گزارش و تحلیل

ازدواج دو فرهنگی روس و ایرانی

© Fotolia / J. Mihatschازدواج دو فرهنگی روس و ایرانی
ازدواج دو فرهنگی روس و ایرانی - اسپوتنیک ایران
اشتراک
زن ایرانی برای پایدار نگه داشتن خانواده دو فرهنگی باید زیاد تلاش کرد.

سرنوشت ها به اشکال مختلف رقم می خورند. دختران جوان آرزوهایی در سر می پرورانند و فکر می کنند با ازدواج، رسیدن به بسیاری از آنها ممکن خواهد شد. بعید است بتوان دختر جوانی را پیدا کرد که برای خود تصویری از مرد ایده آل زندگی اش را تصور نکرده باشد. اکثرا برای دختران جوان «پدر» به عنوان نمونه خوب و بد در این انتخاب نقش بازی می کند. اگر پدر خوب و مثبت باشد، پس همسری مثل او می خواهند و در صورتی که پدر مردی خشن و زورگو باشد، دختران یا از مردان دل زده می شوند و یا سعی می کنند با مردی همخانه بشوند که خصوصیات رفتاری و اخلاقی اش مانند «پدر» نباشد.

با بالا رفتن سطح تحصیلات و امکان مسافرت به خارج از کشور و معاشرت با خارجیان در داخل کشور، زنان ایرانی با توجه به آنچه می خواهند دست به مقایسه و انتخاب می زنند.

اینکه چرا گروهی از زنان و دختران ایرانی، مرد خارجی را برای ساختن آینده شان به مرد ایرانی ترجیح می دهند، تابع عوامل مختلفی است:شرایط بهتر اقتصادی، حضور در کشورهای دیگر به خصوص زندگی در اروپا، استفاده از مرد خارجی برای اقامت در کشورهای دیگر، دست یافتن به آرزوهای جوانی در زندگی با مرد خارجی و دید بازتر مردان خارجی، کنار آمدن آنها با خواست های زنان برای کار در خارج از خانه و استقلال اجتماعی. این در شرایطی است که عمدتا پس از ازدواج زنان با مردان خارجی، خلاف تصورات پیش از ازدواج،مشکلات خاصی نیز برای زنان ایرانی پیش می آید.

به گفته کارشناسان، ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی با توجه به آمارهایی که از سوی دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی ثبت احوال ایران به دست آمده است نشان دهنده علاقه زنان و مردان ایرانی به ازدواج با اتباع خارجی است و این درحالی است که مسئله ازدواج برای جوانان ایرانی یک مشکل بزرگ محسوب می شود. بنا به آمار2015 منتشره توسط آژانس خبری «ایرنا»  تعداد طلاق ها نسبت به سال 2014 در ایران 4.2% افزایش نشان داده است.

آنگونه که از شواهد بر می آید، گویا دختران ایرانی میل زیادی به ازدواج با اتباع غیر ایرانی پیدا کرده اند و مرد زندگی آینده خود را از میان مردان غیر ایرانی انتخاب می کنند. براساس آمارهای جمع‌آوری شده پایگاه اطلاعات جمعیتی ایران، ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی که در داخل کشور هستند در‌ سال 2013، 749 مورد به ثبت رسیده است که این آمار نسبت به آمار کل ازدواج‌های انجام شده در‌ سال‌ 2012 یک به‌هزار است.

در ٩ماه‌ سال 2014، 615 مورد ازدواج زنان ایرانی با مردان اتباع غیرایرانی در پایگاه اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت‌احوال ایران ثبت شده است. براساس این آمار، سن بیشتر زنان ایرانی که با مردان اتباع غیرایرانی ازدواج کرده‌اند، بیشتر بین 25 تا 29‌سال بوده است.

درحال‌حاضر 4 استان خراسان، خوزستان، آذربایجان‌غربی و تهران در ازدواج ایرانیان با اتباع غیرایرانی با یکدیگر مشترک هستند. استان تهران به‌دلیل داشتن جمعیت بیشتر، بیشترین ازدواج زنان ایرانی با اتباع غیرایرانی را در خود جا داده است. جا دارد گفته شود که اکثر ازدواج های دختران و زنان ایرانی در داخل کشور بیشتر با شهروندان عراقی و افغانی صورت می گیرد.

ولی نمونه هایی از ازدواج دختران و زنان ایرانی با شهروندان کشورهای آمریکا، اروپا و جنوب شرق آسیا و البته روسیه نیز وجود دارند. موارد ازدواج مردان ایرانی با شهروندان کشورهای دیگر، از جمله روسیه بمراتب بیش از ازدواج دختران و زنان ایرانی با مردان روس است.

اما هستند دختران ایرانی که با مردان روس ازدواج کرده اند، هر چند تعداد آنها انگشت شمار است.

