گزارش و تحلیل

پدیده احمدی نژاد در غرب

© AFP 2023 / Behrouz Mehriپدیده احمدی نژاد در غرب
پدیده احمدی نژاد در غرب - اسپوتنیک ایران
اشتراک
چند سال پیش وقتی بحث پدیده احمدی نژاد مطرح می شد برخی با تمسخر و استهزاء به این موضوع نگاه می کردند اما وقتی آقای ترامپ در ایالات متحده انتخاب شد همه وی را احمدی نژاد آمریکا لقب دادند.

آنها می توانستند آقای ترامپ را با بسیاری دیگر در غرب مقایسه کنند اما احمدی نژاد را به عنوان الگو انتخاب کردند چون دقیقا همان ماجرای انتخاب آقای احمدی نژاد در سال 1384 در ایران در ایالات متحده تکرار شد.  ترامپ قدم به قدم دقیقا همان کارهایی را انجام داد که آقای احمدی نژاد در همان انتخابات انجام داد و مردم آمریکا دقیقا همان واکنشی را نشان دادند که مردم ایران در سال 1384 نشان داده بودند.

یکی از اشکالات عمده بخشی از جوامع معروف به الیتیا پیشرو در این است که نخبگان جامعه و ثروتمندان که آنها نیز خود را جزو نخبگان می دانند متصور می باشند که تهی دستان و افراد معمولی  در جامعه ارزشی ندارند ومعیار محاسبات خود را بر مبنای مقدار ثروت و یا سواد قرار می دهند. 

مصطلحا برخی نخبگان از بالا به پایین به جامعه نگاه می کنند در حالی که همه جوامع سیاسی از پایین به بالا ساخته می شود. 

همه آنهایی که بحث ساختار احزاب و جناح ها و گروه های سیاسی را پیگیری می کنند می دانند که برای ساختن یک تشکیلات حزبی قدرتمند نیاز به ساختن یک هرم است که پایه آن عموم می باشند و نخبگان با ارتقا یافتن در این هرم به راس هرم باید برسند در برخی جوامع (از جمله ایران) این هرم معکوس است یعنی نخبگان پایین هرم قرار می گیرند و بقیه سوار بر دوش آنها به بالای هرم می روند وبدیهی است که در نهایت این هرم فرو خواهد پاشید.

دونالد ترامپ رئیس جمهور  آمریکا - اسپوتنیک ایران
گزارش و تحلیل
شباهت ترامپ و رابین هود

اگر هم کسی به افراد معمولی و تهی دست جامعه توجه کند وی را پوپولیست می نامند. کلمه ای که علیرغم ارزشی بودن آن امروزه به وسیله ای برای استهزا نسبت به دیگران تبدیل شده.

این ماجرا ما را به یاد انقلاب فرانسه می اندازد که ریشه همه انقلاب های بعدی در غرب بود.

در آن زمان برجوازها که همان نخبگان جامعه و ثروتمندان بودند همین طرز تفکر را داشتند و هر کس به خواسته عموم مردم توجه می کرد عوام گرا و یا پوپولیست نام می گرفت و جامعه برجوازی یا همان نخبه وی را به استهزا می گرفتند.

در آن زمان در بسیاری از کشورها (از جمله ایران)اصلا عوام حق رای نداشتند و حق رای و اظهار نظر فقط در اختیار اربابان ونخبگان اجتماعی یا همان برجواز ها بود.

در حالی که برجوازها به هیچ وجه تصور نمی کردند عوام بر علیه آنها شورش کنند اما مردم فرانسه بر علیه برجوازها شورش کردند،  درب زندان های باستیل را شکستند و وارد کاخ سلطنتی شدند و شاه را با همان گیوتینی که عوام را گردن می زد گردن زدند تا صفحه جدیدی در تاریخ فرانسه و اوروپا را رقم بزنند.

از آن پس بحث حق رای دادن عموم مردم مطرح شد وحتی در همان زمان هم برخی از افراد جامعه مانند زنان از حق رای محروم بودند تا اینکه به هر حال همه شاهد بودیم که جوامع مختلف طی سالهای سال متبورگشتند وزنان هم حق رای پیدا کردند. در ایالات متحده سیاه پوستان نیز پس از سالها حق رای پیدا کردند.

در طول این دوران نخبگان نوظهور همیشه به فکر راهکاری بودند که بتوانند با آن سلطه خود بر جوامع را ادامه دهند و آنها قدرت رسانه را به عنوان ابزاری برای ادامه سلطه خود بر عوام انتخاب کردند.

