تا زمان جنگ جهانی دوم تسلیحات در اختیار عموم کشورها تسلیحاتی بود که به عنوان تسلیحات متعارف امروزه معروف است ولی البته برخی کشورها روی تسلیحات دیگر غیر متعارف مثل تسلیحات شیمیایی و بیولوژیک و... هم کار کرده بودند، البته چنین تسلیحاتی تسلیحات جدیدی نبوده بلکه از قدیم الایام هم انسان ها از این تسلیحات استفاده می کردند ولی عموما توانمندی این تسلیحات محدود بود.
آلمانی ها تحقیقاتی برای ایجاد تسلیحات بسیار پیشرفته کرده بودند که بسیاری از اینها در اثنای جنگ توسط برخی، مانند انشتاین، دزدیده شد و در اختیار دشمنان آلمان نازی قرار گرفت و یا اینکه بعدها به دست دشمنان آلمان نازی افتاد.
مثل مثلا تولید موشک های دوربرد و یا هواپیماهای جت و یا سلاح های هسته ای و...
وقوع یک جنگ جدید دیگر بحث جنگ محدود در یک منطقه خاصی از جهان نبود و اینبار دیگر بحث به نابودی کل جهان کشیده شد.
یعنی اگر جنگی جدید رخ دهد کل جهان ممکن است نابود شود و کل بشریت از بین برود.
این بدین معنا است که دیگر اینگونه نیست که کشوری بیاید و بگوید من بی طرف هستم و از گزد جنگ در امان باشد.
همانگونه که در جنگ جهانی دوم علیرغم اینکه ایران اعلام بی طرفی کرده بود ولی به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک اش مورد حمله و اشغال قرار گرفت، همه کشورهای جهان امروزه با شرایطی مواجه می باشند که اگر جنگ جهانی جدیدی رخ دهد ممکن است به دلایل مختلف مورد تعرض قرار گیرند.
یکی موقعیت جغرافیایی و استراتژیک دارد و دیگری منابع خدادادی و دیگری امکانات مختلف دیگر.
پس از جنگ جهانی دوم برخی مباحث از جمله اومانیسم و کنار گذاشتن مباحث دینی و مذهبی و قومی و قبیله ای و... نیز شدت گرفت و بسیاری به این سمت و سو رفتند که وجود این اختلافات ومباحث یکی از دلایل جنگ فیما بین کشورها است و برای اینکه کشورها وارد جنگ نشود باید این مسایل را کنار بگذارند و دیدیم که کشورهای اروپایی با کنار گذاشتن اختلافات عقیدتی دینی و قومی خود توانستند اتحادیه اروپا را تشکیل دهند.
برخی دیگر نیز دلایل وقوع جنگ جهانی را دلایل اقتصادی تلقی کردند و کشوری مانند انگلیس که با بازی با ارز خود شرایط تنش های اقتصادی را فراهم کرد را مقصر دانستند و به فکر ایجاد یک ارز واحد برای تبادلات بین الملل جدا از مسایل سیاسی افتادند که بحث توافق برتون وودز درباره استفاده جهانیان از دلار به عنوان ارز واحد و تعهدات ایالات متحده بر قرار دادن طلا به عنوان پشتوانه دلار و همچنین خودداری از استفاده از دلار برای اهداف سیاسی واقتصادی خود انجام شد.
پس از جنگ جهانی دوم عموما کشورهای به سمت ایجاد و قوانین و مقررات بین المللی برای جلوگیری از وقوع جنگ ومنع کشورهای مختلف از تخطی از این قوانین و مقررات رفتند و سازمان ملل و شورای امنیت وظیفه الزام این قوانین و مقررات را پیدا کرد و دادگاه بین المللی برای محاکمه افراد و کشورهایی که از این قوانین و مقررات تخطی می کنند تشکیل شد.
