اسپوتنیک - سالها است ایالات متحده آمریکا دکترین جدیدی را مد نظر قرار داده که بر اساس آن برای اینکه آمریکا ابرقدرت اقتصادی بماند باید منابع انرژی جهان را کنترل کند.
در واقع شروع کار روی این دکترین زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید شروع شد اما این دکترین از زمان جنگ جهانی دوم تدوین شده بود.
بر کسی پوشیده نیست دلیل اصلی شکست آلمان نازی این بود که نتوانست به منابع انرژی دست یابد و در طول جنگ جهانی دوم خاورمیانه راه امنی برای ارسال امدادات به شوروی به حساب می آمد.
اگر دقیق تر اشاره کنیم کلید و با به اصطلاح پل پیروزی در جنگ جهانی دوم ایران بود و آن زمان بود که همه متوجه اهمیت ژئوپولیتیک ایران و بالطبع منطقه خاورمیانه شدند.
البته در طول تاریخ همیشه همه ابرقدرتها به سمت خاورمیانه حمله کردند چون برای همه اهمیت ژئوپولیتیک این منطقه مشخص بود و هست.
آمریکایی ها هم خوب می دانند که اگر بر منطقه خاورمیانه تسلط داشته باشند می توانند بر رقبای اقتصادی خود چه در شرق آسیا چه اروپا برتری داشته باشند و اگر خاورمیانه را از دست بدهند جنگ اقتصادی را هم می بازند.
شاید اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنید متوجه میشوید که چرا آمریکا طبق گفته آقای ترامپ حاضر شده هفت هزار و پانصد میلیارد دلار برای سلطه بر این منطقه هزینه کند.
همانگونه که در جنگ جهانی دوم پل پیروزی ایران بود امروزه نیز پل صرات ابرقدرتی اقتصادی در ایران است و دروازه هایش از سمت ایران باز می شود.
اگر آمریکا نتواند بر ایران تسلط یابد به قول معروف قافیه را باخته و طی مدت چند سال جایگاه خود به عنوان ابرقدرت اقتصادی جهان را از دست می دهد.
طبق برآوردهای کارشناسی اگر همین رویه رشد اقتصادی چین ادامه یابد و همین رویه ناکامی های اقتصادی آمریکا و استفاده ابزاری دولت های آن از دلار آمریکا ادامه یابد آمریکا تا حد اکثر از سال 2025 شروع می کند جایگاه خود به عنوان ابرقدرت اقتصادی جهان را از دست بدهد و در سال 2030 دیگر چین ابرقدرت اقتصادی اول جهان خواهد بود.
با توجه به این کار مطالعاتی دانشگاهی که چند سال پیش بنده نیز در آن سهم کوچکی داشتم سوء استفاده ایالات متحده از ابزار دلار می تواند منجر به فروپاشی اقتصادی این کشور در همان سال 2030 گردد.
چون ایالات متحده بیش از بیست و پنج هزار میلیارد دلار بدهی دارد که در حال حاضر میان همه آنهایی که دلار در جیب خود حمل می کنند تقسیم شده و اگر دیگر جهان از دلار به عنوان ارز مطمئن برای مبادلات تجاری استفاده نکند آنوقت همه این بدهی ها به سمت مردم آمریکا بر می گردد و می تواند موجب آن شود که برخی ایالت های ثروتمند آمریکایی بخواهند از ایالات متحده جدا شوند چون حاضر نخواهند بود بار بدهی دیگر ایالت های ناتوان اقتصادی را تحمل کنند، و چنین اتفاقی می تواند حتی به فروپاشی کل ایالات متحده بیانجامد.
البته این کار مطالعاتی مدتی قبل از انتخاب آقای ترامپ انجام شده بود و خود حضور آقای ترامپ و سیاست هایش موجب آن شد که همه این معادلات نه فقط به هم بریزد بلکه حتی شتاب بیشتری پیدا کند.
