شهر «مایکوپ» فرودگاه ندارد، بنابراین، اول صبح ابتدا به شهر «کراسنودار» که اتفاقا دارای یک فرودگاه بین المللی است، پرواز کرده، و سپس با همراهی راننده ای از اهالی «مایکوپ» راهی مقصد شدیم. راننده های روسیه هم دوست دارند که حتما با مسافرانشان تا مقصد گپ بزنند، ظاهرا این یک رسم بین المللی میان رانندگان است. در طول راه از اقتصاد، سیاستهای کمونیست و مزارع ذرت منطقه بین کراسنودار و مایکوپ گرفته تا جغرافیا و تاریخ صحبت کردیم، تا کلافگی چیزی نمانده بود که بالاخره حوالی ظهر رسیدیم.
شب گشتی در شهر زدم و دسته های 5-6 نفره پسران و دختران که بر عکس مسکو، برای خودشان جداگانه گردش می کردند و یا گوشه ای نشسته و گپ می زند به چشمم آمد. یاد ایران خودمان افتادم که گردش دسته جمعی دختران و پسران هنوز مرسوم نیست اگرچه بی شک هست و من هربار که به ایران باز می گردم بازتر شدن فضای اجتماعی را بیشتر احساس می کنم. به هر حال علیرغم این شباهت، حتی جامعه سنتی «مایکوپ» در برخی موارد از نظر آداب و رفتار اجتماعی به نظرم از برخی شهرهای ایران ما مدرن تر آمد، البته نباید فراموش کنیم که یک شهری مانند «مایکوپ» را مثلا نمی توانیم هرگز با تهران مقایسه کنیم. از دیگر ویژگی های این شهر جوان بودن میانگین سنی افراد بود، یعنی به نظرم تا چشم کار می کرد جوانها در کوچه و خیابان به چشم می خورند و این یعنی احتمالا درد بیکاری و یا عدم وجود شغل مفید دامن این جوانان گرفته است. راستی یک رفتار نامطلوب هم در میان حلقه های پسرانه وجود داشت، آنهم پوست تخمه های زمین ریخته شده تا شعاع چند متری بود.
غروب روبه روی ساختمان ریاست جمهوری آدیغه روی نیمکتی نشسته بودم و به کودکانی که اطراف مجسمه مثل همیشه با عظمت لنین در حال دوچرخه سواری بودند نگاه می کردم، یاد بچگی پر از شیطنت و البته پنهانی خودم بودم که ناگهان طنین اذان از فاصله کمی دورتر به گوشم رسید. اینقدر تعجب کرده بودم که بی اراده از جایم بلند شدم و چند قدمی به جلو رفتم تا صدا را واضح تر بشنوم. شنیدن صدای اذان در روسیه برایم خیلی دور از انتظار بود، اما بیشتر به دلیل اینکه قبل از این سفری به مناطق مسلمان نشین روسیه نداشتم و طبیعتا در این مناطق صدای اذان از مساجد پخش می شود.
سرزمین امن تروریستها
طبیعت بکر و رودخانه خروشانی که از پنجره هتل دیده می شد، بی اراده من را به حال و هوای شمال ایران خودمان کشید. هوایی مثل هوای ارتفاعات کلاردشت که هم خنک بود و هم شرجی نبود اما رطوبت ملیح و خفیفی داشت که ریه انسان را از شدت خوشی به مرحله فناء الله می رساند. تا چشم کار می کرد جنگل و کوه بود، اینجا بود که مطمئن شدم برای افراط گرایان اسلامی چرا منطقه قفقاز جذاب است. طبیعت پهناور در کنار مردمان ساده و تا حدودی فقیر و البته جمعیت غالب مسلمان این خطه، خود به خود مکانی امن برای رشد و فعالیت انواع گروههای رادیکالی است. می دانم که برخی گروه های تروریستی مثل آخرین بازماندگان جنگ چچن با دولت مرکزی به جنگل های قفقاز شمالی پناه بردند و تا مدتها در آنجا پنهان بودند تا آبها از آسیاب افتاد. طبیعی است که تا دولت بخواهد متوجه یک چنین پایگاه های مخفی باشد، آنها توانسته اند حداقل به بخشی از اهداف خود برسند و تا حدودی قدرت خود را مجددا احیا نمایند.
شبی برای تماشای نمایش رقص و آواز خوانی محلی توسط میزبان به تنها سالن تئاتر شهر رفتیم، کل برنامه سه ساعت طول کشید، لباسهای محلی به همراه آواز و رقص همان محل نمایش داده شد، و از فرهنگ خوب حاکم در مناطق مختلف روسیه، تلاش برای حفظ هویت اصلی و ارائه آداب، رسوم و در کل تمام داشته های فرهنگی از نسلی به نسل دیگر است.
خلاصه کلام؛ در این سفر با مردمانی آشنا شدم که بسیار مهمان نواز و خوش برخورد بودند. به نظر من منطقه قفقاز شمالی یکی از مناطق پر پتانسیل روسیه است که امکان همکاری های علمی- دانشگاهی و تجاری به ویژه میان شهرهای شمالی و شمال غربی ایران بسیار وجود دارد.
خیام، در کوچه پس کوچه های قفقاز
دوستانم به افتخار مهمان ایرانی شان ترتیب ضیافتی را در رستورانی به نام «خیام» دادند. دکوراسیون داخلی رستوران صد درصد شرقی و شبیه داستان های هزار یک شب بود اما غذای محلی سرو می شد و راستی اصلا هم شبیه رستوران های ایرانی که یکی از نمادهای اصلی مشرق زمین است، نبود.
روسها به خیام علاقه بسیار زیادی دارند و معتقدند جهان بینی خیام با طرز فکر روسها همخوانی دارد. می گویند برای خیام هم مانند روسها می و معشوق از جایگاه ویژه ای برخوردار است، البته علاوه بر اینها شعر و سخنوری خیام را در حد کلام بزرگان خود دوست دارند. من کتابی خواندم که در خصوص تفسیر و نظرات آقای پوتین درباره حکیم عمر خیام نگاشته شده است، و بیانگر آن می باشد که گذشته از می و معشوق این فلسفه و جهان بینی نهفته در اشعار خیام است، که حتی ولادیمیر پوتین را بر آن داشت تا در وصفش سخن بگوید. تلویزیون روسیه سال 2011 سریالی نه قسمتی درباره خیام پخش کرد که به ابعاد مختلف زندگی خیام از کودکی تا مرگ او پرداخته بود و به حق هم سریال خوبی از آب درآمده بود. قفقاز سرزمین تاریخی و اصیل است که باید زمان بیشتری را برای مطالعه و شناخت آن صرف نمود.