جالب اینکه برخی بلا فاصله برای خود شیرینی طرح آموزش چندین زبان دیگر به عنوان زبان های جایگزین در مدارس را مطرح کردند، طرحی که معلوم نیست چقدر روی آن فکر یا مطالعه کرده اند و در نهایت مانند طرح های قبلی ناکام خواهد بود.
این ماجرا مرا به یاد خاطره سفر به ژاپن انداخت.
سال 1382 به نمایندگی از بخش خصوصی آموزش فنی و حرفه ای برای شرکت در یک سمینار کارگاه آموزشی به ژاپن دعوت شدم. همزمان برای سخنرانی در کنفرانس سازمان بین المللی کار به آلمان نیز دعوت شده بودم و با اینکه به زبان انگلیسی سخنرانی می کردم ولی دیدم اکثر حضار که از مسئولین تشکل های صنفی کشورهای مختلف بودند گوشی ترجمه داشتند و اکثر آلمانی ها حاضر یا بلد نبودند انگلیسی صحبت کنند. من این رفتار آنها را حمل بر تعصب قومیتی تلقی کردم ولی چون فقط دو روز در فرانکفورت باید می ماندم خیلی به مساله توجه نکردم.
از همان جا به ژاپن رفتم. ژاپنی ها خیلی برای این کارگاه آموزشی تدارک دیده بودند و از هر کشور به قول معروف جهان سوم یک نفر را دعوت کرده بودند. ژاپنی ها به گونه ای کارگاه آموزشی 20 روزه ما را برنامه ریزی کرده بودند که ما از ساعت 7 صبح تا حدود 7 عصر برنامه پر داشته باشیم و وقتی به هتل می رسیدیم فقط می خواستیم استراحت کنیم. یکی از برنامه ها بازدید از از چند کارخانه در شهر صنعتی ژاپن اوساکا بود. ژاپنی ها ما را با قطار فشنگی معروف خود از توکیو به اوساکا بردند و کلی هم بابت دلیل افتخار به قطار فشنگی که نماد موفقیت ژاپن بود به ما فخر فروختند. جمله جالبی را می گفتند: "همه قطارهای جهان یک لکوموتیو دارد که کوپه ها را دنبال خود می کشد در حالی که در قطار فشنگی ما همه کوپه ها موتور دارند و بصورت ردیفی کار می کنند در حالی که کوپه جلویی فقط هدایت بقیه را عهده دار می باشد". منظورشان این بود که در ژاپن همه کار می کنند تا کشور پیشرفت کند و آنکه در راس امور است هدایت کار همه را عهده دار است. به اصل ماجرا برگردیم. ساعت چهار بعد از ظهر بود که به هتلمان در اوساکا رسیدیم و با کمال تعجب لیدر ژاپنی به همه آزاد باش داد و گفت تا فردا برنامه ای نداریم و می توانید استراحت کنید. من که خیلی دلم می خواست شهر را ببینم استراحت نکرده وسایلم را گذاشتم و کارت هتل را برداشم و به گشت و گذار در اطراف هتل پرداختم. ساعت حدود 9 شده بود که تصمیم گرفتم به هتل برگردم میدانستم خیلی نزدیک هستم اما راه برگشت را گم کرده بودم، هرچه به تابلوها نگاه می کردم همه ژاپنی بود، دو طرف کارت هتل را نگاه کردم باز هر دو طرف ژاپنی بود خلاصه سرتان را درد نیارم شروع کردم پرس و جو کردن از هر کسی پرس و جو می کردم حتی یک نفر هم به زبان بین المللی انگلیسی صحبت نمی کرد. حدود سه ساعت طول کشید تا یک نفر را پیدا کردم که شکسته رفته انگلیسی صحبت می کرد و نه فقط مرا راهنمایی کرد بلکه تا نزدیک هتل هم همراه من آمد البته دوسه خیابان با هتل فاصله داشتیم، خدا خیرش بدهد نشان داد مردمان ژاپن چقدر خونگرم و با محبت هستند.
فردای آن روز با معاون وزیر امور خارجه و معاون آموزش پرورش ومدیر آموزش های غیر آکادمیک ژاپن قرار داشتیم به یکباره از دهانم پرید گفتم چطور است که شما یک کشور پیشرفته هستید و من دیشب سه ساعت طول کشید در شهر صنعتی شما یک انگلیسی زبان پیدا کنم. معاون آموزش و پرورش شان در پاسخ گفت مگر آمریکایی ها ژاپنی حرف می زنند. من ماندم چه بگویم. وی بلا فاصله ادامه داد ما اگر توانستیم پس از جنگ جهانی دوم ژاپن را نگه داریم فقط به این دلیل بود که زبان انگلیسی را به فرزندان خود آموزش ندادیم تا فرهنگ آمریکایی و غربی در میان ما نفوذ نکند. به وی گفتم اما در کشورهای دیگر مثل هند هم همه انگلیسی صحبت می کنند و هم فرهنگ خود را نگاه داشته اند و هم پیشرفت کردند. در پاسخ گفت آنها پذیرفته اند که تا آخر عمر مستعمره انگلیس بمانند اما ما هیچ وقت مستعمره نبودیم و نخواهیم بود. وی با شوخی گفت به این ترتیب کار مترجم ها هم کساد نمی شود و آنکه برای کارش به زبان نیاز دارد می تواند به کلاس زبان مراجعه کند.
