گزارش و تحلیل

پژوهشگر بنیاد صلح جهانی آمریکا: چگونه به خشونتهای جمعی پایان دهیم

© Fotolia / Peyman Kaiediنقشه جغرافیایی خاورمیانه
نقشه جغرافیایی  خاورمیانه - اسپوتنیک ایران
اشتراک
پژوهشگر بنیاد صلح جهانی آمریکا معتقد است نسبت دادن تروریسم به اسلام ناشی از تجاهل به اسلام و مسلمانان است و درگیریهای خاورمیانه ناشی از دخالت غرب است.

خبرگزاری اسپوتنیک به نقل از مهر — وحید پورتجریشی: جنگ های داخلی امروزه بزرگترین آفت کشورها به خصوص در منطقه خاورمیانه به حساب می آیند. بسیاری از متفکرین غربی به راه افتادن و ریشه چنین درگیری های خونین را به اشتباه در آموزه های دین مبین اسلام و یا فرهنگ اسلامی جستجو می کنند.

پروفسور «بریگت کولنی زیلکیچ»، محقق ارشد  بنیاد صلح جهانی، در کتاب جدید خود با نام «چگونه به خشونتهای جمعی پایان دهیم» که توسط انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسیده، نگاه متفاوتی به مساله جنگ های داخلی و خشونت های جمعی منجر به نسل کشی در کشورهایی چون بوسنی و هرزگوین، عراق، اندونزی، سودان، بروندی و گواتمالا انداخته است.

وی در مقدمه این کتاب عنوان می کند که رهبران سیاسی به این دلیل تصمیم به درگیر شدن در خشونت های توده ای می گیرند که از نظر آنها سود این درگیری بیش از هزینه آن است. همینطور آنها زمانی تصمیم به کنار کشیدن از درگیری ها می گیرند که به منافع و اهداف مورد نظر خود در آن جنگ ها رسیده باشند.

در همین راستا، خبرنگار مهر گفتگویی با پروفسور «بریگت کولنی زیلکیچ»، محقق ارشد  بنیاد صلح جهانی داشته که در ادامه  آن را ملاحظه خواهید کرد.

*شما در کتاب خود با عنوان «چگونه به خشونتهای جمعی پایان دهیم» عنوان کرده اید که راه حل هایی برای رفع درگیری ها در خاورمیانه وجود دارند. این راه حل ها چه بوده و چگونه این کار امکان پذیر خواهد بود؟

هدف این کتاب و تحقیق در حقیقت بر روی این مساله متمرکز شده که چگونه می توان به کشتار شهروندان عادی در این درگیری ها پایان داد. بر این اساس، ما معتقدیم با اینکه کشتار شهروندان عادی با آغاز جنگ شروع می شود، اما کشتار آنها الزاما همیشه با پایان یافتن جنگ متوقف نخواهد شد. گاهی خشونت های جمعی پس از اتمام جنگ ادامه خواهند داشت و گاهی هم با وجود اتمام خشونت های جمعی، جنگ هنوز پابرجا بوده و به پایان نخواهد رسید.

به عنوان مثال، خشونت روا رفته علیه کردهای عراق در طول جنگ ایران و عراق یک نمونه از این خشونت هاست. جنگ ایران و عراق در تاریخ بیستم آگوست ۱۹۸۸ به پایان رسید. اعلام آتش بس منجر به آزادی تعداد زیادی از نیروهای عراقی و در نتیجه ادامه آخرین مراحل کمپین «انفال» در شمال کردستان عراق شد. آخرین (و هشتمین) انفال در تاریخ ۲۵ آگوست آغاز شد و طی چند روز، با پاکسازی مناطق باقیمانده از آنچه «کُردهای خرابکار» خوانده می شد به پایان رسید. در ششم سپتامبر ۱۹۸۸، رژیم عراق با اعلام عفو عمومی برای تمامی کُردها، پیروزی خود را (در درگیری با کُردها) اعلام کرد. در این مقطع، برخی از بازماندگان کُردها که در زندان به سر می بردند، آزاد شده و درگیری ها در سطح گسترده به پایان رسیدند.

از آنجائیکه تمرکز ما بر حوزه شهروندان عادی است، می توانم اشاره ای گذرا به چند نکته در باب اینکه چگونه این شکل از خشونت ها به پایان رسیدند، ذکر کنم.

این دستورالمل های سیاسی ملی هستند که چگونگی پایان یافتن خشونت ها را تعیین می کنند و نه سیاست ها یا دخالت های بین المللی. خاتمه یافتن خشونت ها، مسائلی سیاسی هستند که از طریق مکانیسم های سیاسی پایان می یابند. هیچگاه، درجه خشونت به کار رفته علیه شهروندان نمی تواند تحت تاثیر و فشار بازیگران خارجی قرار گیرد. اینکه خشونت های به کار گرفته شده علیه شهروندان، مشروعیت بازیگرانی که چنین خشونت هایی را وضع کرده اند را از بین می برد، نوعی آگاهی در حال ظهور است. این به آن معنا نیست که خشونت رخ نمی دهد، بلکه به این معناست که برای آن دسته از کسانی که چنین خشونت هایی را به کار می گیرند، پر هزینه و چهره آنها را مخدوش خواهد کرد.

در حالیکه بازیگران بین المللی، به خصوص دولت های قدرتمند منطقه ای باید از نمایندگان یا حامیان خود بخواهند تا از به کارگیری خشونت علیه شهروندان بکاهند، آنها همچنین می توانند نقش موثری در افزایش میزان حمایت لازم از مردم آسیب پذیر داشته باشند. آنها می توانند زندگی مردم را نجات دهند.

پیش از دهه ۹۰ میلادی، پایان دادن به خشونت ها عمدتا به دست کسانی صورت می گرفت که آنها را به وجود آورده بودند و عموما از آن به عنوان ابزاری موفقیت آمیز برای اعمال فشار و استفاده از زور برای دستیابی به اهداف خود استفاده می کردند. این اهداف همواره ماهیتی ضد شورشی داشته و یا در جهت تثبیت قدرت تعریف می شدند.

نکته بعد اینکه، پایان یافتن خشونت ها اغلب به جهت پایان درگیریها و خشونت تنوع زیادی دارد؛ علت آن هم این است که دسته وسیعی از عوامل بر روند آنها تاثیر دارند. امروز، پایان یافتن خشونت ها در صورت وجود همگرایی در منافع چندین طرف (و نه تنها منافع یک بازیگر دولتی) در فرآیند تشنج زدایی از خشونت های جمعی محقق می شود.

با توجه به تعداد رو به افزایش بازیگران درگیر در خشونت، فرصت خشونت زدایی تنها در نقاطی وجود داشته و می تواند حفظ شود که دولت ظرفیت کافی برای انجام این کار را داشته باشد.

پایان دادن به خشونت نه تنها مترادف با توسعه دموکراسی نبوده بلکه شاید در تناقض با آن هم باشد.

*همانطور که می دانید، رئالیست ها معتدند که ماهیت نظام بین الملل مبتنی بر آنارشی است. اگر فرض را بر این باور بگیریم، لذا رخ دادن جنگ و درگیری اجتناب ناپذیر است. آیا شما این نظریه را می پذیرید؟

من با این نظر مخالفم و اعتقادی به «ماهیت نظام بین الملل» ندارم. نظم سیاسی (یا آشفتگی سیاسی) ساخته معیوب دست انسان است. که اغلب به خاطر تامین منافع خود آن را ایجاد کرده و بسیار خطرناک است. هرچند، این توضیح بسیار ناقص است.

انسان ها و ساختارهای سیاسی که به دست آنها ایجاد شده، می توانند ماهیتی زندگی بخش، لطیف، صادقانه و حمایتی داشته باشند. وظیفه اصلی آنهایی که به دنبال بر هم زدن توازن به نفع داشتن روابطی مسالمت آمیز هستند، یادآوری جنگ هایی است که تعداد آنها در طول زمان کم شده؛ هم به لحاظ تعداد درگیری های مسلحانه و هم میزان خشونت به کار رفته در این جنگها. این روند افول سراسری و گسترده درگیری های نظامی از سال ۲۰۰۸ (اگرچه تعداد درگیری های امروز بسیار کمتر از میزان آنها در دوران جنگ سرد شده است) برعکس شده و ما باید این سوال را مطرح کنیم که چرا (درگیری ها) در حال افزایش هستند و چگونه می توان از ابزارهای جدید و ائتلاف های شکل گرفته برای تغییر این روند به سمت صلح استفاده کرد.

*برخی از راستگرایان افراطی در غرب معتقدند که اسلام ریشه درگیری ها و حملات تروریستی در اروپا است. آیا شما این فرضیه را می پذیرید؟

پاسخ به این سوال ساده است. من این نظر را رد می کنم. این نوع تفکر به معنای انکار نقش اسلام در جوامع معتقد به آن و توسعه جهان است؛ تاریخی که برای برقراری صلح تلاش کرده، دانشمندان زیادی را پرورش داده و جامعه را به وجود آورده است. لذا چنین بینشی بیشتر ناشی از تجاهل نسبت به جامعه مسلمانان است.

باید به این نکته توجه داشت که ترکیب شدن جهل و ترس بسیار خطرناک است. در ترس از تروریسم و خطر ناشی از آن برای متوسط افراد در کشورهای اروپایی و آمریکا، اغراق و بزرگنمایی شده است. اما ترس یک حقیقت است و باید به آن اشاره کرد. اینجاست که رهبران مختلف مذهبی، اجتماعی و سیاسی نقش مهمی در ایجاد گفتگو دارند و در اینصورت است که چهره نا شناخته (از اسلام) جای خود را به ایجاد رابطه میان همسایگان از طیف های مختلف و متفاوت می دهد.

امروز، بخش مربوط به درگیری و اینکه چرا غرب، اسلام را با خشونت مرتبط و متصل می داند به دلیل این حقیقت است که بیشترین درگیری های خشونت آمیز در جهان امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی مانند عراق و سوریه و یا یمن و شمال آفریقا رخ می دهد. مسلما، غرب در حال حاضر درگیر شرایطی است که این درگیری ها را به وجود آورده و ادامه هم پیدا می کند. بهبود پایدار این شرایط به احتمال زیاد منجر به دخالت بیشتر نخواهد شد بلکه عاملی برای ایجاد مکانیسم توازن سیاسی در منطقه خواهد بود.

ادامه خشونت به ضرر جامعه مدنی خواهد بود و تمامی بازیگران را نیز متزلزل خواهد کرد. منطقه وسیع تر، نیازمند یافتن راه هایی برای ایجاد توازن میان منافع بازیگران بین المللی و قدرتمند بوده و باید این مساله را برای خود تعریف کند که چه سیاستهایی جوامع چند قومیتی آنها را از چنگ انواع شکل های خشونت از جمله تروریسم برهاند. این موضوع نیازمند طراحی مکانیسم هایی برای استفاده از گفتگو، دیپلماسی و در نتیجه پیگیری منافع ملی و منافع جامعه برای رهایی از چنگ نابودی است.

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала