برخی رسانه ها تلاش دارند این انتخاب را ضربه ای به ایران و جبهه مقاومت جلوه دهند، دلیل اش هم این می باشد که نام ژنرال عون از همان ابتدای پایان دوره ریاست جمهوری میشال عون مطرح بود اما حزب الله و جنبش امل کاندیدای دیگری که سلیمان فرنجیه بود داشتند و گروه های دیگر در پارلمان کاندیداهای دیگری را نیز مطرح کرده بودند.
حتی در میان مسیحیان لبنان اجماعی بر سر انتخاب آقای ژوزف عون نبود و میتوان گفت فالانژها بسیار امیدوار بودند تا با حمایت آمریکا و عربستان سعودی بتوانند سمیر جعجع را به ریاست جمهوری برسانند.
در واقع می توان گفت اگر سمیر جعجع به عنوان رئیس جمهوری در لبنان انتخاب می شد حرف این رسانه ها درست بود اما در باره آقای عون اینگونه نیست.
آقای ژوزف عون با فرمان میشال عون رئیس جمهوری سابق لبنان که همسو با حزب الله و جنبش امل بود به فرماندهی ارتش رسیده بود.
گو اینکه وی رابطه خوبی با آمریکا و فرانسه و عربستان داشت اما به خوبی می داند که اگر موافقت حزب الله و جنبش امر نبود به این سمت نمی رسید.
همین دو هفته پیش بود که پارلمان لبنان با تمدید فرماندهی وی بر ارتش موافقت کرد و در این راستا حزب الله و جنبش امل هم به او رای دادند.
بحث قطعی شدن انتخاب وی به عنوان رئیس جمهوری بعد از آن مطرح شد که وی با روسای فراکسیون های حزب الله و جنبش امل در پارلمان یک جلسه پشت درب های بسته داشت و ظاهرا در این جلسه توافقاتی فیما بین انجام شد و آقای عون تضمین ها و وعده هایی را به این دو گروه داده تا ازاو در پارلمان حمایت کنند.
نتیجه انتخاب رئیس جمهوری هم به وضوح نشان می دهد که نمایندگان حزب الله و جنبش امل به وی رای دادند.
البته آقای برنی سندرز هم یک رای در انتخابات لبنان به دست آورد.
کاملا هم مشهود بود که مخالفین انتخاب آقای عون از همان احزاب مسیحی پارلمان بودند چون ساختار حزبی و تشکیلاتی حزب الله و جنبش امل به این گونه می باشد که اگر تعهدی بدهند همه نمایندگان آنها در مجلس شرعا خود را ملزم می دانند که به همان تعهد عمل کنند و این کار را انجام می دهند.
یعنی اگر یکی از آنها رای داده، همه رای داده اند.
در چنین شرایطی نمی توان گفت که گروه های حزب الله و جنبش امل ضربه خورده اند چون قطعا اگر این انتخاب باب میل آنها نبود خیلی راحت می توانستند آن را بر هم بزنند.
آنچه مسلم است این می باشد که جبهه مقاومت یک سیاست جدیدی را برای مقابله با توطئه های آمریکا و اسرائیل و متحدان آنها در پیش گرفته.
اینها هیاهو راه انداخته بودند که دلیل حمله اسرائیل وجود حزب الله و جبهه مقاومت و اصرار آنها بر حمایت ازغزه است.
این در حالی است که جبهه مقاومت اصرار دارد حمله اسرائیل هیچ ربطی به این ماجرا ندارد و مرتبط با طمع اسرائیل نسبت به خاک لبنان است و بس.
در واقع به همین دلیل هم می باشد که حزب الله آتش بس 60 روزه را پذیرفت و همچنین با انتخاب ژوزف عون همراهی کرد.
در حالی که طرف لبنانی به آتش بس پایبند می باشد می بینیم که اسرائیلی ها از لحظه اول در حال تلاش برای بر هم زدن توافق می باشند و در همین حین اقدام به تصرف برخی مناطق لبنان و یا حتی حمله به خاک لبنان نموده اند.
علیرغم اینکه حاکمان جدید دمشق بارها اظهار داشتند که هیچ دشمنی ای ندارند وحتی با ایران زاویه دارند اما دیدیم که اسرائیلی ها اقدام به بمباران پایگاه های سوریه و مناطق غیر نظامی نمود و همچنین بخش هایی از مناطق جنوبی سوریه را تصرف نمود.
اگر در لبنان جبهه مقاومت اقتدار نداشت قطعا اسرائیل همان کار را با لبنان هم انجام داده بود.
اسرائیل به خوبی می داند که حزب الله تمام امکانات لازم برای ادامه جنگ با اسرائیل را دارد و می تواند تا چند سال همه شهرهای اسرائیل را هدف قرار دهد و به همین دلیل می باشد که از طریق آمریکایی ها و انگلیسی ها ورود کرده تا ارتش لبنان حافظ مرزها شود و نه حزب الله.
اسرائیلی ها به خوبی می دانند که ارتش لبنان شانسی در مقابل ارتش اسرائیل ندارد و اگر در آینده بخواهد ورود کند و منطقه جنوب لیطانی را تصرف کند با حضور نیروهای ارتش لبنان این ماجرا بسیار برایش ساده خواهد بود.
بسیار ساده تر از تفکرات ساده لوحانه هایی که تصور می کنند اسرائیل صلح و امنیت را برای دیگران می خواهد.
آنچه هم که مسلم است این می باشد که حزب الله و جنبش امل دارند داخل تلاش می کنند داخل را دوباره جذب خود کنند و با نگ روانی اسرائیل و آمریکا مقابله کنند و بعد سراغ خود اسرائیل بروند وبرای رسیدن به این هدف نیاز بود رئیس جمهوری انتخاب شود و دولت جدید تشکیل گردد.