در ادامه صحبت ها وی از گرایش شدید جوانان وقت ژاپن به یادگیری زبان انگلیسی صحبت می کرد و افزود ما سالها با ورود فرهنگ غربی مبارزه کردیم اما امروزه غربی ها با رسانه های خود تلاش دارند در میان ما نفوذ کنند، ما نمی توانیم از علاقه جوانان به یاد گیری زبان انگلیسی جلوگیری به عمل آوریم اما راهکار مقابله با آن را در تقویت رسانه های داخلی خود پیدا کردیم به گونه ای که جوانان ژاپنی که حتی زبان انگلیسی می آموزند احساس نکنند نیاز دارند به برنامه های رسانه های خارجی توجه کنند تا فرهنگ غربی در کشور ما نفوذ نکند گو اینکه با فضای امروزی که جهان به یک دهکده کوچک تبدیل شده راه فراری وجود ندارد. وی افزود ما سالانه همه کتب و مراجع روز مورد نیاز محققین خود را بلافاصله پس از چاپ به زبان ژاپنی بر می گردانیم تا محققین ما نیز نیاز به مطالعه به زبان خارجی پیدا نکنند. وی با شوخی افزود خلاصه درآمد مترجمان ما فوق العاده خوب است و ترجمه یکی از مشاغل پر در آمد به حساب می آید.
بدیهی است که به دلیل نیاز روز افزون به برقراری ارتباط با دیگران مخصوصا در سطح بین المللی و استفاده از امکانات موجود در فضای بین المللی مخصوصا اینترنت امروزه دیگر یاد گرفتن زبان انگلیسی به یکی از مستلزمات کاری خیلی ها تبدیل شده و اکثر دانشجویان و محققین و مشاغل برای پیشبرد کار خود به این زبان نیاز دارند اما بد نیست فکر کرد که جایگزین مورد نیاز چیست و چه کار می توان کرد که مردم کمتر به این سمت گرایش پیدا کنند. مثلا اگر برنامه های رادیو تلوزیونی که عموم مردم وجوانان را به خود جذب می کند تولید کنیم طبیعی است که اکثرا ترجیح خواهند داد برنامه هایی را تماشا کنند که به زبان مادری خود باشد. یا اینکه اگر مراکز ترجمه که مستندات مورد نیاز محققین را به زبان مادری تبدیل کنند ایجاد کنیم بدیهی است که محققین ما ترجیح خواهند داد که مطالب را به زبان مادری بخوانند و قطعا برای آنها مفید تر خواهد بود. و قطعا می توان ده ها مورد دیگر که برای افرادی که به دنبال یادگیری زبان انگلیس هستند را پیدا کرد که اگر برای آنها تامین گردد قطعا نیازی به زحمت کشیدن ویادگیری زبان انگلیسی پیدا نخواهند کرد.
البته همین موارد در مورد دیگر زبان ها نیز صدق می کند و جای تعجب دارد که برخی مسئولین آموزش و پرورش ایران به جای اینکه اصل مطلب را درک بکنند به فکر ترویج وآموزش زبان های جایگزین دیگر به جای انگلیسی افتاده اند. یاد گرفتن همه زبان ها خوب است ولی آیا نیاز سنجی انجام شده؟ اگر نیاز مردم تامین گردد هیچ نیازی به آموزش زبان دوم و سوم در مدارس نیست و آنکه نیاز به زبان دوم و سوم دارد می تواند به کلاس های زبان مراجعه کند. گو اینکه با سیستم فعلی آموزش و پرورش ایران اکثر دانش آموزان ایرانی چیزی از زبان دوم یا سوم در مدارس که به دردشان بخورد یاد نمی گیرند و عملا خود به خود به کلاس های زبان مراجعه می کنند.
می توان گفت احساس اهمیت ونیاز دلیل اصلی توجه جوانان به آموزش زبان انگلیسی است و باید فکر کرد دلیل این نیاز چیست و نیاز برطرف شود نه اینکه طرح آموزش زبان های دیگر که اصلا مشخص نیست آیا زیرساخت ها و مربیان آن آماده هستند برای خود شیرینی مطرح گردد.