در بالشوی تئاتر مسکو منتظر نمایشنامه اوپرای «کاترینا اسماعیلووا» نوشته دمیتری شوستاکوویچ بر اساس داستان « لیدی مکبث از قصبه « متسنسکی» نیکلای لسکوف هستند. اولین گزینه نمایشنامه در سال 1935 میلادی روی صحنه رفت. هشت بار نمایشنامه نمایش داده شد و پس از اعلام لغو مجوز در روزنامه « پراودا» ، نمایش آن ممنوع شد. آهنگساز را به ناتورالیسم و صحنه های زیاده از حد اروتیک و عبارات ناشایست متهم کردند. گزینه دوم این نمایشنامه که 30 سال بعد توسط شوستاکوویچ ساخته شد نه تنها روی صحنه « بالشوی تئاتر» مسکو بازگشت بلکه در تئاترهای خارجی نیز نشان داده شد. یکبار دیگر در « بالشوی تئاتر» سعی می کنند به کنه روح و روان مرموز لیدی مکبث از قصبه « متسنسکی» پی ببرند و بفهمند او قربانی شرایط شده بود و یا زن تبه کاری بود که توانست همه چیز را زیر پا بگذارد و پشیزی برای زندگی انسان قائل نبود.
کارگردان ریماس تومیناس که اولین کار خود را در بالشوی تئاتر روی صحنه می برد — اعتراف کرد که گزینه اول را ترجیح می دهد که به عقیده وی، شجاعانه تر و تئاتری تر و به سبک مئیرخولد ، آوانگارد روس است… بهر حال کارگردان با رهبر ارکستر توگان سوخییِف موافق است که به عقیده وی گزینه دوم جمع و جور تر و بشکل ایده آلی گویای مضمون دراماتیک اوپراست و ماجرای آن با شدت تمام تکامل می یابد و احساسات قوی ای در تماشاچیان برمی انگیزد.
— طی 20-10 سال گذشته، بسیاری از تئاترهای جهان به گزینه اول و غیرعادی رجوع کردند، زیرا ممنوع بود و هر چیز ممنوعه، جالبتر است و حتی مد می شود. در گزینه جدید به اثر شوستاکویچ توجه کردیم».
تیم انترناسیونال مجریان این اوپراهستند. بسیاری از شرکت کنندگان این نمایشنامه با زندگی پر شور قصبه « متسنسکی» آشنا هستند. مارات گالی، تک خوان بالشوی تئاتر سه بار این نقش را بازی کرده است. وی اعتراف کرد که ایفای نقش شوهر بی اراده و ضعیف کاترینا روی صحنه اصلا خوشانید نیست. هر چند در گزینه دوم تا حدی تندی ماجرای وحشتناک کمتر شده است. نادیا میخائیل خواننده اوپرا از آلمان همراه خوانندگان روس یکی از نقش های اول را اجرا می کند. جون داشاک از انگلیس نقش یک پرسوناژ منفی ، عاشق کاترینا (سرگی) را بازی می کند. ماجراهای وحشتناک همانا به خاطر عاشق کاتریناست که رخ می دهد.
شایان ذکر است که دمیتری شوستاکوویچ « وکیل» اصلی یکاترنیا اسماعیلوا ست. آهنگساز بهترین قطعات اوپرا را برای او نوشت. او تلاش قهرمان اول نمایشنامه برای حفظ عشق بهرقیمتی شده را توجیه می کند، حتی اگر لازم باشد دست به قتل بزند. ریماس تومیناس با این ایده موافق نیست.
— در اینجا صحبت نه از عشق بلکه ظلم است — درست مثل روزهای کنونی. لحظات عجیب و غریبی هستند که آنها را می توان تحریف سیمای عشق نامید و نه عشقی مانند عشق رومئو و ژولیت. در واقع این یأس و نومیدی است که گریبانگیر این زن شده است و محیطی که گرفتار آن است این یأس را تحریک کرده است.
ریمسا تومیناس برای دادن امکانی به تماشاچیان برای رها شدن از تشنج حداقل برای چند لحظه راه جالبی را پیشنهاد کرده است: او صحنه هنرپیشگان ولگرد ایتالیایی را که در اوپرای شوستاکویچ نیست در فاصله قتل ها گنجانده است — آنها با ترانه های خود بر تراژدی در حال وقوع سایه می افکنند. با توجه به اینکه در موسیقی شوستاکویچ بخش های عجیب و غریب زیاد است، چنین صحنه ای بخوبی در این نمایشنامه جا گرفته است…