روزی روزگاری بود که اروپا برای خودش در جهان حکمرانی می کرد و سرزمین های وسیعی از جهان را استعمار کرده بود.
مال و داریی ملتهای مختلف را می دزدیدند و ملت های دیگر را به بهانه ما دون انسان بودن می کشتند و تلاش داشتند روز به روز به سلطه خود بر جهان بیافزایند.
البته سخنان چند ماه پیش جوزف بورل که گفته بود اروپا یک باغ بهشتی است و دیگر سرزمین های جهان جنگل هستند نشان می دهد هنوز آن ذهنیت در آرزوهای اروپایی ها وجود دارد، حد اقل نسل قدیمی، اما دیگر اروپا کجای جهان است؟
آن اروپایی که دو بار بر سر تقسیم ثروت های جهان کشورهایش با هم جنگ جهانی راه انداختند و میلیون ها انسان را به خاک و خون کشیدند و الآن کجای معادلات جهانی قرار دارد؟
گو اینکه هنوز اروپایی ها خود را در رده کشورهای برتر جهان می دانند اما واقعیت امر این است که آنها پذیرفته اند که دیگر جایگاه رهبری را از دست داده اند و حالا شده اند مطیع دستورات آمریکا.
البته یکی از اصلی ترین دلایل وقوع چنین اتفاقی این است که سال ها است اروپایی ها از فقدان رهبری کاریزماتیک رنج می برند و درحال تقلا برای پیدا کردن افرادی می باشند که بتوانند فقط اوضاع کشورهایشان را رتق و فتق کنند، گسترش اقتدار و نفوذ ویا بازگرداندن هیبت سابق به کنار.
در برهه ای اروپایی ها تلاش کردند با ایجاد اتحادیه اروپا جایگاه خود را در جهان تثبیت کنند و با جمع کردن توانمندی های خود در مقابل گسترش نفوذ ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم را بگیرند، بحث مقابله با نفوذ شوروی بهانه ای بیش نبود، مشکل اصلی اروپایی ها این بود که از نظر اقتصادی هر آنچه در چنته داشتند طی جنگ جهانی دوم به آمریکا منتقل کرده بودند و آمریکایی ها به بهانه های مختلف دیگر این ثروت ها را به آنها پس نمی دادند و اروپایی ها دیگر ثروتی برای مقابله با گسترش اقتدار آمریکا نداشتند.
گویند دست روی دست زیاد است، دزدی هم روی دست دزد زیاد است، اروپایی ها فکر می کردند خودشان شاه دزد هستند و توانسته اند بروند اموال دیگر ملت ها را بدزدند اما در نهایت شاه دزد آمریکا از آب در آمد که در جنگ جهانی دوم موفق شد آنها را متقاعد کند که مال و ثروت های دزدی خود را به آمریکا منتقل کنند تا از دست آلمان ها در امان باشد وبعد از پایان جنگ پس بگیرند.
پس از پایان جنگ وقتی اروپایی ها آمدند و اموال خود را مطالبه کردند آمریکایی ها ادعا کردند حمل و نقل این همه طلا و جواهرات خطرناک است و به جای آن به آنها دلار می دهند و بابت هر 31 دلار هم یک اونس می دهند.
سال 1971 هم آمریکایی ها زیر توافق زدند و پشتوانه طلا را از روی دلار برداشتند و وقتی کشورهای اروپایی طلاهای خود را مطالبه کردند آنها را تهدید به جنگ کردند.
به همین راحتی و زیرکی آمریکایی ها موفق شدند ثروت اروپایی ها را بالا بکشند وآنها را محتاج خود کنند.
در ماجرای اوکراین همه تحلیلگران متفق القول بودند که رویارویی با روسیه در نهایت به شدت به ضرر کشورهای اروپایی می باشد اما چون اروپایی ها رهبر مقتدری که توان نه گفتن به آمریکایی ها را داشته باشد نداشتند در نهایت آنها در این ماجرا افتادند و امروزه همه متفق القول هستند که بزرگترین متضرر از رویارویی روسیه و اوکراین کشورهای اروپایی می باشند.
از ترس اینکه مبادا روسیه به آنها حمله کند مجبور هستند مال و ثروت خود را در خدمت مافیاهای اوکراین قرار دهند و از سوی دیگر نفت و انرژی ای که قبلا با قیمت ارزان از روسیه دریافت می کردند را چند برابر از آمریکا بخرند.
