در ایران نیز به غیر از کارشناسان حوزه روسیه و قفقاز، به ندرت کسی با این نام و این مردمان آشنایی دارد. کم لطفی به این منطقه در روسیه دلایل تاریخی دارد و در ایران تنها دلیل آن بی-اطلاعی از وجود چنین گوهری در همسایگی ماست.
اینجا سرزمینی است که خود را ایرونی یا اِرونی می نامند و وقتی از محلی ها سوال می کنی به چه زبانی سخن می گویید، در جواب می گویند به زبان ایرونی. راستی که شنیدن این کلمه با احساسی لذت بخش همراه است. آثار باستانشناسی و اشتراکات فراوان فرهنگ این مردم با فلات ایران و آسیای مرکزی اثبات کننده نفوذ تیره های هندواروپایی و سکاها بوده است. سکاها گروهی از تیره سرمت ها هستند که توانستند نواحی گسترده ای از قفقاز شمالی یعنی دریای آزوف تا دریای مازندران را در اختیار بگیرند. سرمت ها از دید اسطوره ای پسران سلم در شاهنامه فردوسی هستند که برادر ایرانیان و تورانیان بوده اند. آلان ها در ادامهِ راه تیره های سکاها در قفقاز شمالی، کم و بیش هزار سال دوام آوردند. از دید تاریخی و باستانشناسی، سکاها، سرمت ها و آلان ها از هم جدا نبوده-اند. کوچ و زندگی کوچ نشینی بسیاری از تیره های سکاها را وادار به تغییر مکان می کند، اما در سرزمین قفقاز مرکزی همیشه گروهی ایرانی زبان به جای مانده اند.
وقتی از فرودگاه بسیار محقر اوستیای شمالی راهی شهر ولادیقفقاز شدیم، با وجود سرمای هوا و برف که در اکثر نقاط نشسته بود، روحِ شهر من را در خود گرفت و احساس نزدیکی زیادی با این مردم و این سرزمین کردم.
چشم انداز کوهستان های اطراف با لایه های برفی از همان ابتدا زیبایی این منطقه را به رخ می کشد. در این سفر دو روزه به اوستیای شمالی، فرصت را غنیمت شمردیم و یک روز کامل را در کوهستان و دره ها گذراندیم. همانطور که راهنما گفته بود، هیچ یک از دره ها و کوه ها به هم شباهت نداشتند. دره کورتاتینسک، دره داریال، دره کارمادون و دره خورشید هر یک منحصربفرد و زیبا، کو ها به رنگ قهوه ای، سرمه ای و خاکی برافراشته و سربلند، مایه افتخار مردم این منطقه هستند. روز اول را به آشنایی با شهر و دره داریال اختصاص دادیم و طعم و عطر خوراک اوستیایی را چشیدیم.
پیراشکی های اوستیا با خمیر نسبتا نازک، پهن و گرد در سراسر روسیه شهره هستند و تنوع زیادی دارند. با وجود اینکه سه نفر بیشتر نبودیم، اما سه پیراشکی تهیه شده از سیب زمینی، گوشت چرخ کرده و کلم قرمز سفارش دادیم که قاعدتا با وجود کباب گوسفندی تازه و بشقاب های پر از سبزی و پنیر محلی و پیش غذاهای دیگر بخش زیادی را همراه خود به هتل محل اقامت بردیم.
سفره این مردم رنگین و دلشان بزرگ است. راهنما بیش از ما هیجان سفارش غذاهای متنوع و آشنا کردن ما با عطر و طعم غذاها را داشت و جالب اینکه به رسم مهماننوازی شرقی ها، اجازه دست کردن در جیب را هم به ما نمی داد. تلاش ما برای نشان دادن رفتارهای توریستی و خرید از مغازه های کوچک روستایی بی ثمر بود و جالب تر اینکه وقتی به مغازه کوچکی در روستایی رفتیم و از زن سالخورده فروشنده نان خواستیم، سهم نان خود را به ما داد و وقتی فهمید که من اهل ایران هستم، بلافاصله تاکید کرد که ما از مهمان پول نمی گیریم.
وصف دیده ها در این سفر کوتاه بسیار است، اما دیده ها را نمی توان به روی کاغذ آورد، فقط می توان لمس و احساس کرد. آرامش در خیابان ها و در رفتار گرم مردم به راحتی به چشم می خورد. برای این مردم زندگی همیشه آرام آرزو می کنم.