خبرگزاری اسپوتنیک به نقل از فارس، داوری اردکانی در این نشست طی سخنانی عنوان کرد: یک آقایی در جایی نوشته بود این دکتر داوری هر جا دعوت بشود، میرود و حرفهای غلط و غلوط میزند! البته از محتوای کلامش مشخص بود که جاهل است ولی گاهی جاهلها هم حرف خوب میزنند.
وی با تشکر از کسانی که به برگزاری روز جهانی فلسفه اهتمام دارند، گفت: البته صرف تشریفات نباید در این روزها مد نظر باشد اما به هر حال گاهی تشریفات هم اگر باطنی داشته باشد، مغتنم است. در باب طبیعت خیلی حرفها زده میشود به تعبیر کل فلسفه با طرح طبیعت آغاز میشود با وجود اینکه طبیعت یکی از مسائل فلسفه نبوده اما مسئلهای است که در آغاز فلسفه مطرح است؛ حکمت و تفکر اعم از فلسفه است.
داوری با بیان اینکه فلسفه را سوفسطائیان آغاز کردند، افزود: درباره اینکه آیا طبیعت معادل مناسبی برای فسوس یونانیان است، باید در جای دیگری صحبت کنیم. در قرآن کریم طبع محمود نیست بلکه با کفر و سرپیچی همراه است حضرت علی (ع) نیز در باب عقل سخن بدیعی میفرماید و عقل را به مطبوع و مسموع تفسیر میکند. اینجا مطبوع معنی محمودی دارد اما با فلسفه طبیعت معنی دیگری پیدا کرده است با وجود اینکه گاهی اوقات نیز طبیعت معنای پسندیدهای برای ما ندارد و در تقابل با ماده و جان تلقی شده است.
وی در ادامه اظهار داشت: از منظر ارسطو طبیعت مبدأ اول سکون به حرکت است اما اینکه طبیعت یک موضوع علم تلقی شود که اعراض ذاتیاش حرکت و سکون باشد نکته مهمی است. درک و دریافت یونانی از طبیعت چیزی نیست که در فلسفه واقع شده باشد بنابر این برای فهم فلسفه طبیعت نباید به هگل و دیگر فیلسوفان مراجعه کنیم بلکه بخشی از این فلسفه در عرض الهیات و ریاضی است.
داوری با تقسیمبندی تاریخ فلسفه به فلسفه الهی، ریاضی و طبیعی، یادآور شد: موضوع علم طبیعت، پایینتر از دو علم دیگر قرار میگیرد. ملاصدرا شخصی است که طبیعت را تنزل داده است حتی وی نفس را نیز جدا از مباحث طبیعی گرفته است از نظر ارسطو نفس مبدأ حرکت است اما ملاصدرا نفس را جدا کرده و بین الهیات و طبیعیات قرار میدهد اینها نکاتی معنادار است و تغییراتی است که در نگاه به طبیعت حاصل شده است. با همه این اوصاف تا دوره جدید طبیعت معنی ماده و جسم و امری که قابل تصور باشد داشته است انسان میتواند به هر صورتی که بخواهد آن را در بیاورد چنانکه امروز معاملات انسان با طبیعت را مشاهده میکنیم!
فلسفه بالذات سیاسی است
چهره ماندگار فلسفه اظهار داشت: در این جا باید اشاره کنم که سوفسطائیان نخستین کسانی نبودند که بحث طبیعت را مطرح کردند اما اولین کسانی بودند که صحبت از قانون کردند، مرحوم دکتر صدیقی استاد فلسفه یونان و جامعهشناسی یک روز در کلاس درسشان جملهای گفتند که من هرگز فراموش نمیکنم و این جمله آن بود ایشان گفتند فلسفه افلاطون بالذات سیاسی است؛ بنده نیز اجمالاً این را قبول دارم و اگر حمل جسارت نمیکنید بگویم که اگر سیاست را به معنای متداول نگیریم، فلسفه بالذات سیاسی است.
