گزارش و تحلیل

خواه نا خواه نسل جدید قدرت را دست خواهد گرفت

بعضی ها هستند که با تمام وجود به کرسی های مدیریتی و ریاستی خود می چسبند و متوجه نیستند اگر این کرسی به قبلی شان وفا کرده بود به آنها نمی رسید.
Sputnik
سنت بشریت در این است که انسان ها برای مدتی زنده هستند و بعد دار فانی را وداع می گویند.
اگر آنها کاری را در دوران زندگی خود انجام داده باشند که برای همنوعان خود قابل ستایش باشد یادشان جاودانه می شود و اگر هم کاری نکرده اند به فراموشی سپرده می شود، البته اگر هم کار بدی انجام داده باشند قطعا نفرین همنوعانشان تا ابدیت دنبال آنها خواهد بود.
تاریخ مدرسه خوبی است، اگر به آن بنگرید می بینید که بسیاری از افراد آمدند و کشور گشایی کردند و بر دنیال زمانه خود غالب شدند و هیچ کس در دنیال حریف آنها نبود، ولی فراموش کردند که مرگ حریف همه می شود حتی بزرگترین بزرگان.
از افرادی مانند کوروش کبیر تا اسکندر مقدونی تا چنگیز خان مغول تا امپراتورهایی که می ایستادند و به خورشید فخر می فروختند که هر جا بتابی بر سرزمین من خواهی تابید تا افرادی مانند هیتلر و موسولینی و چرچیل و استالین و...
اگر بخواهیم نام ببریم شاید بتوانیم به نام هزاران رهبر اشاره کنیم که در دوران زندگی شان مال و جان و ناموس و... ملیون ها انسان در دستشان بود و اراده می کردند می توانستند جان هزاران نفر را بگیرند اما در نهایت مرگ درب خانه آنها را هم زد.
اعتراف بوندستاگ به پایان هژمونی غرب
حتی بسیاری باور دارند که تاریخ را فاتحان می نویسند و شاید برخی که نامشان امروزه بد در رفته اگر در جنگ هایشان پیروز می شدند تاریخ را به گونه ای دیگر می نوشتند، به گونه ای که خاطره خوب از خود به جای بگذارند.
اما اینگونه نیست که فقط تاریخ نویسان خاطره ها را بنویسند، مردم هم خودشان خاطره ها را می نویسند.
بسیاری رهبران هستند که در دوران زندگی شان کارهایی کردند که مردم در آن زمان بسیار از دست انها رنجیدند و آرزو کردند که آنها دیگر نباشند ولی بعدها چند ده سال بعد متوجه شدند که آن فرد برای خدمت به آنها این کارها را کرد واتفاقا یادش در قلب مردم گرامی ماند.
علیرغم اینکه امروزه بحث دمکراسی و مردم سالاری به ابزاری برای سوء استفاده استعمارگران غربی در جهان تبدیل شده اما امروزه می بینیم که بسیاری مردم جهان از برخی دیکتاتورها هم تعریف و تمجید می کنند چون باور دارند که اگر این افراد مجبور نبودند با دیکتاتوری حکومت کنند کشورشان نمی توانست به جایگاه شایسته خود برسد.
به عنوان مثال می گویم، امروزه سنگاپور به یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان تبدیل شده ولی بسیاری نمی دانند سنگاپور زمانی به دلیل اینکه ارزش سرزمینی نداشت و مردمانش همیشه دردسر ساز بودند از اتحاد مالزی طرد شد و هیچ کشوری حاضر نبود اینها را بپذیرد.
در آن زمان نخست وزیری در سنگاپور سرکار بود که مجبور شد با یک ساختاری که از نظر باورهای غربی، دیکتاتوری به حساب می آید، کشور را بسازد و طی سه دهه سنگاپور از کشوری به شدت بد بخت و فلک زده به کشوری پیشرفه در جهان تبدیل شد.
امروزه اگر با سنگاپوری ها حرف بزنید به شما می گویند برایشان مهم نیست که ساختار حکومتی شان به چه شکل است، همین که حکومت معیشت و درمان و آموزش و... آنها را به بهترین شکل تامین می کند آنها بسیار خوشحال هستند.
همین شرایط را شما می توانید در برخی کشورهای عربی همجوار با ایران هم مشاهده کنید.
در حالی که سیستم های حکومتی، طبق معیارهای غربی، دمکراتیک نیستند واصلا بویی از دمکراسی نبرده اند اما چون حکومت ها همه جور امکاناتی را در اختیار شهروندانشان قرار می دهند مردم ناراضی نیستند.
یکی از مسایلی که بسیار در این جریان ظریف به نظر می رسد سطح درک و شعور رهبران این کشورها می باشد.
اینها به خوبی متوجه شده اند که کرسی رهبری این کشورها تا ابد الدهر برایشان باقی نخواهد ماند و دیر یا زود مجبور هستند که این کرسی را به دیگری تحویل دهند.
اسپوتنیک توضیح می دهد
روسیه به عنوان یک کشور- تمدن و رویکرد برای پایان دادن به هژمونی آمریکا:‌ نکات اصلی نسخه سیاست خارجی
با توجه به این شرایط اینها باور دارند که چه بهتر که شرایط انتقال قدرت را تا زنده هستند فراهم کنند تا کشورشان دچار مشکل نشود.
مثلا می بینیم در امارات عربی متحده زمانی که مرحوم خلیفه بن زاید آل نهیان حاکم امارات بود با توجه به شرایط جسمانی اش در سالهای آخر حکومت توان انجام بسیاری کارهای حکومتی را نداشت و از همان زمان همه کارها را به محمد بن زاید که امروزه امیر امارات است سپرده بود چون حکومت از شخص برایش مهم تر بود.
همچنین در قطر می بینیم که شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی در حین حیات خود رسما قدرت را به فرزند اش شیخ تمیم منتقل می کند وخود از پشت صحنه بر کار فرزند اش نظارت می کند.
امروزه در عربستان سعودی هم می بینیم اتفاق مشابهی در حال رخ دادن است.
ملک سلمان در حین حیات خود بخش بزرگی از اختیارات حکومتی را به فرزند اش شاهزاده محمد بن سلمان واگذار کرده چون حاکمیت برایش از منافع شخصی بسیار مهم تر است.
وی به خوبی متوجه شده که امروزه نسل جوان ر عربستان در حال ظهور هستند و اینها خواسته هایی دارد که با خواسته های نسل قدیم متفاوت است و اگر اینها را در نیابد و کاری نکند که حکومت خودش را با خواسته های نسل جدید تطبیق ندهد در آینده همین نسل قدرت را از دست آنها خواهد گرفت و حتی ممکن است کل حکومت را نیز کنار بزند.
به هر حال این نسل دیگر نسل پنجاه یا صد سال پیش نیست که با خواسته های آن نسل مثل زندگی کردن در خیمه ها و صحرا گردی و ... رضایت پیدا کند.
این نسل، نسلی تحصیل کرده و دنیا دیده است که خواهان انجام تغییرات حتی در زمینه های سیاسی کشور است و به نفع نظامحاکم است که به اینهاایناحساس را بدهد که متوجهخواسته های آنها شده و در حال شکل دهی سیستم حکومتی بر اساس خواست نسل جدید است و چه بهتر که جوانی مانند محمد بن سلمان عهده دار این گذار حکومتی گردد تا اینکه خود نسل جوان این گذار را به زور انجام دهد.
وی کاملا متوجه است که باید به خواسته های نسل جوان تن دهد چون اینها نسل هایی هستند که چه بخواهد چه نخواهد در آینده قدرت را در دست خواهند گرفت، اگر حکومت خودش را با خواسته های نسل جوان وفق دهد آنوقت شاید بتوان حد اقل بقای حکومت را تضمین کرد اما اگر حکومت بخواهد به تفکر های قدیمی خود آویزان بماند و حاضر نباشد که با خواسته های نسل های جدید همراهی کند ممکن است اینها حتی حکومت را نیز سرنگون کنند.
گزارش و تحلیل
واشنگتن با تمام قوا هژمونی آمریکا را نابود می کند
بحث و گفتگو