نگاه ویژه اسپوتنیک

آمریکا و اروپا؛ گروگانگیری تمامیت خواهانه

بحران اوکراین یکبار دیگر شکاف‌های موجود میان امریکا و اروپا را در دو سوی آتلانتیک برجسته کرده است.
Sputnik
بحران اوکراین یکبار دیگر شکاف‌های موجود میان امریکا و اروپا را در دو سوی آتلانتیک برجسته کرده است. اگر چه هم ایالات متحده و هم اکثر کشورهای اروپایی تمایل دارند یکپارچگی خود را در برابر مسائل جهانی و از جمله تقابل با روسیه نشان دهند اما کاملاً واضح است که اختلافات عمیقی میان طرفین وجود دارد. بر این اساس روابط کشورهای دو سوی اقیانوس آتلانتیک شاهد تغییرات استراتژیک و مهمی است که می‌تواند بر تعاملات آینده جهانی تأثیر به سزایی بگذارد.
روابط اروپا و آمریکا ریشه‌های عمیقی دارد که به دوران پس از جنگ جهانی دوم و حمایت ایالات متحده از بازسازی اروپای جنگ زده و ویران از طریق طرح مارشال مرتبط می‌شود. علاوه بر این تقویت امنیت اروپا از طریق ایجاد ناتو و حمایت از آن نیز جنبه‌ای دیگر از روابط طرفین را شکل داده که البته در سال‌های اخیر با چالش‌هایی مواجه شده است. در حوزه اقتصادی روابط دو طرف در حد بالایی قرار دارد و به یکپارچه‌ترین روابط در جهان تبدیل شده است. همچنین اقتصادهای دو طرف، یک سوم تجارت جهانی کالا و خدمات و نزدیک به یک سوم تولید ناخالص داخلی جهانی را در بر می‌گیرند. از نظر قدرت خرید، ایالات متحده در حال حاضر بزرگ‌ترین شریک تجاری اتحادیه اروپا است.
با این حال هیچ یک از شاخصه های فوق باعث نشده اند که روابط متعادلی میان طرفین شکل گیرد. به نحوی که همواره از بالا به پایین آمریکا به اروپا موجب پدید آمدن نوعی نابرابری سیاسی میان طرفین شده است. ایالات متحده آمریکا پس از پایان جنگ سرد، استراتژی خود را در مواجهه با اتحادیه اروپا در چارچوب شریک متخاصم تنظیم کرد. در این راستا از یک سو از ادغام اتحادیه در سطح اقتصادی حمایت می‌کرد و از سوی دیگر تلاش داشت خود را به عنوان ضامن امنیت اروپا، حتی پس از پایان جنگ سرد و تهدید ناشی از وجود شوروی، تثبیت کند. آمریکا با این اقدام عملاً به تضعیف اروپا کمک کرد و مانع از هرگونه تلاش برای تشکیل یک نیروی متحد اروپایی یا ارتش مشترک علیرغم خواست‌ مکرر برخی از کشورهای اروپایی شد.
چرا روسیه کمترین تورم مواد غذایی در اروپا را دارد؟
بر این اساس با وجود آنکه در دوران جنگ سرد، اروپایی‌ها رهبری آمریکا را به گرمی پذیرفتند تا هم از حیث اقتصادی بتوانند خود را بازسازی کنند و هم از لحاظ امنیتی در برابر شوروی مصون بمانند، اما به تدریج شرایط نسبت به گذشته تغییر کرد. در واقع از زمانی که بوش پدر در سخنرانی یازده سپتامبر سال 1990، نظم نوین جهانی را مطرح کرد تا امروز که امریکا شعله‌های سوزان بحران اوکراین را برای اروپایی‌ها به ارمغان آورده، نوع تعاملات طرفین نشان می‌دهد که اما و اگرهای زیادی درباره آینده وجود دارد.
چنانکه فراز و نشیب‌های روابط دو طرف در سال‌های اخیر از وجود مشکلات بزرگ حکایت دارد. به عنوان مثال، آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، سیاست‌های خصمانه‌ای را در قبال اتحادیه اروپا اتخاذ کرد و از تمایلات برخی کشورها همچون انگلیس برای خروج از این اتحادیه حمایت به عمل آورد.