البته ایالات متحده طرحی موسوم به طرح مارشال را پیاده کرد که بر اساس آن به کشورهای آسیب دیده از جنگ کمک هایی از ایالات متحده دریافت می کردند تا خود را بازسازی کنند، چون در جنگ جهانی اول کشورهای انگلیس و فرانسه کشورهای شکست خورده را تحقیر و وادار به پرداخت غرامت های بسیار سنگین جنگی نمودند و همین غرامت ها موجب نارضایتی عمومی درون این کشورها و در نهایت جنگ جهانی دوم شده بود.
البته طرح مارشال به نوعی کشورهای وام گیرنده را وامدار آمریکا می کرد و عملا آمریکایی ها هم کشورهای وام گیرنده را وادار به انجام اصلاحاتی که مد نظر آمریکا بود می کردند و هم اینکه طلاها و ذخایر ارزشمند آنها را در اختیار می گرفتند.
از جمله کارهایی که آمریکایی ها انجام دادند این بود که کشورهای استعمارگر را وادار می کردند تا مستعمره های خود را در قبال دریافت وامهای آمریکایی به بهانه بار سنگین اقتصادی نگهداری مستعمره ها، ترک کنند و آمریکایی ها جای آنها را با استعمار نوین خود می گرفتند، در این استعمار نوین افرادی بر حکومت ها گمارده می شدند که عامل و مطیع آمریکا باشند ودستور العمل های آمریکا را پیاده کنند.
یکی دیگر از این کارها این بود که این کشورها را وادار می کردند تا امنیت خود را به آمریکا (ناتو) بسپرند و خود توان دفاع از خود را نداشته باشند، بهانه هم اینجا هم بحث هزینه های دفاعی بود هم اینکه این کشورها قدرت نظامی که می تواند موجب ورود آنها به جنگ جدیدی شود را نداشته باشند.
دکترین آمریکا بر این مبنا بود که باید موازنه قدرت در میان کشورهای رقیب برقرار شود به گونه ای که کشوری آنقدر قدرت نداشته باشد که بخواهد به دنبال خواسته های قدیمی خود در قبال کشور همسایه برود.
شاید بتوان گفت بارزترین این سیاست ها را آمریکایی ها در ایران خود ما پیاده کردند به گونه ای که تسلیحاتی که در اختیار ایران قرار می دادند در حدی نبود که موازنه قوا با عراق و یا ترکیه را به هم بزند و همیشه شرایط به گونه ای می بود که سطح قدرت نظامی این کشورها با هم نسبتا برابر باشد، اگر به یکی جنگنده می دهند به دیگری موشک می دادند.
در مرحله اول می بینیم نظم اولیه جهانی در آن زمان برقرار شد و علیرغم وجود جنگ سرد ولی همه تلاش کردند به نوعی پایبند این مقررات که خودشان تدوین کرده اند باشند.
همانگونه که ایالات متحده آمریکا اولین کشور در تاریخ بشریت بود که به خود اجازه داد از سلاح هسته ای کشتار جمعی بر علیه غیر نظامیان استفاده کند این ایالات متحده بود که قوانینی که خودش جزو تدوین کنندگان آن بود را زیر پا بگذارد جنگ هایی مانند جنگ کره و ویتنام و... راه انداخت که طی آن قوانین بین المللی را زیر پا گذاشت.
همچنین در مرحله بعدی ایالات متحده در دهه هفتاد شروع کرد عهد شکنی و تعهدات خود در معاهده برتون وودز را زیر پا گذاشت.
به هر حال بحث جنگ سرد و معادلات موجود بر اساس آن تا زمان فروپاشی شوروی در سال 1991 ادامه یافت وبعد از آن مرحله جدیدی از نظم جهانی شروع شد، در این نظم نظام تک قطبی حکم فرما بود وهمه کشورهای جهان تلاش داشتند در این نظم جهانی وارد ساختار غربی شوند، از جمله روسیه و چین و ایران و...