نمی خواهم خیلی وارد این بحث شوم چون این کار مطالعاتی بسیار گسترده بود و جوانب زیادی را در بر داشت و چندین مرکز مطالعاتی بین المللی و دانشگاهی در آن دخیل بودند.
این بحث را مطرح کردم تا دریچه ای برای آنچه در مقاله خواهد آمد برای خواننده باز شده باشد.
خوب با سرکار آمدن آقای ترامپ و سیاست های بین المللی اش، برعکس تصور برخی سیاستمداران آمریکایی که اهمیتی به سیاست های بین المللی و معادلات موجود در آن نمی دهند، ایالات متحده در شرایط شدید انزوای بین المللی قرار گرفت.
امروزه حتی کشورهایی که روزی متحد پروپا قرص آمریکا به حساب می آمدند و یا کشورهایی مانند آلمان و ژاپن که هنوز امنیتشان دست آمریکایی ها است، حاضر نیستند با سیاست های آقای ترامپ در جهان همراهی کنند.
شاید بتوان بهترین نمونه این انزوا را در جلسه اخیر شورای امنیت درباره تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران مشاهده کرد.
سیاست های آقای ترامپ نه فقط موجب آن شده که متحدین آمریکا یکی یکی از آمریکا دور شوند بلکه حتی منجر به آن شده که این متحدین واهمه پیدا کنند که ممکن است آمریکایی ها آنها را دور بزنند.
از سوی دیگر برخی کشورها که در حال حاضر با آمریکا در تقابل سیاسی و اقتصادی هستند به فکر آن باشند تا نیروی خود را روی هم بگذارند و قویتر شوند.
شاید بتوان گفت یکی از اتفاقاتی که اخیرا خیلی سر و صدا به پا کرده همان بحث تفاهم نامه 25 ساله ایران و چین و یا بحث تمدید 20 ساله تفاهم نامه همکاری ایران و روسیه باشد.
آمریکایی ها اخیرا تماس هایی با روسها شروع کردند تا آنها را متقاعد کنند از چین دور شوند که خانم زاخارووا، سخنگوی وزارت خارجه روسیه به صراحت در مورد آن صحبت کرد و رسما تقاضای آمریکا را رد کرد.
آمریکایی ها به خوبی می دانند اگر تفاهم نامه ایران و چین پا بگیرد هر آنچه آنها در باره اش نقشه چیده بودند نابود می شود و همه هفت هزار و پانصد میلیارد دلار آنها به باد می رود.
آنها دهه ها تلاش کردند افغانستان و عراق را اشغال کردند و تلاش کردند تا جاپای خود را در سوریه محکم کنند تا در نهایت بتوانند به شاه کلید کل خاورمیانه یعنی ایران برسند و امروزه سیاست های آنها دو دستی ایران را به سمت چین و روسیه هل داده.
مزاحمت اخیری که آمریکایی ها برای هواپیمای مسافربری ایرانی ایجاد کردند هم، یک اتفاق سهوی نبوده و پیغام پسغام های زیادی در آن نهفته بود که شاید مهم ترین اش تهدید قطع ارتباط ایران با متحدین خود در آنطرف عراق می باشد.
حال این ارتباط هرطور می خواهد باشد.
ایرانی ها هم به خوبی می دانند اگر این رفتار آمریکایی ها را پاسخ ندهند آمریکایی ها جری تر خواهند شد و اقدامات بدتر انجام خواهند داد، اما چگونه و کجا وکی دیگر خدا داند.
در حالی که هیچ امیدی به مجامع بین المللی نیست تا در مقابل آمریکا بخواهند اقدامی انجام دهند و یا موضعی بگیرند تا ایران را آرام کنند، ولی شاید تنها راهی که می تواند جلوی واکنش نشان دادن تند ایران را بگیرد همین مجامع بین المللی هست که یک بار هم که شده بخواهند از خود خودی نشان دهند و ایرانی ها را آرام کنند.
اگر مجامع بین المللی کاری نکنند قطعا ایرانی ها هم این حق را برای خود قایل خواهند بود که مقابله به مثل کنند و مانند ماجرای توقیف کشتی انگلیسی به بهانه ای جلوی پروازهای هواپیماهای آمریکایی مزاحمت ایجاد کنند.
