سنگ بنای سیاست خارجی و استراتژی نظامی آمریکا ، دکترین ولفوویتز است که بر طبق آن برنامه ی اولیه ایالات متحده ، ممانعت از ظهور رقیبی ست که تهدید ی برای دولت محسوب می شود.
رابرتس تاکید می کند: بنابراین این تهدید ، دولتی ، آنقدر قوی است که می تواند مستقل از سیاست خارجی واشنگتن عمل کند. و در حال حاضر این دو کشور روسیه و چین هستند.
به گفته ی این سیاست مدار ، پس از آنکه روسیه بر حل دیپلماتیک بحران ایران و سوریه اصرار کرد ، آمریکا دانست ، روسیه قدرتی بدست آورده است که می تواند یکانگی دولت واشنگتن را محدود سازد.
این تحلیل گر خاطر نشان می کند: " وقتی که نئومحافظه کاران واشنگتن جذب عملیات های جنگی خود در خاور میانه شده بودند ، ولادیمیر پوتین روسیه را بعد از شکست یلتسین احیا نمود و چین بسیار سریع تر از آنچه واشنگتن انتظار داشت رشد کرد.
رابرتس ضمن پاسخ به این پرسش که چه اقداماتی برای کاهش تنش در روابط روسیه و آمریکا لازم است گفت: واشنگتن قصد ندارد اقداماتی را برای کاهش این تنش انجام دهد. از نقطه نظر واشنگتن ، این فشار و تنش کاملا ضروری و لازم است. وی تاکید نمود علاوه براین ، تنش موجود هزینه های نظامی کلان آمریکا را توجیه می کند.
این کارشناس توضیح می دهد: دولت روسیه بر دیپلماسی تکیه دارد اما آمریکا این دیپلماسی را نشان ضعف می داند. واشنگتن بر اعمال زور متکی است و قصد دارد روسیه را به زانو درآورد.
برخی از تحلیل گران، اتحاد کشورهای بریکس و سازمان همکاری شانگهای را یک جایگزین مناسب برای نهادهای غربی می دانند. رابرتس مطمئن است: در عین حال این بدان معنا نیست که واشنگتن دست روی دست می گذارد و تماشا می کند که چطور قدرت های درحال توسعه اتحادیه ژئوپلیتیکی جدیدی را می سازند.
این تحلیل گر ضمن شرح گام های اولیه فعالیت صندوق بین المللی پول که از چین حمایت می کند و قول داده است پول چین را در سبد رسمی SDR قرار دهد تاکید نمود: به نظر می رسد که اکنون واشنگتن اجرای طرح خود برای تفکیک اتحاد روسیه و چین تا زمان قوی تر شدن آن شروع کرده است.