با وجود آنکه روی کار آمدن جو بایدن به مثابه یک رویداد مثبت در روابط آمریکا و اروپا تلقی شد اما وقوع برخی از مسائل منطقه‌ای و بین المللی به سرعت خط بطلان بر این خوش بینی‌ها کشید. خروج یکجانبه آمریکا از افغانستان، بحران زیردریایی فرانسه، اتحاد آکوس، بحران اوکراین، تشدید بحران انرژی و تورم در اروپا به همراه واگرایی در دیدگاه‌های استراتژیک بین اروپا و ایالات متحده در قبال چین، از جمله مهم‌ترین مباحثی هستند که موجب پدید آمدن اختلافات اساسی میان طرفین شده‌اند.
واقعیت آن است که در همه سال‌های پس از جنگ سرد، دغدغه اروپایی‌ها این نبوده که آیا قدرت امریکا باید اعمال شود یا نه، بلکه مسئله این بوده که آیا اروپا در لحظه‌های خطر و هنگام تهدید می‌تواند روی اعمال این قدرت از جانب آمریکا حساب کند یا خیر. ظاهراً پاسخی که اروپایی‌ها گرفته‌اند، منفی بوده است. زیرا یکی از اهداف اساسی که موجب وحدت اروپا شد، همین ترس و ابهام از عدم دریافت حمایت لازم از سوی ایالات متحده بود. این روند در سال‌های بعد به رقابت‌های سیاسی و اقتصادی اروپا در برابر ایالات متحده دامن زد و حتی بحث‌هایی نظیر ایجاد ارتش مستقل اروپایی را به وجود آورد که در پی ایجاد استقلال استراژیک در حوزه‌های امنیتی و نظامی از آمریکا بود.
گزارش و تحلیل
اوکراین، فریب سیگنال های فریبنده ناتو، آمریکا و اروپا را خورد
در این بین سیر حوادث و رویدادهای تاریخی نیز نشان داد که اروپایی‌ها نه تنها نمی‌توانند در عمل بر حمایت آمریکا حساب باز کنند، بلکه باید دائماً نگران بحران‌آفرینی‌های ایالات متحده برای خود نیز باشند. در واقع بحران اوکراین اثبات کرد که آمریکا برای تثبیت قدرت و موقعیت خود به سادگی کشورهای اروپایی را قربانی می‌کند.
این امر موجب شده که در حال حاضر در اروپا تنها تعداد اندکی از کشورها نظیر انگلیس، لهستان و کشورهای حوزه دریای بالتیک که طرفداران جنگ سرد جدید محسوب می‌شوند، خواهان نزدیکی این قاره به ایالات متحده باشند. اگر چه وزن و موقعیت این گروه و دیدگاه جنگ سردی آن‌ها از زمان خروج انگلیس از اتحادیه اروپا کاهش پیدا کرد اما آتش افروزی آمریکا در اوکراین موجب تقویت تلاش‌های این گروه برای همگرایی با واشنگتن و نمایش ضدیت با روسیه شد.
با این حال کشورهای مهم اروپا نظیر فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا دیدگاهی کاملاً متفاوت دارند. اگر چه این کشورها به آمریکا همانند یک شریک استراتژیک می‌نگرند اما در بسیاری از حوزه‌ها خواهان فاصله گرفتن از ایالات متحده هستند. این گروه از کشورهای اروپایی درک درستی از تغییرات حادث شده در نظام بین‌الملل دارند و متوجه هستند که کاهش وزن جهانی آمریکا می‌تواند برای استقلال و افزایش وزن اتحادیه اروپا یک فرصت طلایی تلقی شود.
از سوی دیگر امریکا که متوجه این وضعیت است، تلاش می‌کند با تداوم و تعمیق بحران اوکراین و حتی تلاش برای گسترش دامنه جنگ در اروپا، همچنان وضعیت امنیتی در این قاره را در شرایط اضطراری نگه دارد تا بتواند به نفوذ خود ادامه دهد. آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که وجود مناقشات زنده، تنها راهی است که می‌تواند موجب تداوم وابستگی کشورهای اروپایی به ایالات متحده شود. اگر چه بسیار بعید است که تمام کشورهای اروپایی با سیاست‌های ایالات متحده هماهنگ شوند اما باید منتظر ماند و دید که آیا اروپا می‌تواند از سایه بحران‌های امریکا خارج شود و یک سیاست مستقل را در پیش گیرد یا همچنان گروگان سیاست‌های تمامیت‌خواهانه واشنگتن خواهد ماند.
بحث و گفتگو