علیرغم اینکه مساله انتشار ویروس کرونا و عواقب آن یک مساله کاملا پزشکی به حساب می آید اما خواه نا خواه ماجرای مقابله با آن موجب آن شده تا سیاست مداران در همه کشورها به دو گروه تقسیم شوند و سیاست مداران طرفدار دیدگاه های سوسیالیستی در برخورد با ویروس در مقابل سیاست مداران طرفدار دیدگاه های سرمایه داری.
در این بین نمی توان بحث مقابله ناسیونالیسم در مقابله با جهانی سازی و از سوی دیگر اجماع ادیان در مقابله با تفرقه انداختن میان ادیان و مذاهب را نیز نادیده گرفت.
در حالی که همه پزشکان و متخصصان جهان بر این عقیده هستند که تا زمان به دست آوردن داریم مقابله با کرونا تنها راه مقابله با آن بحث قرنطینه کردن مردم می باشد در مقابل برخی سیاست مداران و اقتصاد دانان باور دارند که عواقب این مساله، یعنی قرنطینه کردن مردم، می تواند عواقب اقتصادی جبران ناپذیری داشته باشد که شاید بد تر از شیوع خود کرونا باشد.
اگر پزشکان می توانستند بحث قرنطینه کردن مردم و پایان اپیدمی کرونا را به مدت خاصی مانند دو یا سه هفته محدود کنند شاید این اختلاف نظر ها پیش نمی آمد اما با توجه به نا معلوم بودن مدت زمان مورد نیاز برای قرنطینه کردن شهرها و مردم برخی از سیاستمداران مخصوصا آنهایی که طرفدار بازار آزاد و اقتصاد سرمایه داری هستند باور دارند حتی اگر ویروس کرونا موجب کشته شدن تعداد زیادی انسان شود باز هزینه اش به از این است که اقتصاد جهانی متلاشی شود.
گروه دوم یعنی سرمایه داری، به نظرات برخی کارشناسان مبنی بر اینکه هر نوع ویروسی باید به اوج خود یعنی ابتلای حدود 40 تا 60% جوامع انسانی به آن برسد و بعد از آن بدن انسان ها خود به خود پادزهر آن را می سازد، استناد می کنند و باور دارند حتی اگر یک سوم جمعیت انسان ها از بین بروند شاید به نفع اقتصاد جهانی باشد چون این یک سوم جمعیت عموما از افراد ضعیف جامعه هستند که باری بر دوش اقتصاد به حساب می آیند و با خروج آنها عموما اقتصاد کشورها چابک تر می شود.
البته بنده طرفدار این دیدگاه دوم نیستم، و فقط در صدد ارائه این نظریه می باشم که افرادی مانند آقای ترامپ رئیس جمهوری آمریکا و برخی سیاست مداران این کشور پیرو آن می باشند، هستم.
در مقابل سیاست مدارانی را مشاهده می کنیم مانند رهبر چین شین جی پینگ که بلا فاصله پس از مشخص شدن شروع انتشار ویروس کرونا دستور قرنطینه استانی با هفتاد ملیون جمعیت را صادر کرد و کل اقتصاد کشور را حاضر شد وقف سلامتی مردم نماید.
با این عمل چین هزینه مالی سنگینی را متحمل شد اما توانست ماجرا را طی یکی دو ماه جمع و جور کند، بدیهی است اگر چنین نمی شد شاید ملیون ها نفر در چین و دیگر جاهای جهان امروزه بر اثر ابتلا به این ویروس کشته می شدند.
شاید اگر کشوری در جهان وجود داشته باشد که تعداد زیاد جمیعت بار سنگینی بر آن تحمیل می کنند هیچ کشوری را نتوان با چین مقایسه کرد.
البته تصمیم گیری برای همه رهبران جهان در این زمینه بسیار سخت است چون برای قرنطینه کردن شهرها و مردم باید از نیروهای مسلح بهره ببرند و به نوعی کشور تحت سلطه نظامیان برود چون بسیاری ممکن است حاضر نباشند به دلایل مختلف به دستورات بهداشتی عمل کنند.
عملا این ماجرا می تواند به نوعی مقابله با به اصطلاح دموکراسی به حساب آید چون این مردم نیستند که تصمیم گرفته اند بلکه مقامات تصمیمات خود را به زور به آنها تحمیل می کنند.
بسیاری از مردم ممکن است برای امرار معاش و تامین هزینه های زندگی نیاز داشته باشند از منزل خارج شوند و زندگی آنها به صورت روزمره می گذرد و طبیعتا قرنطینه کردن آنها هیچ تفاوتی با ویروس گرفتنشان نداشته باشد.
شاید یکی از راه ها همان راهی باشد که پرزیدنت پوتین اتخاذ کرد و دستور داد همه اطلاعات مربوط به انتشار کرونا بدون سانسور در اختیار مردم قرار گیرد تا مردم متوجه شوند اگر دولت آنها تصمیماتی می گیرد، هر چه تلخ، ولی در نهایت برای سلامتی آنها می باشد.
امروزه در بسیاری از کشورها سیستم های درمانی ضعف خود را نشان داده اند و بحث غنی و فقیر خود را به وضوح نشان می دهد، با کمبود امکانات پزشکی و درمانی و لوازم پیشگیری آنکه متمکن تر است می تواند از امکانات بهتری برخوردار باشد و شانس زندگی بیشتری داشته باشد و آنکه چنین امکاناتی ندارد در آنطرف قرار گیرد.
در برخی کشورها که سیستم درمانی کاملا رایگان است شانس زنده ماندن انسان ها بیشتر است و در کشورهای دیگر که هزینه ها بسیار بالا است برخی که حتی کرونا مثبت هستند نمی توانند برای درمان به بیمارستان ها مراجعه کنند.
بر اساس یکی از گزارش های سی ان ان که از شرایط درمانی در آمریکا منتشر شده بود آنهایی که کرونا مثبت هستند برای درمان خود حد اقل 35 هزار دلار باید هزینه کنند، هزینه ای که اگر در اختیار نداشته باشند باید ترجیح بدهند بمیرند.
حتی در برخی کشورها که درمان رایگان و توسط دولت ها انجام می شود به دلیل کمبود امکانات پزشکان مجبور می باشند میان افراد انتخاب کنند که کدام را درمان کنند و کدام را درمان نکنند.
بسیاری از گزارش ها از ایتالیا و اسپانیا منتشر شده که پزشکان مجبور بودند میان مریض های جوان و پیر، جوان ها را انتخاب کنند تا دستگاه های تنفسی را به آنها ببندند چون امکانات در اختیارشان نبود.
اینجا است که رهبران کشورها مجبور هستند در مورد ساختار سیستم درمانی خود تصمیم بگیرند که می خواهند چه کار کنند.
بدیهی است که اگر حتی داروی درمان ویروس هم کشف شود احتمالا کارخانه های تولید کننده قیمت های سرسام آوری را برای آن مطالبه خواهند کرد و در این شرایط کشورها مجبور هستند ورود کنند چون اگر ویروس را مهار نکنند هیچ فایده ای نخواهد داشت.
در این شرایط است که رهبران کشورها باید تصمیم بگیرند ساختار سیستم درمانی آیا باید به صورت حمایتی توسط دولت ها ادامه یابد یا آزاد باشد.
به هر صورت رهبران کشورها امروزه با این چالش مواجه هستد که سلامتی مردم مهم تر است و یا اقتصاد کشور.