گزارش و تحلیل

اقتصاد کلید حل مشکلات

علیرغم اینکه اتحاد جماهیر شوروی سابق از نظر نظامی از توانمندی بالایی برخوردار بود اما دیدیم که در نهایت دشمنان موفق شدند از طریق جنگ اقتصادی این ابر قدرت را فرو بپاشند.
Sputnik
حتی یک فشنگ هم بر علیه شوروی شلیک نشد.
امروزه حتی روابط بین الملل هم بر اساس اقتصاد کشورها ترسیم می گردد.
علیرغم اینکه یک کشور ممکن است که جایگاه ژئوپولیتیک و یا ژئو استراتژیک بسیار مهمی داشته باشد اما اگر از نظر اقتصادی جایگاهی در عرصه بین الملل نداشته باشد نمی تواند تاثیر مطلوب را در جهان داشته باشد.
مثال بسیار ساده همین امارات عربی متحده است، علیرغم اینکه این کشور درآمد نفطی سرشاری دارد اما موفق شده که فضای تجارت آزاد را باز کند و با توجه به این فضای باز تجاری زمینه نفوذ و قدرت بین المللی خود را نیز افزایش دهد.
یا مثلا اسرائیل، در حالی که چیزی حدود 57 کشور مسلمان در سازمان ملل حضور دارند و بیش از یک ونیم میلیارد نفر جمعیت آنها است اما می بینیم که نفوذ اسرائیل در جهان و مجامع بین المللی بیشتر از همه اینها می باشد.
گزارش و تحلیل
تاکید بر امکان تبدیل ایران و امارات به دو قطب بزرگ اقتصادی دنیا
چرا؟
چون اسرائیلیها قدرت اقتصادی دارند.
جالب است وقتی به اسرائیل و یا امارات عربی متحده و یا دیگر کشورهایی که قدرت اقتصادی دارند نگاه می کنیم می بینیم یکی از مهم ترین کارهایی که اینها انجام می دهند تلاش برای جذب سرمایه دارها و ثروتمندان است.
در جوامعی که خودشان را درگیر ایدئولوژی های رابین هودی و تفکر های اشتراکی و سوسیالیستی می کنند عموما یکی از مشکلات اساسی این است که ساختار اقتصادی به نوعی عمل می کند که جامعه را بین غنی و فقیر طبقه بندی کند و بعد فقرا و یا تهی دستان به قدرت برسند و از ثروتمندان انتقام بگیرند.
قوانینی و مقرراتی که موجبات تحقیر و یا ضربه زدن به نخبگان جامعه چه از نظر علمی چه از نظر مالی مثل مالیات گرفتن سنگین از آنهایی که خانه های لوکس دارند یا ماشین های گران قیمت دارند یا املاک و مستقلات زیاد دارند و یا تعاملات بانکی زیاد دارند و یا حساب بانکی پر و پیمان دارند و... و تقسیم بندی جامعه بین غنی و فقیر و مطرح کردن ثروتمندان به عنوان افراد مغضوب و یا مطرود و یا مکروه و یا ... اینها جزو کارهایی هستند که به صورت تاریخی نشان داده اند در نهایت موجبات شکست آن جامعه را فراهم می کنند.
بر عکس تصور بسیاری افراد تهی دست جامعه که با حصرت به ثروتمندان نگاه می کنند اینگونه نیست که اینها مال این یکی ها را دزدیده باشند (البته منظور بنده افرادی هست که با زحمت موفق شده اند و یا ثروتمند شده اند نه آنهایی که از طریق رانت و اختلاس و دزدی و... به ثروت و مال و منال رسیده اند)، اینها معمولا افرادی هستند که یا از دیگران زحمت بیشتری کشیده اند و یا اینکه توانمندی فکری و یا ذاتی بالاتری دارند.
حضور اینها در جوامع است که می تواند جوامع را بالا بکشد و نه بر عکس.
