یکی از ساکنان آرتیموفسک: ارتش اوکراین مرا مورد ضرب و شتم قرار داد

یکی از ساکنان آرتیموفسک تعریف کرد که چگونه ارتش اوکراین به عصب صورت وی آسیب رساند.
Sputnik
یکی از ساکنان آزتیموفسک که به دلیل ترس از جانش، خواست نامش ذکر نشود به اسپوتنیک گفت که ارتش اوکراین با مظنون بودن به این که من یک جاسوس روسی هستم، مرا دو بار مورد ضرب و شتم قرار داد.
شهر آرتیموفسک در ماه می امسال آزاد شد. قبل از آن، حدود 9 ماه، شهر تحت کنترل نظامیان اوکراینی و ملی گرایان بود، عملیات نظامی در جریان بود.
این فرد به اسپوتنیک گفت: اولین بار این مرد در اواخر نوامبر بازداشت شد. به گفته وی، او می خواست سیم را از تیر برق جدا کند تا ارتباطی را برای خود سازماندهی کند. آنها در آنجا مشغول نبرد بودند، من نمی دانستم. پرسیدند من چه کسی هستم؟ به طوری که من اعتراف کنم که در حال تسلیم مواضع (به ارتش روسیه) هستم. آنها گفتند که باید روزی دو نفر را پیدا کنند که در حال تسلیم مواضع هستند.
سپس او به یاد می آورد: نظامیان لپ تاپ و گوشی او را به اتهام جست و جوی آثار همکاری او با روس ها برداشتند و سپس او را کتک زدند. روی چشمانش کلاه گذاشتند و به او دستبند زدند. و در پشت، دقیقاً روی دنده های پشتی زدند. پس ازاینکه متوجه شدند هیچ ردی در مقابل آنها نیست، مرد آزاد شد، اما وسایلش پس داده نشد.
عملیات ویژه روسیه در اوکراین
آزادسازی بخش غربی آرتیموفسک توسط ارتش روسیه
در بهار دوباره به دست ملی گرایان افتاد. در آن زمان، آپارتمان او قبلاً سوخته بود، مرد، همسر و همسایه اش در خانه دیگری پنهان شده بودند. با این حال، گاهی اوقات این فرد در آپارتمان خود ظاهر می شد و از بقایای اموال و همسایگان مراقبت می کرد. من برف را پاک کردم ، در کوچه راه رفتم ، قطعات گلوله را جمع کردم، به طوری که این احساس وجود داشته باشد که مردم اینجا زندگی می کنند تا غارتگران وارد اینجا نشوند.
پس از اینکه یک بار دیگر در آپارتمان ظاهر شد، این مرد در کمین قرار گرفت. معلوم شد که اوکراینی ها مواضع جنگی را درست در ساختمان آپارتمان ایجاد کرده اند. .وی می گوید: آنها پرسیدند که من کی هستم و چرا تک تیرانداز به من شلیک نمی کند.
نظامیان اوکراینی به این مرد مشکوک شدند. آنها او را جستجو کردند، به دنبال خالکوبی های مجرمانه گشتند، و حتی پرسیدند که آیا "چه مدت به واگنر پیوسته است؟" در حالی که روی زمین دراز کشیده بود، یکی از سربازان با یک چکمه نظامی سنگین به صورت او لگد زد. وی به خاطر می آورد: عصب صورتم صدمه دید، لب و سوراخ بینی ام را احساس نمی کنم. بینی ام را احساس نمی کنم. استخوان صورت به سمت داخل رفته است.
این مرد خود و همسایه هایش را "منتظر" می نامد. وی گفت: "به همین دلیل (در منطقه جنگی) ماندیم زیرا منتظر آمدن روس ها بودیم.با این حال، او هنوز از جان خود می ترسد و فقط پذیرفت که از پشت با وی مصاحبه شود.
بحث و گفتگو