عرف مذاکرات بین المللی مبنی بر آن است که هر کشور یک نماینده تام الاختیار به عنوان خود برای مذاکرات ارسال کند و آن آنچه آن نماینده تصمیم می گیرد تعهد آن کشور به حساب می آید اما در نهایت نا باوری شاهد آن هستیم که کنگره آمریکا اعلام می کند که نتیجه این مذاکرات مورد قبول آنها نمی باشد و اوباما و دولت وی ایالات متحده را در مذاکرات نمایندگی نمی کنند و در صورت تغییر رییس جمهوری در این کشور ایالات متحده پایبند این توافقات نمی باشد. خلاصه این مطلب یعنی امضای آقای جان کری بی ارزش است! در مورد فرانسه هم شاهد آن هستیم که وزیر امور خارجه این کشور به جای اینکه به منافع مردم این کشور توجه داشته باشد شبیه یک دلال مزایده عمل می کند که می خواهد ببیند عرب های حوزه خلیج فارس یا دیگران چه قدر حاضر هستند باج بیشتری به فرانسه پرداخت کنند تا در مذاکرات سنگ اندازی کند یا نکند، در این مذاکرات آقای فابیوس خود را بیشتر وابسته به اسرائیل میداند تا فرانسه و در عمل نماینده اسرائیل در مذاکرات است و نه نماینده فرانسه. در مورد نمایندگان انگلیس و آلمان هم شاهد آن هستیم که در تصمیم گیری های مربوطه جنبه بلا تکلیفی دارند و سعی دارند در همه مذاکرات در سطح بالا مشارکت داشته باشند تا سهم خود را (بیشتر منافع اقتصادی) در نتایج مذاکرات حفظ کنند و نه اینکه به دنبال راهکاری برای حل و فصل و نزدیک کردن نظرات باشند.
هیات ایرانی قبل از اینکه در مذاکرات شرکت کند تکلیف خود را در داخل کشور مشخص کرده. خطوط قرمز مشخصی دارد که نه می خواهد و نه میتواند از آنها عبور کند و بر همین اساس هرگونه تعهدی که به طرف مقابل بدهد از نظر ایران تعهد رسمی به حساب می آید و ایران خود را ملزم به اجرای آن می داند. در مقابل موارد زیادی پیش آمده که در مذاکرات آقای جان کری تعهدات و توافقاتی را با ایرانی ها بصورت شفاهی انجام داده و پس از مخالفت آقای اوباما و همکارانش در ایالات متحده نظر خود را تغییر داده. امری که نشان می دهد وی به عنوان نماینده ای بی اختیار در این مذاکرات شرکت کرده چون نه دولت وی با نظراتش همراهی می کند و نه کنگره.
با این اوصاف ایرانی ها دو راه بیشتر ندارند یا اینکه هرگونه تعهداتی که می خواهد مکتوب و مفسر در توافقنامه ریز به ریز قید کنند (که البته باز هم بر اساس تجارب تاریخی شانس دبه در آوردن آمریکایی ها زیاد است اما به قول معروف "کاچی به از هیچ چی") یا اینکه رویه جدیدی را در مذاکرات مبنی بر توافق جداگانه با نماینده های کشورهای مختلف را پیش بگیرند و فعلا به تمدید مذاکرات تا بیرون آمدن از بلا تکلیفی طرف مقابل اکتفا کنند.
با شرایط بین المللی موجود بزرگترین اشتباهی که غربی ها ممکن است مرتکب شوند تمدید طولانی مدت مجدد مذاکرات می باشد. شرایط بین المللی مخصوصا خاورمیانه برعکس عقربه های ساعت به نفع آنها عمل می کند. با ادامه این روند کم کم حلقه محاصره اقتصادی بر علیه ایران شکننده تر خواهد بود و قطعا دولت میانه روی آقای روحانی نخواهد توانست در انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری همراهان خود را وارد میدان کند. این شرایط شانس ورود تندرو ها به مجالس ایران را بیشتر خواهد کرد و قطعا به جای اینکه طرفین رو به تصالح پیش بروند رو به تصادم بیشتر پیش خواهند رفت و نباید فراموش کرد که یاران ایالات متحده در منطقه خاور میانه مثل عربستان سعودی — ترکیه و حتی اسرائیل امروزه به یاران سرکش تبدیل شده اند. همین سرکشی ها می تواند نه فقط منافع ایالات متحده و غرب در منطقه را به خطر بیاندازد بلکه آنها را نابود کند. در حالی که نخست وزیر اسرائیل به خود اجازه می دهد به ایالات متحده برود و کنار کاخ سفید به رئیس جمهوری این کشور (در واقع ملت این کشور چون اوباما نماینده مردم آمریکا است) توهین کند و پادشاه بحرین ترجیح می دهد به مهمانی تفریحی ملکه انگلیس برود تا دستور اوباما را اطاعت کند و پس از اینکه عربستان سعودی اقدام به قمار در یمن نمود و ایالات متحده را در کار انجام شده قرار داد، ترکیه در تأسی از عربستان می خواهد وارد سوریه شود و ایالات متحده را در شرایط "کار انجام شده" قرار دهد. ادامه این روند یعنی ادامه بی اعتباری عمو سام حتی میان چاکران سنتی و از بین رفتن جایگاه و نفوذ این کشور در خاورمیانه. به این دلیل می توان گفت ایالات متحده الآن در بحرانی ترین شرایط خود قرار دارد تا پرونده مذاکرات خود با ایران را ببندد و به حساب یاران سرکش برسد و آنها را رام کند تا مریضی آنها به دیگران سرایت نکند.