از سعودی در جهان عرب ختم خواهد شد و سکانداران سعودی نیز با آگاهی از این مسئله علاوه بر آنکه توانایی حمایت بلند مدت از تلآویو در مقابل جبهه شیعیان و سنی مذهبان پیرو اخوان المسلمین را دارا نیستند، بلکه اجازه حمایت آشکار تلآویو از ریاض در مناسبات بین المللی را نخواهد داد زیرا یکی از بزرگترین شاخصههای رهبری جهان عرب، جبهه گیری مستقیم در مقابل رژیم اسرائیل است. عملی که ایران به مثابه رهبر مبارزه با استکبار، توانسته با انجام آن خیل عظیمی از مردم غرب آسیا و شمال آفریقا را تحت استیلای هژمون خود در آورد.
در بعد نظامی نیز بعد از هجوم ایالات متحده به عراق و افغانستان، ریاض به مثابه نایب واشینگتن در خاورمیانه، این دو کشور را اهرمهای فشار نظامی بر ایران میدانست لیکن به دلیل عدم شناخت صحیح از ساختارهای سیاسی و اجتماعی افغانستان و عراق، اکنون این عربستان است که از شمال و جنوب تحت محاصره نیروهای وفادار به ایران قرار گرفته است.
در بعد دیپلماتیک ریاض راهکارهای خصمانهتری مانند قطع کامل روابط دیپلماتیک، حمایت آشکار از گروهک منافقین و ایجاد مانع در اعزام حجاج ایرانی به مراسم حج را پی گرفت تا وجاهت دیپلماتیک تهران را دچار خدشه کند.
لیکن کم تجربگی حکام سعودی در سیاست، سبب درگیری حداکثری عربستان در بحران خود ساخته در مقابل ایران شد و راهکارهای ریاض جهت این تقابل خود ساخته عبارت بودند از:
- الف — به انزوا کشیدن ایران، که با ایجاد روابط دیپلماتیک میان تهران و غرب این طرح عملا با شکست مواجه شد و تنها به شکل تصنعی و در سطح کشورهای مینیاتوری حاشیه خلیج فارس به جریان افتاد.
- ب — ایجاد جنگ نیابتی و درگیری بازیگران جبهه مقاومت با تروریسم تکفیری. شروع کننده نبردهای مبتنی بر تروریسم تکفیری در غرب آسیا عربستان نبوده اما بعد از شعله ور شدن آتش جنگهای داخلی در سوریه و عراق، این کشور با حمایتهای خود از گروههای تروریستی نبردهای داخلی را به جنگهای تمام عیار تبدیل کرد. این راهکار ریاض با حمایت مستشاری و دیپلماتیک ایران از متحدان خود و واهمه رژیم اسرائیل، مصر و پاکستان از رویارویی مستقیم با ایران نتایج مطلوب عربستان را در پی نداشت.
- ج — ایجاد دوگانه شیعه و سنی با هدف تضعیف نیروهای تحت حمایت ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن. این طرح با اتخاذ صحیح سیاستهای مبارزاتی فرامذهبی توسط دولت سوریه، احزاب مورد حمایت ایران در عراق و انصارالله در یمن و اتخاذ سیاستهای صحیح از سوی حزب الله در سیاست داخلی لبنان با شکست مواجه شد. البته عربستان در دوگانه شیعه و سنی در پی تجزیه ایران نیز بود که این طرح بیشتر به یک شوخی بزرگ شباهت داشت تا یک راهبرد کلان.
- د — جنگ اقتصادی مبتنی بر انرژی. عربستان در این طرح قصد داشت تا با پایین نگه داشتن بهاء نفت، ایران را متضرر کند که ایران نیز در مقابل با افزایش تولید این مسئله را مرتفع ساخت و ادامه رفتار خصمانه عربستان در حوزه اقتصاد نیز پیش از ایجاد ضرر به اقتصاد ایران، جامعه عربستان را تحت الشعاع قرار خواهد داد زیرا نبردهای اقتصادی خصوصا در خاورمیانه قبل از آنکه مبتنی بر مسائل ژئوپولتیک منطقهای باشند، مبتنی بر شاخصههای اقتصاد جهانی میباشند که عربستان سعودی در این زمینه بیش از آنکه تصمیم ساز باشد، مجری ست.
در این میان اما عربستان دچار تکانههای سیاسی شدیدی شده است که توانایی به حاشیه کشاندن سیاست بین الملل این کشور را در اولویت بندیهای سیاستمداران سعودی دارد. تکانههایی مانند اصلاحات اجتماعی محمد بن سلمان، تضاد شکل گرفته میان حکام سعودی و علمای وهابی، درگیری داخلی مخالفان و محمد بن سلمان در درون خاندان سعودی که شایعات وقوع کودتا را نیز در پی داشته و نهایتا به مخفی شدن وی منجر شد، اوج گیریهای مخالفتها با حکومت سعودی در مناطق شیعه نشین و نمونههای دیگر.
نباید فراموش کرد بحران میان عربستان و ایران اساسا در تفکرات حکام سعودی شکل گرفته و از سوی تهران، ضرورتی برای ادامه بحران فوق وجود ندارد زیرا سیر تحولات منطقهای به سود ایران بوده و حفظ صلح، ثبات و نظم کنونی خاورمیانه تضمین کننده برتر هژمون ایران در منطقه خواهد بود. با این نگاه اساسا عربستان سعودی را نمیتوان یک کشور بحران ساز کلان برای ایران در نظر گرفت و با نگاهی واقع بینانه باید اذعان داشت سعودی، پیش از آنکه گرانیگاه جبهه مقابل ایران در خاورمیانه باشد، در واقع یک متغییر پاندولی میان ایران و رژیم اسرائیل است که هم اکنون در جبهه مقابل ایران قرار گرفته.
مع الوصف اکنون و با هم افزایی میان شکستهای عربستان در مقابل ایران در عرصه بین المللی که در بالا به آنها اشاره شد و تکانههای شدید در عرصه سیاست داخلی عربستان، ریاض در ضعیف ترین نقطه خود در سالهای اخیر قرار دارد و تهران با اتخاذ سیاستی صحیح و مبتنی بر واقع گرایی تدافعی علاوه بر کشاندن عربستان به سمت ایران و از بین بردن بحران کنونی در روابط دو کشور، رژیم اسرائیل به مثابه دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران را نیز در نقطه ضعف و انزوا قرار خواهد داد.