البته گویند آنکه کاخ اش از شیشه است سنگ پراکنی نمی کند.
در حالی که ایران جمعا چیزی حدود ده پرواز در هفته در این مسیر که آمریکایی ها مزاحمت ایجاد کرده اند دارد آمریکایی ها صدها پرواز در مسیرهای اطراف ایران و حتی از حریم هوایی ایران دارند که زمینه مقابله به مثل ایرانی ها را بسیار هموار می کند و شاید هم بتوان گفت ضربه اش برای آقای ترامپ بسیار بد خواهد بود.
به هر حال اگر آمریکایی ها حق خود ببینند که پروازهای ایرانی را بررسی بصری کنند ایرانی ها هم حق خود می بینند پروازهای آمریکایی را بررسی بصری کنند، چه اشکالی دارد.
از سوی دیگر چند روز هم هست که جبهه های جولان متشنج می باشد و بسیاری روز شماری می کنند تا ببینند آیا جنگ و درگیری در این جبهه راه می افتد یا نه.
شاید بتوان گفت مهم ترین دلیل انکار سریع ایجاد مزاحمت برای هواپیمای ایرانی توسط اسرائیل هم به همین دلیل بوده چون آنها دلواپس بودند مبادا ایرانی ها فرمان شروع حمله را صادر کنند.
به هر حال این روزها دولت اسرائیل شرایط مناسبی ندارد.
شرایط آقای ترامپ در آمریکا هم همچنان بهتر از شرایط آقای نتانیاهو نیست.
با این تفاوت که آقای نتانیاهو به آرامش احتیاج دارد در حالی که آقای ترامپ برای بقا به یک اتفاق که همه چیز را دگرگون کند دارد.
البته عربستان سعودی هم شرایط بهتری ندارد و در شرایطی که پادشاه آن مریض می باشد و برای جراحی به آمریکا رفته ولیعهد او تلاش دارد زمینه انتقال راحت قدرت را فراهم کند، انتقال قدرتی که با چالش های بسیاری همراه است و طبیعتا وی نیز چون درگیر مشکلات داخلی می باشد نمی خواهد خود را درگیر یک مساله دیگر خارجی کند.
کمتر از 100 روز به زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده و شخصیت آقای ترامپ به گونه ای است که فقط برای بقای خود اهمیت می دهد و چیزی به عنوان رفاقت یا دوستی در فرهنگ ایشان وجود ندارد.
به این صورت می توان گفت امروزه نه نتانیاهو و نه محمد بن سلمان برای آقای ترامپ اهمیت دارند، هر چه هست بقای او است و وی حاضر می باشد برای بقا به هر کاری که بشود دست بزند.
به همین دلیل هم برخی باور دارد ممکن است وی بخواهد یک درگیری محدود در منطقه خاورمیانه راه بیاندازد تا بتواند در انتخابات آتی از آن بهره ببرد.
طبیعتا این درگیری باید با پیروزی آمریکایی ها همراه شود چون شکست آنها یعنی محو ترامپ از صحنه سیاست.
از سوی دیگر سیستم سیاسی حاکم بر ایالات متحده که اهمیتی به حضور رییس جمهوری دمکرات و یا جمهوری خواه نمی دهد احساس می کند سیاست های ترامپ موجب آن شده که دکترینی که هزاران میلیارد دلار برایش هزینه کرده با خطر مواجه شود و دیگر حاضر نیست به حمایت خود از ترامپ ادامه دهد.
به همین دلایل می توان گفت امروزه گزینه جنگ و درگیری روی میز آقای ترامپ قرار دارد و بسیاری باور دارند هیچ بعید نیست که اگر وی احساس کند همه چیز را ممکن است از دست بدهد حاضر شود دست به یک قمار بزرگ بزند.
به هر حال آقای ترامپ نه فقط خود یک قمار باز است بلکه کازینو دار هم می باشد.