گزارش و تحلیل

آیا بایدن برای تعظیم در مقابل بن سلمان به ریاض خواهد رفت؟

بر اساس اصول سیاسی استعمار نوین که توسط ماکیاولی تدوین شده دهه ها است توسط غربی ها و مخصوصا آمریکایی ها پیاده می شود، کشور استعمار کننده نیاز ندارد که خودش مستقیم کشور دیگری را اشغال کند، کافی است که حاکمانی در آن کشورها حکومت کنند که عامل استعمار کننده باشند.
Sputnik
این سیاست را غربی ها با موفقیت در بسیاری از کشورهای استعمار شده خود پیاده کردند و ابتدا غربی ها مخصوصا انگلیسی ها و فرانسوی ها نیروهای خود را مستقیم در مستعمره ها مستقر می کردند تا سیاست مد نظرشان پیاده شود اما بعد دو جنگ جهانی اول و دوم آمریکایی ها با ایده جدیدی ورود کردند که بر اساس آن حتی نیاز نیست که نیروهای این کشورها در مستعمره ها مستقر باشد، همین که فرماندهان نیروهای نظامی آن کشورها عامل و مطیع استعمار کننده باشد کافی می باشد.
نمونه این سیاست را هم می توان در کودتای 28 مرداد در ایران به وضوح مشاهده کرد، زمانی که ایرانی ها تصمیم گرفتند نفت خود را ملی کنند و این با خواست مردم ایران با خواست کشورهای استعمار کننده همسویی نداشت وخوب برای همه مشخص است که آنها چه کردند.
اما آنچه شاید برای برخی مشخص نیست این است که این خصومت غربی ها مخصوصا آمریکایی ها و انگلیسی ها از آن زمان تا به حال بر علیه ملت ایران ادامه دارد و از آن زمان آمریکایی ها و انگلیسی ها تلاش دارند ملت سرکش ایران را به قول خودشان رام کنند و مطیع خود کنند و هر آنچه از بلایا و مصیبت ها و تحریم ها و... تا به حال برای ایرانی ها اتفاق می افتد به این دلیل می باشد.
پس از جنگ جهانی دوم آمریکا کشورهای استعمار گر اروپایی را وادار کرد تا همه مستعمره های خود را ترک کنند و آنها را در ازای بدهی های خود به آمریکا واگذار کنند و آمریکایی ها هم با استفاده از همان سیاست ماکیاولی به دنبال حکومت بر این کشورها بودند.
همه حکام می بایست صد در صد مطیع آنها باشند و بدون اجازه آمریکایی ها امکان جا به جایی و یا به قدرت رسیدن حکام وجود ندارد.
اگر به یادداشت های ماکیاولی مراجعه کنید می بینید یکی از دستور العمل های اساسی برای حکومت واسطه ای بر دیگر کشورها هم این است که کشور استعمار کننده باید همه اتفاق های خوبی که برای کشور استعمار شده پیش می آید را به نفع خود مصادره کند و همه بدی ها را به حساب حاکم دست نشانده ثبت کند و در نهایت اگر ملت ها شورش کردند به بهانه های مختلف حمایت خود را از حاکم دست نشانده بردارد و خود را در کنار ملت بر علیه حاکم دست نشانده خود نشان دهد.
همه کارشناسان بین الملل متفق القول هستند که در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس امکان ندارد حاکمی بتواند به قدرت برسد مگر اینکه ابتدا رضایت آمریکا و انگلیس را به دست آورد.
اما ظاهرا این معادله به دلیل سردرگمی سیاست خارجی آمریکا این روزها به هم خورده و شرایط به گونه ای شده که این رئیس جمهوری آمریکا است که مجبور است رضایت این حکام را به دست بیاورد.
گزارش و تحلیل
اگر خاورمیانه ای ها دیر بجنبند همه شان نابود خواهند شد
از سال 1982 میلادی که مرحوم ملک فهد بن عبد العزیر به قدرت رسید حاکمان عربستان سعودی چند سیاست را درپیش گرفتند:
1- اعزام روحانیون وهابی به خارج از کشور به بهانه ترویج اسلام و ایجاد مدارس اسلامی در کشورهای دیگر، ولی واقعیت امر این بود که اینها به قول معروف مو دماغ و مزاحم حاکمیت بودند و بقای آنها داخل عربستان برای تحویل و تحول هایی که مد نظر بود مشکل ساز به حساب می آمد، بماند که بعدها همین ها موجبات وابستگی سیاست خارجی آمریکا به سیاست خارجی عربستان سعودی را فراهم کردند و از جریان جنگ در افغانستان تا عراق و سوریه و لیبی و پاکستان و چین و روسیه و بوسنی و هرزگوین و .... آمریکایی ها به تربیت شدگان این مدارس نیاز داشتند.
