ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی « کوریر دلا سرا» نظر خود در باره « میدان» و تعویض قدرت در اوکراین را ابراز کرد. رئیس جمهور روسیه حوادث کی یف در فوریه سال 2014 میلادی را کودتای ضد قانون اساسی می داند و معتقد است که غرب نمی بایست از نخبگان سیاسی که از این راه به قدرت رسیدند حمایت کند . ولادیمیر پوتین متذکر شد که دلیل اعتراضات مردمی این بود که ویکتور یانوکویچ نخواست فورا موافقتنامه با اتحادیه اروپا را به امضا برساند. مقامات جدید نیز امضای آن را به آینده موکول کردند. پس به چه دلیل حکومت قبلی را سرنگون کردند اگر فعالیتش منطقی بود؟
انتقاد از طرف رئیس جمهور روسیه منطقی است و می توانست دلیل وزینی در بحث ها با اروپائیان باشد. البته اگر دو « اما» وجود نداشت: کریمه و دونباس. بخشی از سیاستمداران و جامعه اروپایی معتقدند که روسیه بخشی از اراضی کشور مستقل را گرفته و همچنان به غصب اراضی دیگر ادامه می دهد. چنین کاری اصلا قابل قبول نیست. در این شرایط هر چه رئیس جمهور روسیه در باره حوادث « میدان» بگوید به پشت پرده رانده می شود و تمایل کی یف برای پیشروی بسوی غرب و دفاع در مقابل تهاجم همسایه با درک کامل روبرو می گردد.
ولادیمیر پوتین نمی تواند الحاق کریمه را بشکلی عنوان کند که اروپائیان آن را با اساس بدانند. قضیه « کوزو» کارگر نیست: در اتحادیه اروپا خیلی ها معتقدند که میلوشویچ در آلبانی ژنوساید راه انداخته بود و در اوکراین چنین چیزی را مشاهده نکردند. اراده ملت هم کارگر نیست. این اراده باید بر طبق قوانین مربوطه به ثبت برسد: برگزاری رفراندوم مطابق با قانون اساسی ، زمان بیشتر و تبلیغات آزاد طرفین.
اگر روسیه تعویض قدرت در کی یف را یک رویه خودسرانه می نامد آیا این به آن معناست که روسیه باید از «خودسری» در کریمه استقبال کند؟ به چه شکلی اشتباهات جدید با عواقب دور ودراز آن می تواند اشتباهات گذشته را تصحیح کند؟
کمتر کسی در اروپا باور دارد که روسیه از نیروهای مردمی در دونباس حمایت نمی کند، به آنها سلاح نمی دهد و نظامیان خود را به آنجا اعزام نمی کند و مشورت های نظامی به آنها نمی دهد. پوتین نمی تواند از تأثیر گذاری بر این نوع تفسیر اوضاع برآید ،هر چند بارها بر این نکته تأکید کرده است که می خواهد حرفهایش به گوش خوانندگان روزنامه ایتالیای برسد. رسیدن به این هدف دشوار است. باید سعی شود از چشم بیگانه یا بقول معروف « از خارج از گود» به خود نگریست و مانع از بروز دیدگاه های معقول دیگر حتی به عنوان تمرین های فکری شد.
ولادیمیر پوتین همگرایی اروپایی را با روندهای مشابه آنچه در فضای مابعد شوروی رخ داد مقایسه می کند. منظور وی، اتحادیه گمرکی است. رئیس جمهور روسیه عصبانی می شود که چرا آنچه برای اروپا جایز است برای روسیه غیرمجاز خوانده می شود؟
اما این تشابه برای اروپایی ها قانع کننده نیست. اتحادیه اروپا — یک پروژه بیسابقه تاریخی است. و فرایند همگرایی که دارای مرکزی در مسکوست اروپای غربی را به یاد اتحاد شوروی می اندازد که چند دهه دشمن تلقی می شد. هر گونه حرکتی بسوی تجدیدهمگرایی فضای ما بعد شوروی ایجاد حس بی اعتمادی و ترس در بین اروپایی ها می کند. روسیه هیچ کاری برای محو این ترس به انجام نمی رساند. برعکس به گذشته شوروی افتخار می کند و در فدراسیون روسیه «دورانی که از ما می ترسیدند» را صحیح می دانند.
همگرایی اروپایی ماورا ملی است و مرزهای کشورها را حذف می کند. اگر روسیه اطمینان می دهد که پروژه آن مشابه نوع اروپایی است پس چرا نخبگان حاکم اینقدر زیاد از نوع جهان روسی صحبت می کنند؟ چرا کریمه را به روسیه ملحق کردند اگر روند همگرایی عینی است و اوکراین نمی تواند از چشم روسیه خود را در جایی پنهان سازد؟