طی یک قرن اخیر رسانه ابزاری برای کنترل عوام به حساب می آمد و اربابان همیشه متصور بودند چون قدرت رسانه ای را در اختیار دارند عوام نخواهند توانست بر علیه آنها تحرکی انجام دهند.

البته انقلاب بولشویک روسیه از این ماجرا مستثنا می باشد ولی مشاهده کردیم که همان رسانه های وابسته به غرب و اربابان این انقلاب را نیز ناکام کردند.

زمانی که آقای احمدی نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری در ایران وارد میدان شد رقبای وی همه از شخصیت های سرشناس سیاسی ایران به حساب می آمدند و در آن زمان کمتر کسی متصور بود که احمدی نژاد بتواند از پس اینان بر آید اما وی با انتخاب روش عوامانه در برخورد با مردم توانست به عنوان کاندیدای مردمی در قبال کاندیدای برجوازی قدرت بروز کند و شاهد آن بودیم که به همین دلیل هم توانست آقای هاشمی رفسنجانی را در انتخابات شکست دهد.

آنهایی که آن دوران انتخابات ایران را به یاد دارند می توانند به شما بگویند که اکثریت افرادی که به آقای احمدی نژاد رای دادند در واقع می خواستند یک رای منفی به آقای رفسنجانی که نماینده همان نخبگان سیاسی کشور بود، بدهند.

علیرغم اینکه سران اصلاح طلبان از آقای رفسنجانی در آن انتخابات حمایت کردند، ولی بسیاری از اصلاح طلبان که در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی خود بانی تخریب آقای رفسنجانی و برجوازهای قدرت در ایران بودند، حاضر نشدند به وی رای دهند. 

همین ماجرا را با انتخابات اخیر ایالات متحده آمریکا مقایسه کنید.

آقای ترامپ همان سبک آقای احمدی نژاد در انتخابات را استفاده کرد و تلاش کرد نخبه ها را کنار بزند و حرف عوام مردم ایالات متحده را با سادگی زبان آنها بازگو کند.

شاید به دلیل اینکه وی سالها با کارگران ساختمانی کار کرده بود صحبت کردن ودرک زبان آنها برای وی بسیار راحت تر از خانم هیلاری کلینتون بود که از همان بچگی در خانواده نخبه زندگی کرده بود و سالها وزیر ونمایندهکنگره و بانوی اول آمریکا بود.

دقیقا همان ماجرایی که زمان انتخابات سال 1384 در ایران پیش آمد اینبار در ایالات متحده پیش آمد.

علیرغم حمایت علنی آقای ساندرز از خانم کلینتون ولی بخش بزرگی از دمکرات ها مخصوصا طرفداران آقای سندرز که خود بانی تخریب خانم کلینتون بودند حاضر نشدند به خانم کلینتون رای دهند. 

بسیاری دیگر از مردمان ایالات متحده نیز برای مخالفت با سیستم حاکم و سیاست های آن که خانم کلینتون آن را نمایندگی می کرد به آقای ترامپ رای دادند تا یک رای منفی به سیستم حاکم و بالطبع خانم کلینتون داده باشند.

البته همانگونه که بسیاری از عموم مردم در سال 1384 خطاب احمدی نژاد را قبول داشتند بسیاری دیگر از مردم آمریکا خطاب ترامپ را انعکاس دهنده خواسته خود می دانستند.

با توجه به این شرایط می توان گفت همان پدیده احمدی نژاد در ایالات متحده تکرار شد.

انتخابات ایالات متحده به پایان رسیده، اما در کشورهای اوروپایی چند انتخابات پیش رو است که بسیاری از سیاست مداران اوروپایی امروزه در حال تحلیل این پدیده می باشند و پیش بینی می شود با توجه به شرایط و فضای سیاسی موجود در اوروپا خواه نا خواه این پدیده به اوروپا نیز سرایت پیدا کند و همانگونه که آقای ترامپ با شعارهای عوام گرایانه خود در انتخابات پیروز شد بسیاری از سیاست مدارانمخصوصا تندرو ها و نژاد پرستان اوروپایی تلاش خواهند کرد همین سبک عوام گرایانه را استفاده کنند تا در انتخابات پیروز شوند.

باید نشست و دید آیا پدیده احمدی نژاد در اوروپا نیز فراگیر خواهد شد و در این صورت نتیجه آن چه خواهد بود؟

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала