وقتی هم داعش و هم عربستان سعودی از رفتار آنهایی که نظم امنیت بغداد را به هم ریخته اند رسما حمایت می کنند یک سوال پیش می آید که اینان چه کار کرده اند که دشمنان مردم عراق اینقدر از کار آنها خوشحالند؟ و چقدر داعش و عربستان سعودی در این ماجرا دخالت داشته اند؟
علیرغم اینکه اکثریت جمعیت عراق را شیعیان تشکیل می دهند اما در طول تاریخ این کشور تحت سلطه اهل تسنن بود و طی چند قرن اخیر نیز به عنوان سد دفاعی سنی ها در مقابل شیعیان و ایرانیان از آن یاد می شد. طی سالیان متمادی حکومت ها تلاش کردند با تزریق تفکر قومی گرایی و ملی گرایی در مقابل احساسات مذهبی عراقیان شیعه را از وابستگی به مذهب تشیع دور نگاه دارند و در جنگ ایران و عراق بخش زیادی از سربازان عراقی که در مقابل ایران می جنگیدند از شیعیان عراق بودند که با عقاید بعثی و قومی برای دفاع از اعراب بر علیه ایران می جنگیدند و احساس تشیع در آنها خاموش شده بود.
در مقابل ایران طی جنگ هشت ساله به این پتانسیال توجه خاصی داشت و روی آن سرمایه گذاری نمود تا حس مذهبی خاموش شده میان شیعیان عراق را روشن کند.
البته در این زمینه نمی توان نقش حوزه علمیه نجف و خود شیعیان مذهبی عراق را نیز نادیده گرفت و توجه داشت که خود شیعیان عراق هم در باطن احساس عمیق مذهبی را داشتند که شد آن را روشن کرد وگرنه امکان تحریک این احساس وجود نداشت. و باید به این نکته اشاره کرد که جنبش های شیعی عراقی از ایرانی ها کم که نداشتند هیچ بلکه در برخی موارد بسیار هم جلوتر بودند و این ایرانی ها بودند که قبل از انقلاب برای درس پس دادن به نجف و کربلا می رفتند و حتی تعداد زیادی از شخصیت های عالیرتبه سیاسی فعلی ایران متولد عراق هستند و جدا در جد در عراق زندگی می کردند.
سنی ها بیش از 1400 سال تلاش کردند تا شیعیان عراق متفرق بمانند و همیشه بذر اختلاف را میان آنها می کاشتند و تقویت کردند و همین مساله امکان تسلط بر آنها را میسر کرده بود و اینان باور نداشتند که طی 8 سال تلاش 1400 ساله آنها را بتوان خنثی کرد.
پس از سقوط صدام حسین کشورهای عرب سنی متصور بودند که با توجه به وجود شخصیت های سنی قومی گرا می توانند شخص دیگری را جایگزین صدام حسین کنند و روند حکومت سنی ها بر شیعیان و کرد ها را ادامه دهند اما با کمال تعجب یکپارچگی و سازماندهی گروه های شیعه که طی سالهای متمادی برای این لحظه خود را آماده کرده بودند همه امید های آنها را نقش بر آب کرد.
خطری که عراق شیعی مقتدر برای آنها بوجود می آورد بسیار از ایران شیعی بیشتر بود چون دیگر بحث عرب و عجم را نمی توانستند مطرح کنند و سد منیع عراق شکسته شده بود و هلال شیعی می توانست شکل بگیرد، هلالی که در مرکز جهان اسلام قرار دارد و قرن ها حق و حقوق آن نادیده گرفته شده بود. گو اینکه حتی عراق سنی مقتدر هم برای کشورهای عرب حوزه خلیج فارس خطر بزرگی به حساب می آید و آنها با این مورد هم مخالف هستند. بهترین شرایط برای کشورهای عرب حوزه خلیج فارس وجود یک عراق ضعیف چند تکه ای تحت سلطه یک حکومت سنی است.
با توجه به این مساله این کشورها (کشورهای عرب حوزه خلیج فارس) کارشناسان و متخصصان شرق شناس زیادی را به استخدام خود در آوردند و ملیون ها دلار هزینه کردند تا مراکز مطالعاتی را مجاب کنند در مورد راهکار ایجاد تفرقه و برهم زدن این وحدت برای آنها تحقیق کنند. همزمان باقیمانده نیروهای بعثی که خود رهبر آنها را سرنگون کرده بودند را جمع آوری و سازماندهی مجدد کردند تا برای فرصت مناسب از آنها استفاده کنند.
بر اساس همین تحقیقات و مطالعات از همان ابتدا هم طرح حکومت سهمیه بندی شده مانند لبنان (که در لبنان نیز شکست خورده بود) در عراق با فشار ایالات متحده پیاده شد تا عراق هیچ وقت نتواند از یک حکومت یکپارچه مقتدر مرکزی برخوردار گردد و با توجه به اینکه عراق عملا در اشغال آمریکا بود آمریکایی ها می توانستند هر چه می خواهند بر عراقی ها تحمیل کنند.
آمریکایی ها یقین داشتند که با تحمیل خواسته های خود و ایجاد حکومتی با سهم بندی های قومی و طایفه ای حکومت مرکزی ضعیفی در عراق شکل خواهد گرفت که برای بقای خود دائما به حضور نیروهای آمریکایی وابسته است و حتی اگر این حکومت تابع اکثریت شیعی باشد چون از اقتدار کافی برخوردار نیست نخواهد توانست اعمال قدرت نماید. در این راستا آنها از پاکسازی ارتش عراق از افسران بعثی هم جلوگیری کردند تا حکومت مرکزی نتواند روی این ارتش نیز حساب باز کند.
