به دلیل نفرتی که امروزه در ایران و بخش بزرگی از کشورهای عربی و اسلامی و حتی جهانی نسبت به عربستان سعودی بوجود آمده خیلی ها از تحلیل اصل ماجراها بازمانده اند و احساسات خود را در امور تحلیلی دخیل کرده اند. من شخصا اعتقاد دارم باید رفتار افراد و کشورها را نه بر اساس دیدگاه خود بلکه بر اساس دیدگاه طرف مقابل سنجید و از پنجره دید طرف مقابل مسایل را بررسی کرد تا متوجه شد چرا تصمیماتی می گیرد که ممکن است ما کاملا با آن مخالف باشیم.
یعنی به زبان ساده بگویم خودتان را جای طرف مقابل قرار دهید.
علیرغم همه تبلیغات منفی که بر علیه ملک سلمان می شود اما وی یکی از زیرک ترین و باهوش ترین فرزندان ملک عبد العزیز به شمار می آید وبا توجه به سابقه دیرینه حاکمیت بر ریاض پایتخت عربستان توانسته زیر و بم همه خطراتی که آینده عربستان سعودی را تهدید می کند را بررسی کند.
چه قبول داشته باشیم چه قبول نداشته باشیم باید بپذیریم که حکومت محافظه کار عربستان سعودی توانسته طی چند دهه با اقتدار بر سرزمینی حکومت کند که با انواع و اقسام تهدید های داخلی وخارجی مواجه است.
ثروت نفتی عربستان سعودی علیرغم اینکه شرایط بسیار ایده آلی را برای این کشور فراهم کرده اما زمینه طمع دیگر کشورها به ثروت های خدادادی این کشور را نیز فراهم نموده. وقتی ایالات متحده از هزاران کیلومتر آنطرف تر بقول معروف برای حفظ منافع ملی خود به سرزمین خاندان سعودی لشکر کشی می کند دیگر تکلیف روشن است. دارایی های عربستان به منافع قدرت های بزرگ جهانی که این کشور تاب مقابله با آنها را ندارد گره خورده و آنها خود را نه فقط در این ثروت سهیم می دانند بلکه خود را تصمیم گیر می دانند. در این شرایط عربستان سعودی مجبور است یا با آنها همکاری و همراهی کند و یا اینکه در مقابله با آنها سرزمین خود را به نابودی بکشد و به اشغال این کشورها در آید چون طبعا تاب مقاومت بر علیه آنها را نخواهد داشت. تاریخ هم نشان داده که این کشورها هیچ ابایی از اشغال هیچ سرزمینی برای تامین منافع اقتصادی خود ندارند چه رسد به عربستان سعودی که امروزه منبع انرژی بسیاری از کشورهای رقیب ایالات متحده می باشد.
عربستان سعودی کشوری پهناور است که علیرغم پیشرفت های عدیده هنوز به صورت قبیله ای و عشیره ای اداره می شود و حاکمان آن ملزم به رعایت سنت های قبیله ای و عشیره ای هستند. عربستان همچون دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس جهت چرخاندن چرخ اقتصاد خود به شدت به نیروی کار متخصص خارجی نیازمند است و جهت گریز از این شرایط برنامه های متعددی را جهت ارتقای تحصیلی شهروندان خود پیاده سازی و ملیاردها دلار هزینه آموزش شهروندان عربستان چه در داخل و چه در خارج عربستان نمود. این برنامه ها علیرغم همه محاسن یک عیب بزرگ داشتند، تعداد زیادی از آموزش دیدگان در خارج از عربستان سعودی با سیستم های حکومتی نوین آشنایی پیدا کردند و پس از بازگشت به کشور خود خواهان تغییرات در سیستم حاکم هستند. این جوانان نمی توانند بپذیرند که چرا همه پست های درجه یک دولتی باید در اختیار یک خاندان باشد و آنها نتوانند به پست های بالایی حکومت برسند و… آنها همچنین از قوانین سفت و سخت شرعی که توسط وهابی ها بر آنان تحمیل شده بیزار می باشند و به مخالفت بر خواسته اند.