امروزه هم که مشاهده می کنیم به دلیل اینکه این وعاظ سعودی اکثرا خارج از کشور هستند و نمی توانند روی داخل تاثیر بگذارند عربستان به سمت تغییر ساختار اجتماعی خود می باشد و کم کم در حال دوری از قوانین و مقررات اجتماعی اسلامی می باشد.
2- تغییر راهبردی سیاست عربستان سعودی از مقابله با موجودیت اسرائیل و حمایت از جریان حقانیت ملت فلسطین در بازپس گیری سرزمین خود به سیاست تعامل برای پذیرفتن واقعیت وضع موجود روی زمین بر اساس وجود دو کشور یکی اسرائیل و دیگر فلسطین و طرح صلح در مقابل زمین.
در واقع این جریان موجبات آن را فراهم کرد تا روابط پنهانی با اسرائیل آشکار شود و خوب امروزه مشاهده می کنیم آنچه از آن به عنوان صلح ابراهیمی نام برده می شود بروز کرده، برقراری روابطی که بدون رضایت عربستان سعودی برای دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس امکان پذیر نمی باشد.
البته همین ماجرا موجب آن شد که به جای اینکه عربستان سعودی با اسرائیلی ها و بالطبع لابی های صهیونیستی در جهان درگیر باشد بتواند با آنها همکاری کند و از حمایت آنها برخوردار شود.
3- حذف رهبران رقیب سعودی ها در میان اعراب.
در واقع پس از جنگ جهانی دوم و به استقلال رسیده کشورهای عربی یکی از اصلی ترین مشکلات فیما بین اعراب رهبری عرب ها به حساب می آمد و هنوز هم می آید و خوب با توجه به سابقه قدیمی مصر در استقلال سیاسی در مقایسه با دیگر کشورهای عربی بدیهی بود که مصری ها بتوانند گوی سبقت را از دیگر اعراب بربایند و زمانی که جمال عبد الناصر با همکاران خود در ارتش کودتا کرد ورئیس جمهوری مصر شد وی رهبر بلا منازع اعراب به حساب می آمد و همین مساله حتی منجر به بروز جنگ میان مصر و عربستان سعودی در یمن شد.
وقتی که از انور السادات سوال کردند که چرا به امضای معاهده کمپ دیوید تن داده وی جمله بسیار قابل تاملی را بیان کرد و گفت باید پاسخ این سوال را از آنهایی که خود را مدعی برادری و اخوت با مصر معرفی می کردند اما در حال خنجر زدن به ما بودند بپرسید.
منظور وی هم همان رهبران دیگر کشورهای عربی بود که در اجلاس های اتحادیه عرب می آمدند و ادعای برادری با مصر و لبنان و سوریه و اردن می کردند ولی عملا پشت پرده همدست اسرائیل بودند.
به هر حال ماجرای امضای معاهده کمپ دیوید بهانه ای شد تا عربستان بتواند مصر را از میان اعراب اخراج کند و اشتباه صدام حسین در حمله به ایران و بعد از آن حمله به کویت موجب آن شد که رقیب بعدی حذف شود و بعد ها سعودی ها در جریان سرنگونی قذافی و بن علی و مبارک و علی عبد الله صالح و... ید طولایی داشتند.
می توان گفت تنها رهبر عرب رقیبی که آنها نتوانستند، حد اقل تا به حال، حذف کنند بشار الاسد بود و دلیل اش حمایت ایران از بشار الاسد بود و برخی باور دارند که حتی آنها برای حذف ملک عبد الله اردن هم برنامه ریزی کرده بودند اما با اخطار ایران ملک عبد الله موفق شد که توطئه را خنثی کند.
4- از همه اینها مهم تر می توان گفت که عرب های حوزه خلیج فارس از زمان دهه هشتاد قرن میلادی سابق شروع کردند آرام آرام با لابی های قدرت درون آمریکا و درون کشورهای اروپایی همکاری کردند تا بتوانند برای خود در آنجا نفوذ کسب کنند و برای اینکه با لابی های صهیونیستی مشکل پیدا نکنند حتی در موارد زیادی با آنها همکاری هم داشتند، خوب این مساله موجب آن شد که اینها بتوانند اعتماد به نفس زیادی پیدا کنند و از یک دهه پیش خود را مسلط بر قدرت در آمریکا بدانند و در آن زمان بود که ما مشاهده کردیم وقتی که باراک اوباما رهبران این کشورها را به کمپ دیوید دعوت کرد پادشاه بحرین جسارت به خرج داد و به جای اینکه به ایالات متحده سفر کند و در جلسه سیاسی با رئیس جمهوری آمریکا شرکت کند به انگلیس رفت تا با ملکه انگلیس بنشینند بازی چوگان تماشا کنند.
می توان گفت این رفتار پادشاه بحرین قطعا هدایت شده توسط عربستان سعودی بود تا به نوعی باراک اوباما را تحقیر کنند و در آن اجلاس ملک سلمان نیز به بهانه مریضی حاضر نشد با به نوعی بخواهند به رئیس جمهوری آمریکا بفهمانند که دیگر شما ارباب نیستید و چون ما توانسته ایم سیاست مداران آمریکایی را با پول خود بخریم و در آمریکا نفوذ به دست بیاوریم این ما هستیم که فعلا حکومت می کنیم.
بعد از آن هم اوباما مجبور شد به عربستان برود و در مقابل ملک سلمان تعظیم کند که حتی مورد انتقاد رسانه های آمریکا قرار گرفت اما اوباما تلاش کرد با شوخ طبعی ماجرا را جمع و جور کند.
پس از اوباما هم مشاهده کردیم که ترامپ منتظر نماند تا سعودی ها وی را تحقیر کنند و مجبور شود با تحقیر به عربستان برود و به همین دلیل اولین سفر خارجی خود را به عربستان داشت و با ملک سلمان بیعت و داماد و دختر خود را پیش کش ولیعهد عربستان کرد.
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا هم حمایت های مالی گسترده عربستان سعودی و امارات عربی متحده از ترامپ بر علیه بایدن موجب کدورت بایدن شد و خوب بایدن از همان زمان نسبت به سعودی ها موضعی تند گرفت.
ولی خوب ظاهرا این روزها وی مجبور شده موضع خود را تغییر دهد وظاهرا گفتگوهایی پشت پرده در جریان است تا بایدن به عربستان سعودی سفر کند و از محمد بن سلمان عذرخواهی کند و مانند سلف اش، اوباما، در مقابل ملک سلمان و ولیعهد وی تعظیم کند.
امروزه به دلیل جریان جنگ در اوکراین و انتخابات میان دوره ای آتی کنگره و همچنین سقوط شدید محبوبیت رئیس جهوری آمریکا، که در تاریخ کوتاه این کشور بی سابقه است، رهبر واقعی عربستان سعودی یعنی شاهزاده محمد بن سلمان آنقدر احساس قدرت می کند که هم جواب تلفن رئیس جمهوری آمریکا را ندهد و هم اینکه حاضر نباشد به دستورات آمریکایی ها عمل کند.
به استناد گزارش برخی رسانه های آمریکایی حتی وقتی جیک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا به عربستان سعودی سفر کرد پس از کلی تحقیر و معطلی توانسته فرصت ملاقات با محمد بن سلمان را پیدا کند و پس از شرف یابی سالیوان تلاش کرده که شرایطی ایجاد کند تا بتوان ملاقاتی بین بایدن و بن سلمان به گونه ای فراهم کرد که موضع بایدن نسبت به ماجرای ترور عدنان خاشقجی و عدم رعایت حقوق بشر توسط عربستان سعودی تضعیف نشود.
طبق گفته همان منابع آمریکایی وقتی سالیوان شروع کرده در این باره صحبت کردن محمد بن سلمان با تشر بسیار تند با او صحبت کرده و به او توهین کرده و بعد جلسه را پایان یافته اعلام کرده وبه سالیوان گفته که باید حد و حدود خود را بفهمد ونه خودش و نه دیگر مقامات آمریکایی حق ندارد دیگر چنین مساله ای را باز کنند.
به قول معروف به سالیوان گفته خوش آمدی دمت را بگذار روی کولت و تشریف ببر.
در صورتی که این صحبت ها صحت داشته باشد می توان این جریان را یک سابقه بسیار مهم ودردناک درباره روابط خارجی آمریکا دانست.
به هر حال امروزه بسیاری منتظر هستند که ببینند آیا به زودی بایدن برای دستبوسی شاه عربستان و ولیعهد وی به عربستان سفر خواهد کرد یا نه؟
بحث و گفتگو