وی با اشاره به اینکه ارسطو معتقد است انسان حیوان مدنی الطبع است، بنابراین رابطه مدینه و سیاست اینجا مشخص میشود، توضیح داد: سوفسطائیان نیز گفتند قانون، قانون طبیعت است و قانون طبیعت نیز غلبه قدرتمندان است. در نظر سقراط، افلاطون و ارسطو قانون نیز قانون طبیعت است و ما کاشفان قانون طبیعت هستیم. نظام مدینه نیز نظام روابط جهان است و مدینه ایدهآل افلاطون مدینهای است که در آن عقل حکومت میکند و منظور از این عقل، عقل متعلق به عالم بالاست.
داوری اردکانی با تأکید بر اینکه یونانیان قدیم قوانین را مطرح کردهاند اما با کمال تعجب میبینیم که حقوق طبیعی در دوره جدید مطرح و در اعلامیههای حقوق بشر نوشته شده است، گفت: اینکه تا چه حد قوانین حقوق بشر در تاریخ تحقق یافته بحث دیگری است اما به هر حال در دوره جدید است که حق طبیعی مطرح میشود این حق طبیعی را یونانیان به ویژه رواقیان مطرح کردهاند. افلاطون و ارسطو سعی کردند عقل و طبیعت را با هم جمع کنند اما در دوره جدید همه ادراکات اعتباری است. علم نیز امری اعتباری است البته این علم با فلسفهای که ارسطو مطرح میکرد متفاوت است. علم امروز، فهم من است و فهم من صورتبخش جهان و طبیعت است.
عقل و طبیعت هیچگاه از هم جدا نمیشوند
رئیس فرهنگستان علوم در ادامه سخنانش یادآور شد: طبیعت در فکر یونانی زنده است و حضور دارد اما زمانی که به دوره جدید میرسیم طبیعت میمیرد و از میان میرود. دکارت دو جوهر را مطرح میکند؛ یکی جوهر روان که خداوند است و دیگر جوهر ماده که البته ما سر و کاری با این ابعاد نداریم و اینگونه میشود که علم تسلط میکند. برخی معتقدند که دکارت مسائلش را اشتباه مطرح کرده و ما باید آنها را حل کنیم اما مفهوم دکارت این است که این دو جوهر در عالم جدید با هم ارتباط ندارند.
داوری اردکانی با بیان اینکه ارتباط عقل و طبیعت در دوره جدید از نوع دیگری است، افزود: عقل امروز، عقل فعال است البته نه به معنای عقل فعال فارابی و ابنسینا! این عقل سازنده و قراردادی است، عقل قراردادی، عملی است و در دوره جدید عقل عملی و نظری با هم آمیخته شده است. ما نمیتوانیم علم نظری را در دوره جدید منکر شویم اما کانت چند کتاب برای ما گذاشته که در آنها عقل نظری و ضرورت آن و حوزه آزادی و عقل عملی را اثبات کرده است.
وی با بیان اینکه تا اواخر قرون وسطی عقل و طبیعت با هم بسته شده بودند و با هم بودند، اظهار داشت: اما امروز معنای قرارداد و وضع قانون و عقل و طبیعت متفاوت شده است. این که تفکر و طبیعت با هم چه نسبتی دارند باید بدانیم که عقل و طبیعت هر دو اموری روشن است که میخواهیم رابطه آنها را روشن کنیم، ما از بیان ارتباط تام عقل و طبیعت عاجز هستیم چرا که فهم ما احاطه به طبیعت به معنای یونانیاش دارد. عقل و طبیعت هیچگاه از هم جدا نمیشوند حال ممکن است بپرسیم که زمانی که طبیعت میمیرد تکلیف عقل چیست اینجا باید به صراحت بگویم که ممکن است این دو لازم و ملزوم هم نباشند.
چهره ماندگار فلسفه در پایان سخنان خود اظهار داشت: طبیعت در عالم جدید وضع متفاوتی پیدا کرده است اما از میان نرفته ما هنوز از طبیعت و حفظ آن صحبت میکنیم هنوز طبیعت به معنای قدیمیاش بر زبان ما جاری است، بنابر این طبیعت هست با عقل ما هم پیوند دارد اما اینکه این پیوند چیست تمایل اصلی این است که عقل جدید میخواهد به همه چیز غلبه پیدا کند و طبیعت هم ساخته و پرداخته عقل باشد، نتیجهاش هم مشخص است!