نشاط متولد کرمانشاه نهمین فرزند خانواده بود. او در یک خانواده فوق العاده سنتی بزرگ شده بود. پدرش از رعیت داران بود و بیشتر به بچه های پسر توجه می کرد تا دختر. مادرش در مقابل حرف پدر جرئت نشان دادن واکنش نداشت. تنها عضو خانواده که تا حدی با خواهران کنار می آمد برادر بزرگشان بود.

نشاط پس از اتمام مدرسه، منتها تلاش خود را به انجام رساند تا در دانشگاهی قبول شود که بدور از خانه پدری باشد. او می خواست با رفتن به دانشگاه و اقامت در خوابگاه به آزادی نسبی دست یابد.

قبولی او در دانشگاه، اعضای خانواده بزرگ او را در دو جبهه قرار داد. ولی باز برادر بزرگتر میانجیگری کرد و به پدر قول داد حواسش به خواهر کوچکش باشد.

نشاط راهی تهران شد و در خوابگاه دانشگاه مستقر شد. تا سال سوم دانشگاه زندگی او بین دانشگاه و خوابگاه و رفتن به نمایشگاه ها و تفریحات دانشجویی سپری شد. تا اینکه پس از پایان ترم اول سال چهارم وقتی با دوستان خود راهی نمایشگاه بین المللی تهران شد در غرفه روسیه صفحه دیگری از زندگی اش ورق خورد.

در آنجا با یکی از اعضای هیأت روسیه که برای شرکت در نمایشگاه به تهران آمده بودند و مترجم بود آشنا شد. پسری جوان که بعدا معلوم شد سال گذشته برای گذران دوره دانش افزایی زبان فارسی در همان دانشگاه آنها سه ماهی سر کلاس درس زبان و ادبیات فارسی نشسته بود.

با رد و بدل کردن شماره های تماس و آدرس خوابگاه ارتباط بین آن دو تا مدتی پس از رفتن آلکسی از ایران ادامه داشت، تا اینکه آلکسی دوباره با هیاتی راهی ایران شد. نشاط تصمیم گرفت بهر ترتیب شده او را راضی کند راهی برای بردن او به روسیه پیدا کند. نشاط نمی خواست پس از فارغ التحصیل شدن به سرنوشت مادرش دچار شود و دوباره به کرمانشاه برگردد.

آلکسی با کمک پدرش توانست ویزای گردشگری برای نشاط فراهم کند. یک ماه بعد نشاط وارد روسیه شد. از آنجا که نشاط فاقد امکان مالی بود و نمی توانست بطور مستقل در هتل اقامت گزیند، با دعوت آلکسی راهی خانه آنها شد.

پدر و مادر آلکسی با کنجکاوی دوست دختر ایرانی پسرشان را زیر نظر داشتند. آنها که رفتار پسرشان را زیاد جدی نگرفته بودند به این موضوع مثل پدیده ای گذرا نگاه می کردند. اما آلکسی عاشق شده بود. به ویژه که نشاط  در روسیه از یک دختر فوق العاده مذهبی به یک دختر اروپایی تغییر شکل داده بود. آلکسی از دیدن نشاط در دامن های کوتاه و شلوارک و پیراهن های دکولته، در پوست خود نمی گنجید.

رابطه آنها از حد یک دوستی ساده به رابطه عاشقانه جنسی فرا روئید. اما نشاط پس از مدتی از کاری که کرده بود پشیمان شد. از شدت تازگی و کنجکاوی و ماجراجویی اولیه کاسته شده بود. او به چشم دیگری به کشور بیگانه ای که در آنجا ساکن شده بود می نگریست. کشوری که نه زبانش را بلد بود و نه با آداب و رسوم و فرهنگش آشنا بود.

نشاط پس از آنکه فهمید باردار است تصمیم گرفت موضوع را با برادرش درمیان بگذارد. این بار خشم برادر چنان بود که کم مانده بود به مرگ خواهر بیانجامد. اما آلکسی که همراه نشاط به ایران رفته بود نشاط را از برادرش خواستگاری کرد.

مراسم عروسی آنها در مسکو برگزار شد.  پس از عروسی رفتار پدر ومادر آلکسی نسبت به او تغییر کرد. آنها به عنوان عروس خانواده که در خانه آنها زندگی می کرد و فکر می کردند او پسرشان را به دام انداخته است از نشاط می خواستند رفتارش را با مطالبات آنها وفق بدهد.