از سوی دیگر برخی تندرو های مذهبی حکومت را به کوتاهی و عدم اجرای توافق محمد بن عبد الوهاب و محمد بن سعود در تطبیق کامل وهابیت متهم می باشد و در شرایط مختلف نظام حاکم را تهدید به شورش کرده اند. بماند که دیدگاه های اخوان المسلمین و سلفی جهادی خواهان جهاد بر علیه دشمن نزدیک (حاکمان کشورهای اسلامی) نیز در میان افراد مذهبی در عربستان سعودی امروزه گسترش زیادی داشته و همین مساله به یک تهدید درونی و احتمال درگیری میان تندروهای مذهبی این جناح ها تبدیل شده.
حال اختلافات درونی میان خانواده آل سعود هم مزید بر علت شده. طبق وصیت ملک عبد العزیز فرزندان وی به ترتیب سن باید بر تخت پادشاهی جلوس کنند. ملک عبد العزیز به این دلیل چنین وصیتی را انجام داد که مملکت را از جنگ و درگیری و خونریزی میان برادران جهت رسیدن به قدرت در امان نگاه دارد. اگر به آن دوران بنگریم و رفتار خلفای عثمانی با برادران خود را بررسی نمایی متوجه می شویم که طبق یک سنت نا نوشته هر آنکس که به قدرت می رسید بلا فاصله همه برادران و مدعیان عرش و قدرت را به قتل می رساند تا مبادا به رقبایی برای وی و فرزندانش تبدیل شوند. ملک عبد العزیز همه فرزندان خود را وادار کرد که قسم بخورند به این عهد پایبند می مانند و به جای کشتن برادران خود یکدست باشند و به نوبت حکومت کنند. در آن زمان این وصیت جان فرزندان و نوه های عبد العزیز را نجات داد و منجر به گسترش خاندان آل سعود شد اما اشکال این وصیت در آن بود که تکلیف پادشاهی پس از فوت تمام فرزندان را مشخص نمی کرد. در این باره اختلافات زیادی میان نوه ها بوجود آمد که آیا مثلا فرزند ارشد زنده بزرگترین پادشاه باید شاه شود یا اینکه فرزند ارشد آخرین پادشاه یا اینکه بزرگترین نوه ملک عبد العزیز. طبیعتا هر تفسیری در این مورد می توانست به نفع گروهی بر علیه گروه دیگر باشد مخصوصا که فرزندان و نوه های ملک عبد العزیز همه از یک رحم و یا حتی یک قبیله و یا عشیره نمی باشند.
حال شما خودتان را جای ملک سلمان قرار دهید که حکومت را در چنین شرایطی به دست گرفته، چه کار می کنید؟
ملک سلمان برای اینکه بتواند جوانان تحصیل کرده را قانع کند وزیر خارجه ای خارج از خاندان سعودی تعیین کرد وحتی یکی از با نفوذترین افراد خاندان را برکنار نمود، وی همچنین تعداد زیادی از پست های درجه یک را در اختیار جوانان تحصیل کرده سعودی قرار داده تا بگوید که اگر لیاقت داشته باشیم ما می توانید در کشور خود رشد کنید. وی فرزند جوانش محمد بن سلمان را حمایت کرد تا فردی که خواسته های جوانان عربستانی را بهتر درک می کند فضای فعالیت داشته باشد و با خواسته های جوانان عربستانی همراه گردد. در مقابل عربستان سعودی با حمایت از جنگ های مختلف در کشورهای عربی دیگر در صدد است این دیدگاه را القا کند که نظام های جمهوری در کشورهای اسلامی نا موفق است و کشورهای اسلامی باید به همان سبک سنتی اداره شوند. عربستان همچنین با تشویق تندروهای مذهبی به جنگ در کشورهای دیگر عملا اینان را از سرزمین مادری خارج کرده و در شرایطی قرار داده که یا کشته شوند و یا اینکه رقبای عربستان را نابود کنند و امیدوار است در نهایت با همکاری کشورهایی همچون ایالات متحده به عنوان نابودی تروریست ها همه آنها را در کشور ثالث از بین ببرد. برای تشویق اینان به جنگ در کشور دیگری عربستان نیاز دارد یک دشمن ساختگی برای آنها به وجود آورد و فعلا بهترین دشمنی که می شد ساخت شیعیان (رافضی ها) و ایران هستند چرا که خیلی راحت می تواند اینان را قانع کند تا به جنگ رافضی ها بروند. به هر حال ایران یکی از سرسخت ترین رقبای تاریخی عربستان سعودی و کشوری که دارای مبنای حکومت شیعی در مقابل عربستان دارای حکومت وهابی سنی است و قدرت گرفتن آن در منطقه خواه نا خواه به خطری برای عربستان تبدیل خواهد شد چرا که گسترش نفوذ ایران می تواند مناطق شرقی مملوء از نفت عربستان را که دارای اکثریت شیعه هست تحت تاثیر قرار دهد. موفقیت ایران همچنین یک خطر بزرگ برای عربستان سعودی ایجاد می کند و آن الگو گرفتن شهروندان سعودی از نمونه حکومت اسلامی ایران است حکومتی که علیرغم اسلامی بودن بر انتخابات و رای مردم استوار است و همه مقامات آن با انتخابات تعیین می شوند.
