یکسال پیش، 31 ماه اکتبر، بزرگترین سانحه هوایی در تاریخ هوانوردی شوروی و روسیه در صحرای سینا رخ داد. بیست و سه دقیقه پس از پرواز، بمبی در داخل هواپیمای ایرباس « آ321» شرکت هواپیمایی « کوگالیماویا» که در مسیر شرم الشیخ — سنت پطربورگ پرواز می کرد، منفجر شد. این عمل تروریستی باعث کشته شدن 217 مسافر و 7 خدمه هواپیما شد.
در اولین سالگرد این تراژدی، خویشاوندان کشته شدگان سانحه هوایی در گفتگو با شبکه تلویزیونی تعریف کردند که آنها چطور با این غم و اندوه جانکاه کنار می آیند و چرا بسیاری از خویشاوندان تصمیم گرفتند با هم در ارتباط باشند.
ایرینا بارینووا سه نفر از نزدیکان خود را در این سانحه هوایی از دست داد: دختر خاله خود — لوبوف موزگینا با دختر یکساله اش آلیسا و مادرش گالینا زامولوتووایا که از تعطیلات به سنت پطربورگ بر می گشت. ایرینا تعریف کرد و گفت: « لوبا در آرزوی آن بود کشوری را به آلیسا نشان بدهد که خودش خیلی دوست داشت. لوبا و مادرش خیلی خوشحال بودند که آلیسا می تواند کشور افسانه ای را ببیند که در آنجا، دریای سرخ ، آفتاب و اهرام زیبا قرار داشت. اما کشور افسانه ای آنها را به وطنشان باز نگرداند». به گفته ایرینا، لوبوف عادت نکرده بود در زندگی روی کمک دیگران حساب کند. او با کار زیاد توانست برای خود خودرو و آپارتمانی در سنت پطربورگ بخرد. لوبا در « نوگورود» متولد شده بود. مدرسه را در آنجا به پایان رساند و در سال 1993 در انستیتویی در سنت پطربورگ به تحصیلات خود ادامه داد. دختر ساده شهرستانی بی وفقه درس می خواند و کار می کرد. او روز و شب درس می خواند و حتی در روزهای تعطیل هم دست از کار نمی کشید. او سعی می کرد خودش به آنچه می خواست برسد و به والدینش کمک کند». او در یک شرکت ساختمانی به عنوان برآوردگر مشغول کار شد اما خیلی دلش می خواست در « لِن انرگو» استخدام شود. او « مشخصات خود را برای آن شرکت ارسال کرد و انتظار نداشت دعوتنامه برای مصاحبه را دریافت کند. اما آرزوی او برآورده شد! لوبا آخرین 5 سال عمرش را در « لن انرگو» کار کرد. رئیس شرکت از کار او راضی بود».
هم صحبت شبکه تلویزیونی « ار. ت» تعریف کرد که چطور در سال 2013 او و لوبوف با هم در کنار دریا استراحت کردند: « ما در ساحل در حال گردش بودیم که لوبا گفت بزودی مادر می شود. خبری چنان خوشحال کننده که نمی توان با کلمات آن را وصف کرد. لوبا از همان اولین روز می دانست که دختری بدنیا خواهد آورد و از همان اولین روز که فهمید حامله است، او را آلیسا نامید. اندوه و غم جانکاه از دست دادن آنها را نمی توان با کلمات بیان کرد. هنوز باورمان نمی شود که لوبا و آلیسا نیستند. برای ما فقط دلتنگی زیاد باقی مانده است. ما فقط می توانیم به دوست داشتن آنها ادامه بدهیم».
تراژدی صحرای سینا، باعث کشته شدن ولادا — تنها دختر 23 ساله گالینا پانچِنکو- و ایلیا ساکِرین شوهرش شد. » آنها در سال 2010 ، وقتی ولادا دبیرستان را به پایان رساند با هم آشنا شدند و از آن زمان تا آن حادثه جانگداز از هم جدا نشدند. خودشان ترتیب مراسم عروسی را دادند و واقعا خوشبخت بودند. ما سه نفر با هم زندگی می کردیم، البته با سه گربه دیگر- ولادا و ایلیا خیلی از جانوران خانگی خوششان می آمد. آنها به ماهیگیری می رفتند و بارها به کارلیا سفر کردند و حتی از آنجا برای من ماهی آوردند. با دوچرخه از سنت پطربورگ تا شهر « لومونوسف» دوچرخه سواری می کردند که مسیر طولانی است. آنها در آرزوی خرید آپارتمان بودند و دلشان می خواست بچه دار بشوند. آنها از زندگی لذت می بردند».
سفر به مصر، سومین سفر برای خانواده جوان « ساکِرین» بود. آنها برای استراحت یک هفته ای راهی مصر شدند و می خواستند برای جشن تولد پدر ولادا به خانه برگردند. گالینا آنها را به فرودگاه رساند. کی فکرش را می کرد که برای آخرین بار آنها را می بینم».
گالینا نتوانست پس از این واقعه در وطن باقی بماند، همه چیز یادآور کشته شدن بچه هایش در آن حادثه بود. تصمیم مهاجرت دائمی به آمریکا نیز برایش ساده نبود.
گالینا گفت: « من تنهای تنها شده بودم. این اتفاق هنوز هم برایم قابل قبول نیست. دردی جانکاه که نمی توانم از آن خلاص بشوم. هر روز با فکر آنها می خوابم و بیدار می شوم».