گو اینکه ایالات متحده همیشه خود را فراتر از سازمان ملل می داند و سازمان ملل را ابزاری در اختیار خود تلقی می کند اما در سابق همیشه مقامات این کشور تلاش می کردند تصمیمات بین المللی خود را ذیل تصمیمات شورای امنیت قرار دهند تا نوعی مشروعیت به آن ببخشند اما ظاهرا کنگره ایالات متحده جایگاه خود را با شورای امنیت سازمان ملل اشتباه گرفته یا تصمیم دارد تغییر دهد چون آمریکایی ها متوجه شده اند جامعه بین المللی دیگر حاضر به همراهی با تصمیمات غیر مسئولانه برخی ماجراجو در ایالات متحده نمی باشد.
در حالی که در ساختار سیاسی آمریکا رئیس جمهوری از جایگاه و مقام بسیار بالایی برخوردار است اما ضعف بیش از حد آقای ترامپ و بی تجربگی وی در کشورداری و سیاست مزید بر علت شده و مشخص است که کنگره ایالات متحده تصمیم گرفته رئیس جمهوری را کنار بزند و خود به اداره امور کشور بپردازد.
این تصمیم وقتی تجلی پیدا می کند که در مصوبه جدید کنگره دست رئیس جمهوری و همچنین دولت ایالات متحده برای تصمیم گیری در مورد تحریم ها سلب شده و رئیس جمهوری دست بسته آمریکا کوچکترین اعتراضی در این مورد نکرده، امری که جایگاه قانونی اجرایی رئیس جمهوری ایالات متحده را به پایین ترین سطح رسانده.
وقتی این مساله بیشتر روشن می شود که می بینیم کنگره ایالات متحده همزمان طرح ترامپ برای لغو سیستم درمانی اوباما را رد می کند و چپ و راست اطرافیان ترامپ را به محاکمه می کشاند.
شرایطی که رئیس جمهوری ایالات متحده را به طبلی توخالی تبدیل کرده که سر و صدای بسیار زیادی دارد اما حتی یک تصمیم کوچک خود را نمی تواند به کرسی بنشاند.
بماند که آقای ترامپ توانسته جایگاه نا محبوب ترین رئیس جمهوری در تاریخ ایالات متحده را به سرعت برق برای خود کسب کند اما نباید جایگاه قانونی ریاست جمهوری را با مشروعیت و یا محبوبیت وی قاطی کرد.
مبنای ساختار قانونی ایالات متحده همچون دیگر کشورهای تابع قوانین انگلیسی وابسته به تصمیمات گذشته قانونگذاران نیز می گردد به این معنا که اگر بدعت تعدی کنگره بر جایگاه قانونی ریاست جمهوری در این کشور نهادینه شود از این پس هم این رئیس جمهوری وهم دیگر روسای جمهوری با مشکل بازگشت به این قانون مواجه خواهند شد و ترامپ نه فقط خود از حق و حقوق جایگاه خود دفاع نکرده بلکه ارثی برای روسای جمهوری آتی ایالات متحده برجای خواهد گذاشت که دست بقیه را نیز خواهد بست.
دلیل اینکه بنده بحث را به این سمت کشانده ام این است که سابقه تحریم های ایالات متحده نشان داده که این تحریم ها بدون همکاری جامعه بین المللی فقط نوعی تحریم بر علیه شرکت های آمریکایی می باشد و لا غیر و هر چه قدر هم ایالات متحده بیشتر در این راستا پیش برود وفضای بین المللی به نفع تحریم شده ها برگردد قطعا هیبت و جایگاه آمریکا به عنوان یک ابر قدرت تضعیف خواهد شد، امری که بیش از اینکه به ضرر کشورهای تحریم شده باشد به سود آنها خواهد بود.
با این شرایط تنها نتیجه ای که این تحریم ها خواهد داشت نمایش یک جنگ قدرت درونی در ایالات متحده خواهد بود جنگ قدرتی که هر چه شعله ور تر گردد تماشاچیان بیشتری را به خود جذب خواهد کرد.
در حالی که کشورهای تحریم شده تلاش داشتند مشکلات و اختلافات خود با ایالات متحده را بصورت دیپلماتیک حل و فصل کنند کنگره آمریکا با وضع تحریم های تاسف بار راه گفتگوهای مسالمت آمیز را بسته و دست دولت را در سطح بین المللی مصطلحا "آچمز" کرده.
به این ترتیب ناکارآمدی شخص اول ایالات متحده بر جایگاه ریاست جمهوری وی انعکاس یافته و با توجه به اینکه حتی همپیمانان حاضر به همکاری نیستند هیبت وجایگاه تصمیم گیران ایالات متحده در سطح جهانی نیز شکسته می شود و همین ماجرا می تواند بدعتی گردد برای خودداری همپیمانان از همکاری های بیشتر با آمریکا و شکسته شدن اتحاد های بین المللی که ایالات متحده ده ها سال است تلاش دارد ایجاد کند.
در پایان می توان گفت با این شرایط این تحریم ها بیش از اینکه به ضرر کشورهای تحریم شده باشد به نفع آنها خواهد بود چون فضایی را از رویارویی جامعه جهانی با ایالات متحده و دهن کجی همپیمانان به تصمیمات مقامات سیاسی پدر خوانده ایجاد خواهد کرد واعتبار و ساختار سیاسی درونی آمریکا را به هم خواهد ریخت، امری که در نهایت به فروپاشی بلوک غرب خواهد انجامید.