ملک سلمان علیرغم زنده بودن دو برادر دیگر خود با تعیین برادرزاده خود به عنوان ولیعهد تکلیف ادامه حکومت پادشاهی را یکسره کرد. این تصمیم وی با مخالفت های بسیار شدید درون هیات حاکمه عربستان مواجه شد اما به دلیل ساختار حکومتی در عربستان سعودی فعلا هیچ احدی در جایگاه مقاومت بر علیه شاه نیست اما این ریسک وجود دارد که در صورتی که هر اتفاقی برای ملک سلمان پیش آید کل سیستم حکومتی بهم بریزد و شاهزادگان سعودی به مخالفت بپا خیزند. به هر حال امروزه ملک سلمان با تمام قدرت پشت سر فرزند خود محمد ایستاده و اگر عمرش قد دهد و محمد بن سلمان بتواند پروژه های خود مخصوصا پروژه معروف به 2030 را پیاده سازی کند و سیستم حکومتی را به نرمی به جوانان متنقل کند وجوانان عربستانی را پشت سر خود جمع کند قطعا محمد بن سلمان حاکم آتی عربستان سعودی خواهد بود.
رفتار ملک سلمان برعکس پادشاهان قبلی عربستان امروزه از ایالات متحده آمریکا و غرب نیز طلب کارانه است و وی این کشورها را سخت در فشار قرار داده که تکلیف عربستان سعودی در منظومه خود را روشن کنند. آیا همپیمان است یا نه؟ به دلیل قدرت لابی های یهودی در غرب و مخصوصا ایالات متحده امروزه عربستان سعودی ابایی از بیان ارتباط یا همکاری با اسرائیل ندارد و ملک سلمان متصور است که اسرائیل کلید درب های کشورهای غربی را در اختیار دارد و هیچ دلیلی ندارد برای حمایت از تعدادی فلسطینی حال حتی اگر هم مسلمان و عرب باشند سرزمین خود را به خطر اندازد و بهتر است تا زمانی که زنده است تکلیف نوع رابطه عربستان سعودی با ایالات متحده و غرب روشن شود. در این راستا نیز نمی توان انکار کرد که لابی های یهودی در ایالات متحده و غرب کمک های زیادی به عربستان سعودی برای رسیدن به اهداف خود نموده اند و اگر این کمک ها نبود عربستان سعودی به راحتی نمی توانست به جنگ در یمن و یا تصرف بحرین و یا سوریه و یا عراق و یا… ادامه دهد.
البته بنده سعی کردم مشکلات عربستان سعودی را بصورت خلاصه بیان کنم چون هر کدام این مشکلات چندین مقاله جهت بررسی نیاز دارد اما حال با قراردادن خود جای ملک سلمان می توان متوجه شد که چرا عربستان سعودی دست به تندروی های عصبی در منطقه می زند و چرا ادامه روند جنگ و نا امنی ها در منطقه به نفع این کشور می باشد. عملا تا زمانی که هیات حاکمه عربستان سعودی از قدرت خود برای مهار تهدیدات داخلی و خارجی مطمئن نشود بهترین راه را فرار به جلو می داند، شاید این تنها راهکار فعلی نجات آینده عربستان سعودی باشد وگر نه عربستان به یک لیبی دیگر تبدیل خواهد شد. شاید هم بدتر.