در اواخر دوران ریاست جمهوری ترامپ در واشنگتن، کشورهای عربی تحت فشار امریکا قرار گرفتند تا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و با آن رابطه سیاسی برقرار کنند و کشورهای امارات، بحرین، سودان و مراکش به این درخواست پاسخ مثبت نشان دادند. خیلی ها معتقد بودند که این فرآیند رو به گسترش است و عربستان سعودی نیز به زودی به آن خواهد پیوست اما این پیش بینی تاکنون اتفاق نیفتاد.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که این مساله اکنون تحت تاثیر متغیرهای مختلف است مانند حزب حاکم در امریکا، سیستم حاکم بر منطقه و نیز تحولات نظام جهانی که با جنگ اوکراین تغییرات آن شدت بیشتری پیدا کرده است. در چند دهه اخیر رابطه امریکا و اسرائیل علیرغم اینکه در سطح کلان از ثبات و استمرار برخوردار بوده است اما در سطح خورد دچار اشکالات متعددی شده که ناشی از اختلاف نظر آنها در پاره ای از مسایل سیاسی است.
با به قدرت رسیدن بایدن و حزب دمکرات در امریکا اختلاف نظر در باره حل بحران خاورمیانه حد اقل در ابعاد کلامی و موضعگیری رسمی نمایان شد. امریکا همچنان از طرح دو دولت حمایت می کند و این درحالی استکه اسرائیل و از زبان نتانیاهو نخست وزیر این رژیم، موضع متفاوتی دارد و اخیرا خطاب به فلسطینیها گفت که باید پنبه دولت مستقل فلسطینی را از گوششان خارج کنند.
در باره ائتلاف حاکم در اسرائیل، کاخ سفید همواره حضور افراد تندرو مانند اسموتریچ و بن گفیر را در ائتلاف حاکم در اسرائیل مورد انتقاد قرار داده و از استقبال رسمی از این افراد در امریکا خودداری کرد. دعوت نکردن سریع بایدن از نتانیاهو برای سفر به کاخ سفید نیز شاخص تغییر رویه ها و بروز اختلاف میان این دو همپیمان شمره می شود هرچند که تاکنون هیچ اقدام عملی از سوی امریکا بر ضد اسرائیل دیده نمی شود. البته رابطه اسرائیل با چین و امضای قرارداد اجاره برخی سکوهای بندر حیفا به چین با التیماتوم کاخ سفید روبرو شد و تل اویو راهی جز هماهنگی با امریکا در این زمینه در پیش نداشت. اعلام اخیر نتانیاهو در اینکه قصد دارد به چین سفر کند بیش از هر کس پیام به واشنگتن است که اگر امریکا با نتانیاهو نامهربانی کند او می تواند خارج از چهارچوب نیز عمل کند. متهم کردن امریکا از سوس ائتلاف حاکم در اسرائیل در اینکه از مخالفان دولت ائتلافی حاکم حمایت می کند نیز از مصادیق این اختلاف است.
مجموعه این متغیرها نشان می دهد که رابطه اسرائیل و امریکا متغیر مهمی است در سیاستهای خاورمیانه ای امریکا و تاثیر بالایی دارد در تحت فشار قرار دادن جدی کشورهای عربی برای عادی سازی رابطه با تل اویو است و یا اینکه به این مسئله اولویت ندهد. در باره بحث نظام منطقه ای به عنوان متغیر تاثیرگذار دوم باید گفت که توافق اخیر ایران و عربستان سعودی و حوادث بعدی آن در کاهش تنش در منطقه تا حد زیادی گرایش برخی کشورها را به برقراری رابطه با اسرائیل مهار ساخت. اساسا اسرائیل از شرایط اختلاف و تقابل میان ایران و کشورهای عربی بهره می برد و با بزرگ نمایی تهدید نظامی و سیاسی ایران، پیمانهای امنیتی با کشورهای منطقه امضا می کند.
