تقریباً تمام ساختمان های این منطقه ویران شد، بسیاری از ساکنان آنها جانشان را از دست دادند. امدادگران همچنان در حال جستجوی کشته ها و مفقودان زیر آوار هستند.
زنی می گوید: "دوست داشتم قبل از دیدن این جهنم بمیرم." و از شوک یک دقیقه سکوت کرد.
نام او هند معت الله است، کمی بیشتر از 30 سال سن دارد و تمام عمرش را در طلاس یعقوب زندگی کرده است. زن نفسی تازه می کند و ادامه داد:
تازه شام مان را تمام کرده بودیم، عصر خوبی بود، داشتیم می خندیدیم، بچه ها در همان حوالی مشغول بازی بودند. و ناگهان همه چیز در اطراف ما شروع به حرکت کرد. چند لحظه بعد متوجه شدیم که زلزله شروع شده و تصمیم گرفتیم فرار کنیم. اما موفق نشدیم،خانه در عرض چند ثانیه فرو ریخت. من به در خوردم. دیوار روی مادر و خواهرم افتاد. بچه 3 ساله ام زیر سقف خانه ناپدید شد.
هند به طور معجزه آسایی توانست به تنهایی از زیر آوار خارج شود: او خوش شانس بود که در روی او افتاد، نه دیوار یا آوار.
او می گوید: بعد از حدود نیم ساعت، قدرتم را جمع کردم و شروع کردم به آواربرداری تا جایی که می توانستم. مادر، فرزند، خواهر و برادرم را صدا زدم. کسی جواب نداد، سپس خواهرم را زنده یافتم، او هنوز نفس می کشید. اما نیمه پایین بدنش زیرآوار بود. سعی کردم او را به هوش بیاورم: او به هوش آمد و شروع کرد به فریاد زدن تا او را نجات دهم. پاهایش شکسته بود و خودش نمی توانست بیرون بیاید. یک ساعت و نیم طول کشید تا خواهرم را بیرون بیاورم. اما بقیه جانشان را از دست دادند.
در خانواده هند در این غروب غم انگیز 7 نفر جان باختند.