اما نکته ظریف در این ماجرا این بود که ایالات متحده همیشه به دشمن نیاز دارد و تمایل نداشت که نظام تک قطبی منجر به ثبات سیاسی و امنیتی در جهان شود بلکه این نظام جدید را فرصتی برای گسترش استعمار خود بر دیگر کشورها می دانست.
این ماجرا تا سالهای 2005 ادامه یافت و علیرغم تلاش کشورهای مختلف جهان برای همسویی با نظام جدید اما ایالات متحده بر گسترش نفوذ خود اصرار داشت و در این سال انقلاب موسوم به انقلاب نارنجی در اوکراین شکل گرفت، انقلابی که نشان داد آمریکایی ها و غربی ها به دنبال گسترش نفوذ خود و تسلط بر کشورهای شرقی هستند و به دنبال آن نیستند که با دیگران تعامل کنند.
می توان گفت نظم نوین جهانی از همان وقت شروع شد شکل گرفتن اما طی سالهای 2010 تا 2014 به اوج خود رسید، زمانی که روسیه تصمیم خود برای بر هم زدن نظم قبلی را گرفت و کریمه را از اوکراین گرفت.
در همین حین می بینیم که ایران در حال انجام مذاکرات هسته ای می بود و از آن سو چین هم در حال انجام مذاکرات با آمریکا بر سر شرق آسیا و تایوان می بود.
هم ایران هم روسیه وهم چین امیدوار بودند از طریق مذاکرات و توافق با آمریکا وارد نظم نوین جهانی شوند اما دیدیم که لابی های قدرت در آمریکا در مقابل این ماجرا ایستادند و در نهایت همه این تلاشها را ناکام گذاشتند تا نظم جدیدی شکل بگیرد که بر اساس آن کشورهایی که خود را خارج این نظم جدید می دیدند متقاعد شوند باید با هم متحد شوند با برای حفظ منافع ملی خود نظم دوم را به هم بزنند و نظم سوم را ایجاد کنند.
در این راستا می توان گفت ایران جایگاه بسیار مهمی در نظم نوین جهانی دارد که این جایگاه هم با موقعیت ژئوپولیتیک ایران و نفوذ منطقه ای آن تثبیت شده و امروزه امکان ندارد نظم نوین جهانی بدون درنظر گرفتن نقش ایران در آن شکل بگیرد.
شاید بسیاری از عوام ندانند چرا ایران تلاش دارد موقعیت خود را تا دریای مدیترانه و دریای سرخ تثبیت کند.
برخی تصور می کنند که موضوع فقط همان آرزوی دیرینه ایرانی ها برای بازگشت مرزهایشان به دریای مدیترانه و دریای سرخ است.
امروزه ما در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا شاهد رقابت بسیار شدید میان بازیکنان مختلف می باشیم از ترکیه در شمال غرب ایران گرفته تا عربستان سعودی و امارات عربی متحده و قطر در جنوب ایران تا مصر و اسرائیل در آنطرف تا... همه تلاش دارند تا در نظم نوین جهانی جایگاهی داشته باشند ومباحثی که در مسائله دلیل حضور ایران در منطقه از جمله بحث غزه و لبنان مطرح می شود بیش از اینکه بر مبنای منطق استدلالی و عقلانی باشد بر مبنای نادانی و مطرح کردن شعارها و حرفهای دشمنان ملت ایران می باشد.
فرقی نمی کند چه حکومتی در ایران سر کار باشد، بحث جایگاه ایران در نظم نوین جهانی یک ضرورت است که هر نظام حاکم بر این کشور باید به آن بپردازد و اگر نپردازد تاریخ این را به عنوان خیانتی برای منافع ملی ایران تلقی خواهد کرد.
تصور اینکه بقیه این جایگاه را با رضای خاطر و لبخند و خوشرویی به ما خواهند داد تصور ابلهانه ای بیش نیست، این جایگاه را باید با اقتدار بگیریم و هیچ راه دیگری ندارد.
اگر هم این جایگاه را تثبیت نکنیم قطعا در آینده آتیه ایران آسیب خواهد دید.
بزرگترین دلیل مشکلات امروزه ایرانیان این است که نیاکان ما مخصوصا در دوره قاجار خواب بودند و به این مسایل فکر نکرند و در نهایت ایران در موارد زیادی قرن ها از دیگران عقب افتاد.
شاید برای بسیار جای تعجب داشته باشد وقتی می گوییم که مثلا ایران برای اولین بار در تاریخ خود وارد دو ائتلاف بین المللی اقتصادی مانند شانگهای وبریکس شده، ولی واقعیت این است.
ما هیچ وقت تجربه همکاری در ائتلاف های بین المللی را نداشتیم و به همین دلیل بوده که همیشه در معرض ضربه دشمنان بودیم.
شما وقتی که وارد یک ائتلاف بین المللی می شوید خود به خود با همکاری با دیگر کشورها معادله جدیدی از موازنه قدرت را تشکیل می دهید.
یا مثلا می بینیم ایران تفاهم نامه های همکاری طولانی مدت با چین و روسیه به امضا می رساند.
تفاهم نامه هایی که با انتقادات دشمنان ملت یاران مواجه شد و بسیاری دانسته و یا نادانسته با این انتقادات همراه شدند و حرف های اینها را باور کردند.
قطعا اگر ایران می توانست تفاهم نامه های همکاری مشابهی را با کشورهای دیگر امضا کند لحظه ای درنگ نمی کرد و اینگونه نیست که مثلا فضای امضای چنین تفاهم نامه هایی با کشورهای غربی باز است ولی ایران امضا نکرده.
پس از امضای برجام ایران بسیار امیدوار بود چنین تفاهم نامه هایی با کشورهای غربی امضا کند اما آنها بودند که حاضر نبودند چنین کنند.
دلیل اش هم این است که آنها علاقه دارند ایران را تک پیدا کنند و تک با ایران طرف بشوند نه اینکه با ایرانی که پشتوانه تعامل با دیگر کشورها را دارد مواجه شوند.
برای اینکه این نکته را راحت تر درک کنید بد نیست به این اشاره کنم که وقتی ایران تنها باشد بسیار راحت اینها می توانند ایران را تحرم کنند وتحت فشار قرار دهند و از ایران امتیاز بگیرند.
اما وقتی ایران عضو چند گروه بین المللی باشد اگر احیانا بخواهند ایران را تحریم کنند با مخالفت دیگر همپیمانان ایران مواجه می شوند و همچنین ایران می تواند عطای تعامل با کشورهای تحریم کننده را به لقایش ببخشد و با کشورهایی همکاری کند که توافق و یاتفاهم نامه و یا قرارداد های همکاری با ایران دارند.
اگر مثلا زمانی که ایالات متحده در صدد بود که درون شورای امنیت تحریم های این شورا را بر علیه ایران اعمال کند ایران عضو همین گروه های شانگهای و بریکس بود و با روسیه و چین تفاهم نامه های همکاری داشت، بسیار احتمال داشت که روسیه و چین پشت ایران بایستند واز حق وتوی خود استفاده کنند و اجازه ندهند تحریم های شورای امنیت بر علیه ایران اعمال شود.
حال امروزه شرایط بین المللی به گونه ای است که به دلیل جایگاه ایران ومتحدین ایران در منطقه غرب آسیا ایران بر قلب استراتژیک اقتصاد جهان سیطره پیدا کرده.
بهترین مسیر برای انتقال کالا از شرق به غرب و برعکس همان جاده تاریخی ابریشم می باشد که از افغانستان، پاکستان، ایران ،عراق ، سوریه ، لبنان عبور می کند همچنین بهترین مسیر برای انتقال کالا از شمال به جنوب و برعکس هم مسیر ایران به دریای عمان و خلیج فارس می باشد.