امضای تفاهم بین ایران و عربستان نه تنها راه را بر نفوذ هرچه بیشتر این رژیم را می بندد که با بازگشت سوریه به اتحادیه عرب و تبادل سفرا با اکثر کشورهای عربی و نیز آغاز روند حل بحران لبنان از مسیر تفاهم داخلی، اسرائیل را با چالش های جدیدی روبرو می سازد. اسرائیل اکنون در سطح منطقه با چالشهای بیشتری در قیاس با گذشته نزدیک مواجه است. متغیر سوم یعنی تحولات سریع و کنونی نظام بین الملل که به زیان اسرائیل عمل می کند و این رژیم را تضعیف می نماید. بر خلاف دهه نود که با فروپاشی بلوک شرق اروپا و شوروی سابق و پدیدار شدن نظام تک قطبی، شرایط کاملا به نفع اسرائیل بود و یک فرصت تاریخی برای این رژیم پدید آورد، در حالیکه برآیند تحولات کنونی نظام بین الملل به زیان این رژیم جریان دارد. جابجایی قدرت از غرب به آسیا هرچند با سرعت کند و نیز از دست دادن قدرت تاثیرگذاری اسرائیل بر چین و روسیه به عنوان قدرتهای اصلی آینده از چالشهای جدید اسرائیل در حال حاضر است.
اراده غرب در بازگردادن شرایط جنگ سرد از طریق حمایت گسترده از اوکراین و اقدامات خصمانه و تحریک آمیز علیه روسیه و چین به ویژه در مسئله تایوان و نقض اصل چین واحد ، و ضرورت هایی که این جنگ پدید می آورد، بخش وسیعی از سرمایه گذاری اسرائیل در عرصه روبط بین الملل را کم رنگ می کند. به اعتقاد برخی کارشناسان سیاسی افق روند عادی سازی روابط با اسرائیل در سایه متغیرهایی که بررسی گردید محدود به چند گزینه است
1- گسترش فرآیند عادی سازیاین احتمال ممکن اما ضعیف است چراکه اکنون با تغییر اولویت های امریکا از خاورمیانه به سمت چین و روسیه احتمال فشار جدی امریکا مانند دوره ترامپ بر کشورهای منطقه ضعیف است و اسرائیل در سایه تحولات منطقه و تفاهم ایران و عربستان قادر به خلق فرآیندهای دوجانبه در سطح منطقه مبتنی بر منافع متقابل برای عادی سازی نمی باشد.
2- توقف عادی سازی این احتمال بسیار قوی است چراکه دولتهای منطقه همانند گذشته در بست در اختیار امریکا نیستند و با تفاهمات منطقه ای با ایران و نیز روسیه و چین در زمینه اوپک پلاس و فروش نفت به یوان از حاشیه مهمی برخوردار شده و اولویت های ملی آنها در جهت سازش قرار ندارد.3- محدود شدن عادی سازیبا توجه به جنایات اخیر و مکرر اسرائیل بر ضد مردم فلسطین و افزایش ضریب هبستگی جوامع عرب و مسلمان با این مردم مظلوم، محدود سازی رابطه با این رژیم از سوی دولت های عادی ساز به عنوان یک اقدام تصحیحی از طریق اعتراض به جنایاتها بر ضد جامعه فلسطینی برای نظامهای منطقه یک فرصت به شمار می آید و برای آنان آورده داخلی دارد و رضایتمندی اجتماعی را افزایش می دهد.
آنچه مسلم است در سیاست گذاری دولت های منطقه اصل بر شرایط و منافع است و کشورهای منطقه اگر در گذشته در همپیمانی کامل با امریکا بودند، اکنون از حاشیه مستقل از امریکا برخوردار اند و تامین منافع آنها در تمکین در برابر اسرائیل نیست بلکه در شرایط جدید اکثر آنها جهت گیریهای جدیدی برگزیده مانند درخواست عضویت در مجموعه شانگهای و بریکس که این تحول از مسیر تل اویو نمی گذرد.
و منافع است و کشورهای منطقه اگر در گذشته در همپیمانی کامل با امریکا بودند، اکنون از حاشیه مستقل از امریکا برخوردار اند و تامین منافع آنها در تمکین در برابر اسرائیل نیست بلکه در شرایط جدید اکثر آنها جهت گیریهای جدیدی برگزیده مانند درخواست عضویت در مجموعه شانگهای و بریکس که این تحول از مسیر تل اویو نمی گذرد.
و منافع است و کشورهای منطقه اگر در گذشته در همپیمانی کامل با امریکا بودند، اکنون از حاشیه مستقل از امریکا برخوردار اند و تامین منافع آنها در تمکین در برابر اسرائیل نیست بلکه در شرایط جدید اکثر آنها جهت گیریهای جدیدی برگزیده مانند درخواست عضویت در مجموعه شانگهای و بریکس که این تحول از مسیر تل اویو نمی گذرد.