به گزارش اسپوتنیک، الکساندردل واله، دانشمند ژئوپلیتیک فرانسوی، در صفحات مجله خبری فرانسوی ValeursActuelles، در باره آینده جهانی شدن آنگلوساکسونی تفکر کرده است.
برخلاف عقیده ای که تا همین اواخر پذیرفته شده بود که جهانی شدن "مردم کره زمین را به هم نزدیکتر کرده است" و جنگ ها دیگر به سرزمین های دموکراسی های غربی نخواهد رسید، درگیری های جدید، به "انسان سفید پوست" رحم نمی کند. درگیری وحشتناک اوکراین نه تنها یک درگیری پنهان بین روسیه و غرب است، بلکه بخشی از یک درگیری پنهان جهانی است که در آن ایالات متحده و اروپا با کشورهای "عقب مانده" وارد مخالفت شدند.
در 31 ژوئیه 2019، ژنرال "تیری بورخارد"، که در حال حاضر به عنوان رئیس ستاد کل نیروهای مسلح فرانسه (CEMA) خدمت می کند، رسماً دو مشاهده را تأیید کرد: یکی در مورد عدم اطمینان روزافزون در روابط بینالملل و دیگری درباره بازگشت جنگها در آن بخش از جهان که امروزه معمولاً غرب نامیده میشود. بله، قتل عام اکنون نه تنها در میان کشورهای غیردموکراتیک به اصطلاح "جنوب" رخ می دهد.
این تفکر یک مقام نظامی، به هیچ وجه جنگ افروزی نمی کند، بلکه فقط تهدیدات را پیش بینی می کند. و این تفکر، اصل اساسی "فلسفه دفاع" اتحادیه اروپا را که گویا آمریکا از طریق ساختارهای ناتو از اتحادیه اروپا دفاع خواهد کرد و برای خود اروپا این کار بس است که از صلح و خویشتن داری و حقوق بشر دفاع کند، کاملاً رد می کند. در این میان، اروپایی ها باید تاریخ و ویژگی های ملی خود را که می تواند به ملی گرایی تبدیل شود، فراموش کنند.
و اکنون ما شاهد رادیکالیزه شدن ترکیه اردوغان علیه اروپایی ها شدیم. و سپس شاهد درگیری در اوکراین بودیم که یکی از علل آن ضعف اروپای غربی و علت دوم توسعه طلبی ایالات متحده و ناتو است.
زمانی که جهانی شدن علیه سازندگانش می چرخد
جهانی شدن مالی، صنعتی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی علیه نوادگان مدرن بنیانگذاران آنگلوساکسون شان روی آورده است. به لطف جهانی شدن است که چین، ترکیه، ایران، پاکستان، هند و کره شمالی فناوریهایی را برای ایجاد زرادخانههای نظامی دریافت کردهاند که زمانی توسط غربیها توسعه یافته بود. و خود ساکنان قدرتهای مدرن غربی که از انتقال تولید به کشورهایی با نیروی کار ارزان تر فاسد شده بودند، متوجه صنعتی زدایی "قاره کهن" نشدند.
آمریکاییها و به ویژه اروپاییها که فریب مدلهای تجارت آزاد و بدون محدودیت خودشان را خوردهاند، به کشورهایی وابسته شدهاند که زمانی بهعنوان "عقبماندههای همیشگی" شناخته میشدند. شرکتهای استراتژیک غربی تسلیحات و فناوری را به کشورهای "عقب مانده" که برای دنیای چندقطبی میجنگند، منتقل کردند. انتقال تولید به قلمرو این "بیگانگان" با نیروی کار ارزان، بسیار سودآور بود!
و اکنون چین، بدون شلیک یک گلوله، انتقام قرن تحقیر "پادشاهی میانی" که ایالات متحده و اروپا آن را به زانو درآوردند، گرفت. چین صرفاً از جهانی سازی به عنوان ابزاری علیه غرب با جاهطلبیهای "هژمونیک لیبرالی"(Mearsheimer) و "جهانیگرایانه" آن، استفاده کرد.
جهانی شدن آنگلوساکسون، صلح بیشتری را برای کره زمین به ارمغان نیاورده است. برعکس، کشورهایی مانند چین، روسیه یا ترکیه با دفاع از "هویت"خود، از جهانی شدن برای گسترش نفوذ خود و رفع نیازهای فزاینده به انرژی و منابع استفاده کردند. آنها از به چالش کشیدن غرب و وارد شدن به رویارویی مستقیم با هژمونی آمریکا هراسی نداشتند.
و در مورد "قاره کهن" ما باید گفت که از نظر روانشناسی، اروپای غربی قدیمی ما، هنوز درگیر ناامیدی ها، تردیدها، احساسات بیمارگونه گناه و سایر بلاهای اختراع شده است. اما در حقیقت، این قاره توسط امواج کنترل نشده مهاجرانی که از تمدن های خارج از منطقه ما آمده اند، محاصره شده است. چنین بر می آید که اروپای غربی به دلیل چارچوب حقوقی فراملی اتحادیه اروپا فلج شده و در زمینه تغییرات تکنولوژیک، از شتاب جهانی عقب مانده است.