در هر جای دنیا که نخبگان و ثروتمندان به طرق مختلف از جامعه طرد شده آن در نهایت آن جامعه با فروپاشی مواجه شد و جاهایی که تلاش دارند نخبگان و یا ثروتمندان را جذب کنند همیشه موفق بوده اند.
مثال امارات را زدیم، همین هنر امارات بود که همه چیز را فراهم کرد تا ثروتمندان و نخبگان را بتواند جذب کند.
اینها به خوبی متوجه شدند که حضور نخبگان و ثروتمندان بسیار بیشتر به نفعشان و نفع مردمشان است تا اینکه بخواهند به صورت بسته خود را متمرکز بر شهروندان خود کنند.
یکی از دلایل محبوبیت ترامپ در ایالات متحده درمیان طرفدارانش این است که بسیاری از طرفدارانش وی را بازرگان موفقی می دانند و باور دارند اگر او در زندگی شخصی فرد موفقی بوده پس در اداره کشور هم می تواند موفق باشد.
امری که در کشورهایی که خود را درگیر تفکر های قدیمی می کنند معکوس می باشد.
یعنی مثلا شما می بینید افرادی می آیند کاندیدای پست های حکومتی می شوند که تلاش می کنند به همه نشان دهند آنها مثل عامه جامعه افراد تهی دستی هستند، در خانه اجاره ای زندگی می کنند، ماشین ارزان قیمت دارند، در محله های پایین شهر زندگی می کنند و...
اما واقعیت امر این است که اگر جوامعی بیایند و افرادی که در زندگی خصوصی خود نشان داده اند افراد موفقی بوده اند (تکرار می کنم نه آنهایی که از طرق غیر قانونی به مال و منال رسیده اند) آنوقت این افراد احتمال بیشتری دارد بتوانند اقتصاد کشور را درست کنند و شرایط زندگی مردم را درست کنند.
آنکه در زندگی خصوصی اش موفق نبوده چطور می خواهد برای دیگران موفق باشد.
در برخی کشورها حتی ملاک استخدام افراد برای پست های دولتی هم بر اساس موفقیت آنها در بخش خصوصی است، یعنی افرادی را به پست های دولتی منصوب می کنند که در زندگی خصوصی خود ثابت کرده اند افراد توانمند و موفقی هستند.
یکی از دلایل موفقیت چین هم این بود که حزب حاکم متوجه این ماجرا شد وپایبند ایدئولوژی کهنه و فرسوده خود نماند بلکه به سمت بازکردن فضای کسب و کار وهمچنین استفاده از نخبگان رفت.
چند دهه پیش در چین اگر فردی ثروتمند بود انگشت نما می بود و همه به دنبال این می بودند که وی را نابود کنند، ثروت داشتن یک انگ بود چون با ایدئولوژی سوسیالیستی همخوانی نداشت، امروزه علیرغم اینکه چین هنوز همان ایدئولوژی کمونیستی خود را حفظ کرده اما ثروتمند بودن یک امتیاز است و چینی ها به ثروتمندان به عنوان الگو نگاه می کنند و مانند غربی ها به دنبال آن می باشند که ببینند این ثروتمندان چه راهی را برای ثروتمند شدن طی کردند تا آنها نیز همان راه را طی کنند نه اینکه دنبال راهی باشند که ثروتمندان را فراری بدهند.
همین اقتدار اقتصادی و موفقیت اقتصادی چین منجر به آن شده که علیرغم همه خصومت هایی که آمریکایی ها با چین دارند اما مجبور شوند تلاش کنند با چین کمونیست کنار بیاید.
هر کشور دیگری که می خواهد در جامعه جهانی و سیاست جهانی جایگاهی پیدا کند هم امروزه باید یک سیاست اقتصادی قوی و باز داشته باشد تا در جهان حرفی برای زدن داشته باشد، مهم نیست چه تفکر ایدئولوژیکی بر آن کشور حاکم باشد، مهم این است که آن کشور قدرت اقتصادی داشته باشد.
بحث و گفتگو