نشاط  انوشکیان عروس ایرانی خانواده روس در ادامه تعریف کرد:

—  «نمی دانستم چکار کنم. آشی بود که خودم پخته بودم. از یک چاه خودم را بیرون کشیده بودم ولی حس می کردم در چاهی بزرگتر سقوط کرده ام. زبان روسی بلد نبودم. حرف های آنها را نمی فهمیدم. تا آمدن آلکسی به خانه ساکت بودم. با ایما و اشاره سعی می کردم با پدر ومادر آلکسی ارتباط برقرار کنم. هوای مسکو مرا  آدمی سست و خواب آلود کرده بود. زیاد می خوابیدم که همین موضوع باعث عصبانیت مادر شوهرم می شد. اگر در حمام زیاد می ماندم، صدای پدر شوهرم در می آمد. لباس هایم را که می شستم روی شوفاژ آویزان می کردم تا زودتر خشک شوند که داد و هوار پدر شوهرم را بلند می کرد. آنها به من اولتیماتوم دادند که حداکثر تا چند ماه باید زبان روسی را یاد بگیرم. معلم برایم گرفتند و هر بار پس از رفتن معلم، پدر شوهرم از من امتحان می گرفت. با هر اشتباهی  به زبان روسی چیزهایی می گفت که فقط از لحن صدایش می فهمیدم عصبانی است و شاید حتی فحش هم می دهد.

از همه چیز متنفر شده بودم. به ویژه از آلکسی! تحمل دیدن او را نداشتم. به نظرم زشت و سفید و بی نمک می آمد. چطور من خودم را گرفتار این خانواده کرده بودم. خانواده شوهرم با اینکه روس بودند ولی خیلی سنتی بودند. مقررات خانه توسط پدر وضع می شد و همه مجبور بودند آن ها را رعایت کنند. راه برگشت نداشتم. کجا بروم؟ دوباره به خوابگاه؟ اینبار برادرم مرا به کرمانشاه برمی گرداند. ماندن در این کشور سرد برایم عذابی جانکاه شده بود. دو سه بار قصد کردم خودم را بکشم. اما…

اختلاف فرهنگی و زندگی در یک خانه با مادر شوهر و پدر شوهر و برادر شوهر کار ساده ای نبود. من از خانواده بزرگ خودم فرار کرده بودم و حالا در یک آپارتمان کوچک گرفتار رسم و رسوم خانواده ای بیگانه شده بودم.

آلکسی قول می داد با سر و سامان گرفتن کارها آپارتمان جداگانه ای اجاره کند. تا آن زمان باید دندان روی جگر می گذاشتم…

پس از تولد فرزندم، و آغاز مأموریت کاری شوهرم در ایران، حس بودن در جایی که ریشه دوانده بودم مرا به زندگی برگرداند. از آلکسی التماس می کردم هر چه بیشتر مأموریت های ایران را قبول کند. به این ترتیب هم از خانواده شوهرم دور بودم و هم از خانواده خودم، ولی در جایی بودم که زبانش و آداب و رسوم و فرهنگش برای من « خودی» و عزیز بود.

می خواستم  آلکسی هم  درد غربت را حس کند. اما برای او بودن در ایران به اندازه بودن من در روسیه سخت نبود. او زبان فارسی را کم و بیش می دانست و صحبت دست و پا شکسته او به فارسی،  توجه همصحبت ها را جلب می کرد و کلیدی برای باز کردن «قفل های دشوار کاری» شده بود.

از آنجائی که می دانستم برای همیشه نمی توانیم در ایران ساکن بشویم و بالاخره باز باید به روسیه برگشت،  دوباره در دانشگاه در رشته زبان روسی ثبت نام کردم. یکی از بهترین روش های وفق یابی و استقلال در روسیه، یادگیری زبان بود.

اکنون که بیش از 15 سال از آن زمان می گذرد، به این نتیجه رسیدم که برای پایدار نگه داشتن خانواده دو فرهنگی باید زیاد تلاش کرد. خوشبختانه شوهرم عاشق ایران بود و سعی می کرد همین علاقه را نسبت به کشور خودش در من ایجاد کند. تلاش او باعث شد تا من هم بتوانم راحتتر خودم را با فرهنگ روسی وفق بدهم.

ماجراجویی و حتی می توانم بگویم شیطنت جوانی باعث شد تا با حقایق زندگی در کشور بیگانه و در ابتدا همخانگی با مرد روس آشنا بشوم. از سالهای زندگی با یک مرد روس به این نتیجه رسیدم که زن ایده آل مرد روس باید نظرات و ایده های شریک زندگی اش را درک و از آن ها حمایت کند.  مردان روس با ضعف های بسیاری در یک زن کنار می آیند و به راحتی از او دست نخواهند کشید، حتی اگر دوستان و اعضای خانواده اش مخالف زن او باشند. اما چند چیز وجود دارد که او نمی تواند نادیده بگیرد و برایش قابل بخشش نیست: خیانت و بی وفایی، فمینیسم و کم بها دادن به فرهنگ و زبان روسی. مردان روس به تاریخ غنی خود افتخار می کنند و اجازه نخواهند داد هیچکس به فرهنگ آنها توهین کند»…

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала