روز گذشته پرزیدنت بایدن در پاسخی کوتاه به خبرنگاری که درباره امضای سند همکاری 25 ساله ایران و چین سوال می کرد گفت : "سالها نگران چنین اتفاقی بودم".
شاید بتوان گفت اصلی ترین دلیل نزدیکی ایران و چین امروزه همانا سیاست خصمانه ایالات متحده در قبال این دو کشور است.
اتفاقی که سالها بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران با تجربه و کهنه کار مقامات آمریکایی را از آن بر حذر می داشتند، اما به قول معروف کو گوش شنوا.
مشکل اصلی بسیاری از مقامات ارشد آمریکایی در این است که آمریکا را محور جهان می دانند و تصور می کنند آن سیاست و یا رفتار قلدرمعابانه ای که در آمریکا حاکم است و به استناد آن می توانند هر کاری دلشان می خواهد انجام دهند را می توانند در جهان پیاده کنند.
اگر به عقب برگردیم می بینیم که زمانی سرزمین آمریکا تبعید گاه فراری ها وخلافکاران اروپایی بود و این خلافکاران در سرزمین جدید فرصتی پیدا کردند تا با قلدری و زورگویی بتوانند خواسته های خود را پیش ببرند.
برخی از این ساختار به عنوان ساختار غرب وحشی نیز نام می برند. علیرغم اینکه آمریکایی ها طی دهه ها تلاش کردند خود را متمدن نشان دهند و به سمت و سوی تغییر عنوان غرب وحشی از سرزمین خود بروند اما آن تفکر حکومت دیکتاتورگونه و یا مافیایی از ساختار فکری آنها خارج نشد و همیشه به دنبال به بردگی کشیدن دیگران بودند و هستند.
شاید سیاست ظاهری تغییر کرده اما تفکر همان که بود هست.
در منطق همان غرب وحشی و یا خلافکارانی که از اروپا تبعید شدند، قدرت یعنی پولدار بودن و هر کاری که از دستشان بر می آید برای پولدار شدن را انجام می دهند و چیزی به نام مشروع بودن و یا اخلاقی بودن در راه پول در آوردن وجود ندارد، جهان هم روی محور خواست آنها باید بچرخد.
قبلا آدم ها را از آفریقا می دزدیدند و به آمریکا می بردند تا به عنوان برده برایشان روی زمین ها کار کنند و پول در بیاورند و ثروتمند شوند.
بعد که مقداری سواد دار شدند وسیاست های ماکیاولیستی را مطالعه کردند، متوجه شدند که چرا فقط برده های سیاه داشته باشند و چرا هزینه برده کنند، به هر حال برده جا برای سکونت، پوشاک، غذا، درمان و... نیاز دارد، بهتر است و هر روز ممکن است شورش کند و یا درست کار نکند و یا کلا دست از کار بکشند، پس بهتر است انسان ها را برده مقداری پول کنند.
در واقع این سیستم، یعنی سیستم سرمایه داری، بر همان اساس ساخته شده که انسان ها برده پول شوند و صبح تا شب مجبور باشند برای یک لقمه نان یا تامین هزینه زندگی بدوند.
در این ساختار ثروتمندان همیشه پشت پرده به عنوان افراد خوب باقی می مانند و برخی که به عنوان مدیر و یا رئیس منصوب می شوند مسئول کارها می باشند تا همه بدی ها متوجه این افراد گردد و اگر بنا باشد کارگران اعتراض کنند با تغییر آن مدیر یا مسئول رضایتشان را جلب کنند.
پس از جنگ های جهانی اول و دوم آنها به فکر افتادند که وقت آن رسیده حتی متحدین خود در جنگ های اول و دوم، یعنی کشورهای اروپایی را کنار بزنند، و خود بر کرسی حکومت جهان بنشینند و به استناد همان سیاست های ماکیاولیستی برای استعمار کشورها شروع کردند افرادی را که وابسته به خودشان هستند را برای حکومت بر کشورها منصوب کنند و از کانال آنها به استعمار کشورها بپردازند.
ملت ها هم با تصور اینکه خوب حاکم از خودشان است خوبی و بدی ها را گردن آنها می اندازند.
حال چرا با این مقدمه طولانی وارد شدم؟
دلیل اش این است که آمریکایی ها بدون اینکه درک دقیقی از ملت های جهان داشته باشند به دنبال آن بودند و هنوز هم هستند که همان سیاست واحد را در همه جا پیاده کنند، در حالی که سیاست مشابه را نمی توان همه جا پیاده کرد.
در برخی جاها این سیاست موفق بود و توانستند از کانال دست نشانده های خود ملت ها را برده خود کنند و منابع خدادادی آنها را به سرقت ببرند اما در برخی مناطق جهان ملت ها ذاتا و به صورت تاریخ زیر بار این سیاست نمی روند.
یکی از این جاها ایران است.
به صورت تاریخی ملت ایران هیچ وقت زیر بار زورگویی نمی رود و نمی توان سیاست هایی که بر ملت های ساکن برخی کشورهای همجوار اعمال می شود بر علیه ملت ایران پیاده کرد.
تصور اینکه می توانند به زور ملت ایران را وادار کنند کاری که می خواهند انجام دهند بزرگترین اشتباهی است که امکان دارد یک سیاستمدار نادان انجام دهد.
اصرار آمریکایی ها بر پیاده کردن سیاست زورگویی خود موجب آن شده که خصومت و تنفر نسبت به سیاست مداران آمریکایی در میان ملت ایران اوج گیرد.
توجه داشته باشید که گفتم خصومت و تنفر نسبت به سیاستمداران آمریکایی نه ملت و مردم آمریکا، چون ایرانی ها هیچ مشکلی با مردم آمریکا ندارند و چه بسا حتی به آنها بسیار علاقه مند هستند و با آنها همزادپنداری هم می کنند، چون آنها هم تحت ظلم و ستم آن سیاستمداران می باشند.
لابی های قدرت که پشت سر سیاستمداران آمریکایی حضور دارند و حاکمان واقعی آمریکا می باشند تصور می کردند که با تحریم و فشار بر علیه ملت ایران می توانند ایرانی ها را مطیع خود کنند، در حالی که کلا ساختار فکری ایرانی ها طبق تحلیل لورانس عرب به گونه ای است که بر عکس عرب ها اگر سیر باشند شورش می کنند.
هر چه قدر که آمریکایی ها فشار بر علیه ملت ایران را بیشتر کنند ایرانی ها با هم متحد تر می شوند.
سیاست تحریم و فشار حد اکثری که با دولت اوباما بر علیه ملت ایران شروع شد و با ترامپ به اوج خود رسید موجب آن شد که ملت ایران بیش از پیش متحد بر علیه این سیاست ها متحد گردد.
اینجا هم توجه داشته باشید که بنده گفتم سیاست های تحریم و فشار بر علیه ملت ایران، چون علیرغم همه اظهار نظر های ظاهری مقامات آمریکایی همه تحریم ها و فشارهای آمریکا بر علیه ملت ایران اعمال شده و هست.
من به عنوان مثال بگویم.
شما به عنوان یک شهروند ایرانی اگر بخواهید یکصد دلار از ایران به جایی در جهان حواله کنید ویا از هرجای دنیا به صورت رسمی دریافت کنید امکان ندارد بتوانید این پول را ارسال یا دریافت کنید در حالی که می بینیم هراز گاهی اخباری مبنی بر اختلاس های کلان چند ملیارد دلاری یا یورویی منتشر می شود و طرف از کانادا یا آمریکا سر در می آورد، امری که نشان می دهد در سطوح بالا هیچ مشکلی برای جابجایی پول ندارند.
در بهترین شرایط اینها راهکار دور زدن تحریم ها را بلد هستند تا این مقدار پول را جابه جا کنند و در حالت معمول می توان گفت که اینها عامل و مزدور خود آمریکا هستند و تلاش دارند کمر اقتصاد ایران را با سرقت این پولها بشکنند.
به هر حال وقتی که مثلا آمریکایی ها تحریم هایی که مستقیم به ملت ایران مربوط است وضع می کنند مثل منع سفر ایرانی ها به آمریکا ویا اروپا و یا منع تعاملات بانکی مردم ایران در بانک های بین المللی و یا حتی خرید دارو و واکسن، آیا توقع دارند ملت ایران برایشان دست بزنند و یا بر اساس خواسته آنها شورش کنند؟
این شرایط در حالی است که عموما مردم ایران تمایلات زیادی به داشتن ارتباط با کشورهای غربی دارند.
بدیهی است علیرغم همه علایق باطنی ایرانی ها که عموما به سمت وسوی ارتباط با کشورهای غربی است، سیاست ها و فشارهای آمریکا منجر به آن شود که کلا ایرانی ها به سمت شرق بروند و می توان گفت صحبت های آقای بایدن به عنوان یک سیاست مدار با تجربه وکهنه کار آمریکایی کاملا صحیح است، یعنی سیاست های افراط گرایانه و نسنجیده آمریکا منجر به آن می شود که کشورهای تحت فشار با هم متحد شوند و یک اتحاد بسیار قدرتمند در مقابل آمریکا تشکیل شود.
در موازنه قدرت هم باید توجه داشت که اتحاد مقابل آمریکا اینبار کشورهای بلوک شرق اروپا ویا آسیای میانه که آویزان شوروی سابق بودند نیستند بلکه کشورهایی هستند که هر کدام به تنهایی قدر قدرتی در ساختار جهانی به حساب می آیند و اتحاد اینها با هم می تواند آمریکا و متحدین اش را از نظر اقتصادی و نظامی و حتی سیاسی و جئوپولیتیک جهانی به راحتی زمین بزند.