ترکیه تلاش زیادی انجام داد تا مسیر شرق به غرب از همان دالان زنگزور و دریای خزر بگذرد و آمریکایی ها امروزه به دنبال مسیر دیگری از امارات، عربستان، اردن به اسرائیل می باشند.
مصر هم علاقه دارد مسیر قدیمی که همان دریای سرخ وکانال سوئز است ادامه حیات داشته باشد.
مسیر دالان زنگزور امروزه وارد تعاملات ایران و ترکیه شده و از سوی دیگر بحث مسیر جنوبی از امارات به اسرائیل گرو تامین ثبات امنیتی در اطراف آن می باشد.
برای تامین این امنیت باید فلسطینی ها از معادله حذف شوند چون در صورتی که چنین نشود این مسیر باید از کرانه باختری رود اردن عبور کند.
گو اینکه در طرح اولیه بندر اشکلون که نزدیک غزه است مد نظر قرار گرفته اما طبق محاسبات بهترین نقطه پایانی این مسیر همان بندی و شهر غزه می باشد.
علاوه بر آن تحقیقات نشان داده که چند ترلیون متر مکعب گاز و حجم بالایی نفت در مقابل سواحل غزه قرار دارد.
در چنین شرایطی به نظر می رسد بحث جنگ غزه می تواند به نوعی همه معادلات را برای بازیگران منطقه ای به هم بزند.
در صورتی که اسرائیل در این جنگ پیروز شود و بتواند مردم فلسطینی را از غزه بیرون براند قطعا در مرحله بعدی بهانه هایی را مطرح می کند و سراغ فلسطینی ها در کرانه باختری خواهد رفت و آنها را از آنجا هم بیرون خواهد راند تا علاوه بر پیاده سازی باورهای صهیونیستی رسیدن از بحر تا نهر عبور مسیر از اسرائیل را تضمین کند.
در صورتی که اسرائیل نتواند در این ماجرا پیروز شود بدیهی است که راه اندازی مسیر جنوب بدون حل مشکل مردم فلسطین امری بسیار پر مخاطره می باشد چرا که آنوقت فلسطینی ها شرایط فشار بیشتری برای محقق نمودن خواسته های خود پیدا می کنند و کافی است هر از گاهی به خط راه آهنی که قرار است از این مسیر بگذرد حمله کنند.
از سوی دیگر در صورتی که این نقشه آمریکا محقق شود عملا نقش دیگر بازیکنان منطقه ای مانند ایران وترکیه و مصر در مسیر شرق به غرب کمرنگ می شود.
دلیل اصلی که آمریکایی ها به هر قیمتی شده می خواهند نیروهای خود را در سوریه و عراق نگه دارند وهر از گاهی به گذرگاه البوکمال – دیر الزور هم حمله می کنند این است که آنها به هر قیمتی شده می خواهند امنیت این مسیر را به خطر بیاندازند تا کشورهای شرق آسیا و اروپا و آفریقا با خیال راحت به این مسیر اعتماد نکنند.
البته با توجه به شرایط منطقه ای و جهانی به نظر می رسد علیرغم همه تلاش های آمریکایی ها امروزه ایران توانسته در شطرنج سیاسی منطقه بسیار حرفه ای عمل کند و فعلا این ایران است که هنوز پیروز شرایط میدان می باشد چون امروزه همه تلاشهای آمریکا و اسرائیل و برخی کشورهای عربی برای نام گذاری ایران به عنوان دشمن اول اعراب ناکام مانده و دوباره اسرائیل دشمن اول ملت های منطقه شده و همین ماجرا موجب آن شده که علیرغم همه هیاهو که اینها راه انداخته اند طرفداری از ایران و جبهه مقاومت افزایش یابد و همین مساله موجب آن خواهد شد که در نهایت ایران نقشی کلیدی در نظم نوین جهانی بازی کند.