چندین قرن اروپایی ها با بقیه ملتهای جهان تلاش کردند که معیارهایی برای موازین حقوق بین المللی و حقوق بشر و همچنین مقررات تعاملات بین المللی و تجارت بین المللی وضع کنند اما آمریکایی ها آمدند و همه این تلاش ها را به قول معروف با یک تیپ پا به هم زدند.
طبق همه این توافقات بنا بر این بود که سازمان ملل برای ایجاد صلح و امنیت بین المللی فعالیت کند اما آمریکایی ها سازمان ملل را فلج کردند، امروزه ملت های جهان می گویند کدام صلح کدام امنیت؟
طبق این توافقات بنا بر این بود که قوانین بین المللی بر قوانین داخلی کشورها ارجحیت داشته باشد، اما آمریکایی ها آمدند و این توافقات را نیز به هم زدند.
طبق توافقات بنا بر این بود که اگر بنا است کشوری تحریم شود فقط با مصوبه شورای امنیت سازمان ملل تحریم شود، اما آمریکایی ها آمدند و این را نیز به هم زدند اما آمریکایی ها آمدند کشورهای مختلف را تحریم کردند و قوانین داخلی خود را بر جامعه جهانی تحمیل کردند.
طبق توافقات بنا بر این بود که اگر بنا باشد به کشوری حمله شود فقط با مصوبه شورای امنیت این امر امکان پذیر باشد، اما آمریکایی ها این توافقات را نیز به هم زدند و بدون مجوز شورای امنیت به افغانستان و عراق و لیبی و...حمله کردند.
طبق توافقات بنا بر این بود اگر کشوری قوانین حقوق بشری و یا حقوق انسان و یا حقوق زنان و کودکان و... را رعایت نکند با شدید ترین برخوردهای بین المللی از جمله تحریم و قرار گرفتن ذیل بند 7 منشور ملل قرار گیرد، اما دیدیم که اسرائیل همه اینها را با دستور آمریکا زیر پا گذاشت.
طبق توافقات بنا بر این بود که کشورهای جهان کشورهایی که به سمت تولید تسلیحات هسته ای می روند را تحت فشار دهند تا چنین نکنند و تولید تسلیحات کشتار جمعی مخصوصا هسته ای در نهایت متوقف شود اما دیدیم که آمریکایی ها زیر همه این توافقات زدند و طبق گزارشات اسرائیل هم تسلیحات هسته ای تولید کرده و به دلیل حمایت آمریکا به کسی جوابگو نیست.
طبق توافقات بنا بر این بود که ساختارمالی جهانی مستقل از سیاست کشورها باشد و آمریکا در توافق برتون وودز تعهد کرده بود که از دلار آمریکا برای اهداف سیاسی خود بهره نبرد، اما می بینیم که آمریکا آن توافق را هم زیر پا گذاشت وامروزه نهایت سوء استفاده را از دلار می کنند.
حتی توافق هایی مانند توافق آب و هوای پاریس که اکثریت قاطع کشورهای جهان آن را امضا کردند را دیدیم که به یکباره یک رئیس جمهوری در آمریکا آمد و آن را پاره کرد.
شاید بسیاری ندانند اما همین اتفاقات بودند که موجبات وقوع جنگ های بزرگ در جهان از جمله جنگ جهانی اول و دوم را فراهم کرده بودند وکل جهان تلاش داشت که جلوی وقوع جنگ جهانی سوم را بگیرد اما ظاهرا لابی های قدرت در ایالات متحده باور دارند که جمعیت بشر زیاد شده و باید این جمعیت به یک سوم کاهش یابد (طبق گفته بیل گیتس درباره نظرات این افراد) وباید جنگ جهانی سوم راه بیافتد ودو سوم انسان ها از بین ببرند تا فضای جهان برای یک سوم باقیمانده باز شود.
البته اینها تصور می کنند چون آمریکا دور از بقیه کشورهای جهان می باشد در صورت وقوع چنین جنگی آمریکا در امان است.
به هر صورت معلوم نیست که دیگر کشورهای جهان امروزه کجای ماجرا هستند و اروپا که سالها برای جلوگیری از وقوع چنین اتفاقی فعالیت کرده بود کجای ماجرا است؟