با کمال تعجب وقتی آقای نوری المالکی نخست وزیر عراق شد شاهد آن بودند که وی بلا فاصله حکم اعدام صدام حسین را امضاء کرد و به هیچ وجه زیر بار امضای توافق امنیتی میان عراق و ایالات متحده که حضور نیروهای آمریکایی در عراق را تثبیت می کرد نرفت و با توجه به اینکه حکومت مرکزی عراق حاضر به تامین پوشش قضایی مورد نیاز برای سربازان آمریکایی نبود مجبور شدند نیروهای خود را از عراق خارج کنند اما مطمئن بودند که می توانند کاری کنند عراق هیچ وقت روی امنیت را به خود نبیند و دائم در آشوب و جنگ درگیر بماند.
امروزه دیگر بر کسی پوشیده نیست که عمده نیروی های کلیدی امنیتی ونظامی داعش از همان افسران حزب بعث عراق که زمان صدام حسین ارتش این کشور را در کنترل داشتند تشکیل شده واتاق عملیات مشترک آنها در امان پایتخت اردن همپیمان ایالات متحده و عربستان سعودی و اسرائیل قرار دارد وکمک های لژستیک آنها از طریق اردن وترکیه که آن هم همپیمان ایالات متحده و عربستان سعودی و اسرائیل است تامین می گردد.
فاز اول نقشه مبنی بر این بود که با استفاده از داعش اینان سنی ها را در عراق با هم متحد کنند تا یک نیروی نظامی منسجم و مقتدر در مقابل شیعیان داشته باشند ، در فاز دوم اختلاف میان کرد ها و شیعیان بوجود آورند و در فاز سوم با ایجاد تفرقه میان شیعیان صف واحد شیعی در عراق را بشکنند و در نهایت وقتی که شیعیان با یکدیگر درگیر شوند امکان از بین بردن آنها راحت خواهد بود.
علیرغم همه تلاش ها ولی فاز های دوم و سوم آنها با شکست های قابل توجهی مواجه شد مخصوصا که ایرانی ها از رابطه خوب خود با کرد ها به نفع شیعیان عراق استفاده کردند و اجازه ندادند (البته تا حدی که دشمنان عراقی ها می خواستند) این اختلاف ها به فرجام برسد، ایرانی ها همچنین از ارتباطات خود با جناح های مختلف شیعی استفاده کردند و اجازه ندادند فاز سوم نیز به اجرا در آید و با تلاش مضاعف فعالیت کردند تا بسیج مردمی معروف به الحشد الشعبی تشکیل گردد و در عملیات بر علیه داعش جایگزین ارتش عراق، که هنوز تحت نفوذ بعثی ها بود، شود.
با توجه به این شرایط اینبار دشمنان عراق مزدوران شیعه خود را که برای سالها پرورانده بودند رو کردند و نفوذی های خود را وارد صف جناح های مختلف شیعی مخصوصا جناح موسوم به طرفداران آقای مقتدی الصدر نمودند.
در حالی که جناح و احزاب حامی آقای مقتدی الصدر پنج کرسی اجرایی حکومت عراق را در اختیار دارند و فراکسیون قابل توجهی در پارلمان عراق به این جناح وابسته است اما شاهد تظاهرات اینان بر علیه فساد در سیستم های حاکم عراق بودیم. نفس خواسته ها وتظاهرات به حق بود و هست ولی نکته قابل تامل شعارهای تفرقه بر انگیز درون این تظاهرات است که مشکوک به نظر می آید و مشخص است افرادی نفوذی تلاش دارند تحرک مردمی که برای مبارزه با فساد و مشکلات اقتصادی است را مصادره کنند.
در حالی که آقای مقتدی الصدر در زمان فرار از دست آمریکایی ها و طرفداران عربستان سعودی چند سال به ایران پناه برده بود و با حمایت ایران به عراق بازگشت شاهد شعارهای ضد ایرانی در این تظاهرات بودیم، امری که آقای مقتدی الصدر را وادار به سفر به ایران برای گفتگو با مقامات ایرانی و دلجویی از آنها نمود. اخبار موثق هم گویای آن است که آقای صدر در حال حاضر در شهر قم تشریف دارند و کاملا از این جریانات تبری می جویند.
خانواده آقای صدر یکی از خانواده های پر نفوذ میان شیعیان در سطح جهان و از جمله ایران و حوزه علمیه قم می باشد و ایشان فقط برای ملاقات با وابستگان نسبی و سببی خود در ایران به چند ماه وقت نیاز خواهد دارد، اکثر اینان از شخصیت های با نفوذ سیاسی در ایران نیز به حساب می آیند و به این دلیل بعید به نظر می رسد وی با این شعارها همراه باشد اما به هر حال وی امروزه مسئولیت مقابله با فتنه را بر دوش دارد. فتنه ای که امروزه با نفوذ نیروهای نفوذی درون جناح وابسته به وی شروع شده و در صورتی که در نطفه خاموش نشود ممکن از خانه متحد و یکپارچه شیعه در عراق را دچار تفرقه نماید و قطعا این تفرقه فقط به نفع داعش و گروه های تروریستی در عراق است که امروزه برای شکست در جبهه های مختلف روز شماری می کنند و تنها راه نجات خویش را در همین فتنه میان شیعیان عراق مشاهده می کنند.