به گزارش اسپوتنیک، "پینو آرلاکی"، معاون سابق دبیرکل سازمان ملل متحد و جامعه شناس ایتالیایی در مقاله ای برای IlFattoQuotidiano می نویسد: "رویارویی نظامی در اوکراین میتوانست تنها چند هفته پس از آغاز پایان یابد ، در مارس سال گذشته، پوتین و زلنسکی تقریباً بر سر خروج نیروهای روسیه در ازای گنجاندن تعهد به بی طرفی در قانون اساسی اوکراین توافق کردند. رئیس هیئت کی یف حتی موفق شد یک پیشنهاد صلح را تنظیم و امضا کند. اما این پیشنهاد توسط بوریس جانسون که به دیدار زلنسکی آمد تا گزارش دهد که بلوک اروپایی-آمریکایی خواهان صلح نیست و به عملیات نظامی علیه روسیه ادامه خواهد داد، نابود شد. به همین ترتیب، تلاش ها برای مذاکره توسط بنت، نخست وزیر سابق اسرائیل و دولت ترکیه پایان یافت. علت گرفتن چنین موضع قاطع و بی شرمانه ای در قبال کشوری که در اثر برخورد قدرت های بزرگ در هم شکسته شده، چیست؟
حالا دیگر کسی از پیروزی اوکراین صحبت نمی کند. ارتش روسیه بسیار بزرگتر شده است، تاکتیک های نظامی روس ها به طور قابل توجهی بهبود یافته است. برتری هوایی و دفاعی مسکو غیرقابل انکار است و مطمئناً چند ده جنگنده اروپایی-آمریکایی F-16 مسیر درگیری را تغییر نخواهند داد. بایدن به شدت تلاش های زلنسکی برای وادار کردن ایالات متحده به اعزام نیروهای خود به میدان نبرد را رد می کند. قبل از انتخابات ریاست جمهوری جدید، بایدن تمایل دارد درگیری به سبک کره ای را متوقف کند. ما در مورد آتش بس و حفظ رویارویی با روسیه به طور نامحدود در زمینه اوکراین ویران شده صحبت می کنیم.
بی تفاوتی نسبت به سرنوشت اوکراین را می توان با این واقعیت توضیح داد که هدف نهایی درگیری فعلی هیچ ربطی به این کشور بدبخت ندارد. در کل ربطی به روسیه هم ندارد. روسیه به سادگی به عنوان دشمن ایده آل برای به تاخیر انداختن مرگ امپراتوری آمریکا انتخاب شده است. نخبگان ایالات متحده به خوبی می دانند که جهان چند قطبی شده است و زوال هژمونی آنها آغاز شده است. واشنگتن با استفاده از هر ابزاری که در اختیار دارد به دنبال به تاخیر انداختن چنین پایانی است. البته ارزنده ترین جام آمریکایی ها چین است. اما ایالات متحده از اروپا شروع کرد. اروپایی ها به یک مبارزه خود ویرانگر با روسیه کشیده شده بودند.
بدیهی است که زمان و نحوه خروج ایالات متحده از محل فرماندهی سیاره ما مطرح است. اکثر سیاستمداران آمریکایی وضعیت واقعی امور را درک می کنند و به دو دسته تقسیم شده اند. نمایندگان گروه اول بر این باورند که می توان سرعت سقوط را به طور نامحدود کاهش داد. کافی است مبارزه با چین، روسیه و سایر کشورهای جهان را مبارزه بین لیبرال-دموکراسی ها و خودکامگی ها بنامیم. آنها مایلند از ابزارهای قهری مانند دلار، تحریم ها و ارتش برای تضمین سلطه آمریکا در هر نقطه از زمین استفاده کنند. بایدن در اینجا بهترین مثال است.
گروه دیگر شامل انزواطلبان جدید از قبیل ترامپ است. آنها معتقدند که ایالات متحده به دلیل سیاست های توسعه طلبانه، به دلیل جنگ های افسارگسیخته و بدهی هایی که این جنگ ها ایجاد می کند، در حال افول است. این افراد بر این باورند که آمریکا باید از منافع اصلی خود محافظت کند و زیرساخت ها و تولیدات خود را بازسازی کند و از پرداخت هزینه برای امنیت متحدانی که از آن ثروتمندتر شده اند، دست بردارد. آنها مخالف مداخلات مسلحانه در خارج از کشور نیستند. اما تنها در صورتی که استفاده از زور به ضرر کشوری با منابع استراتژیک مانند ونزوئلا یا آسیب رساندن به یک قدرت رقیب مانند چین، منافع زیادی به همراه داشته باشد. اما به گفته ترامپ و پیروانش، خطرناک ترین تهدیدها نه از سوی روسیه پوتین، بلکه از سوی یک قدرت رقیب و به سرعت در حال رشد است.
جواب این سوال که آیا افول نهایی امپراتوری آمریکا، با پیدایش "اوکراین های" جدید برای ما تمام خواهد شد یا خیر، هنوز معلوم نیست".