به گزارش اسپوتنیک به قلم دکتر "علی مهرپور لشکناری" تحلیلگر مسائل سیاسی و بین المللی، بحران مالی یونان در اواخر قرن سوم میلادی به خوبی نشان داد اتحادیه اروپا از نبود یک رهبری مسنجم در مواقع سخت قادر به اتخاذ تصمیمات سخت باشد رنج میبرد و سیستم مدیریت فعلی به جای حل بحران، آن را به تمام اتحادیه سرایت داد که تبعات آن تا چندین سال دامنگیر تمام کشورهای اتحادیه اروپا بود.
انگلیس، فرانسه و آلمان در آن زمان مدعی رهبری اتحادیه اروپا بودند که در این مورد خاص، انگلیس به دلیل عدم عضویت در حوزه یورو تلاش کرد تا از سرایت بحران به بازارهای مالی خود جلوگیری کند، آلمان و فرانسه نیز از انجام همکاری های لازم خودداری کردند و عملا نشان دادند هیچ کدام از آنها نه توان رهبری اتحادیه را دارا هستند و نه از حمایت حداکثری کشورهای اتحادیه برخوردارند.
اکنون که انگلیس خود را از این اتحادیه خارج کرده نیز آلمان و فرانسه نتوانستهاند برای ایفای نقش رهبر واحد به توافق برسند. آلمان همواره خود را مدعی رهبری میداند و البته این ادعا مورد تایید برخی از کشورها نیز هست اما مواضع سیاسی فرانسه منجمله معترض بودن به گران فروشی گاز ایالات متحده در جریان بحران اوکراین یا مواضع ضد وابستگی نظامی کشورهای اروپایی به ایالات متحده آمریکا از سوی امانوئل مکرون همواره نقش آلمان به عنوان رهبر را زیر سوال برده به نوعی که واضح است فرانسویها نیز نقش رهبری را برای خود قائل هستند.
این اختلافات، در تصمیم گیریها و مواضع کشورهای اتحادیه اروپا نیز تاثیرگذار بوده است که به عنوان نمونه میتوان به عدم تصمیم واحد از سوی کشورهای اتحادیه در مسئله بحران اقتصادی یونان اشاره کرد. عدم تطابق مواضع کشورهای اروپا و بانک مرکزی اروپا بر سر چگونگی کمک به یونان و اختلافات فرانسه و آلمان بر سر نوع واکنش به بحران اقتصادی یونان نمونه واضحی از این ادعاست.
این اختلاف نظر در مبحث اتخاذ یک استراتژی واحد در مورد تامین انرژی نیز صادق است. از دیگر مواردی که اتحادیه باید در آنها به یک تصمیم واحد دست یابد میتوان به کنترل مهاجرت، ایجاد یک ساختار مشخص در جهت تامین نیروی کار و کنترل بیکاری در سطح تمامی کشورها از اسپانیا، پرتغال و یونان با نزدیک به ۲۰٪ بیکاری تا اتریش و آلمان با ۵ ٪ و رابطه با کشور روسیه.
مورد آخر یعنی بازتعریف رابطه با اروپا را میتوان اساسی ترین معضل کنونی اتحادیه اروپا دانست که اوج دو دستگی را در میان کشورهای عضو اتحادیه به وجود آورده. از سال ۲۰۰۸ و درگیری میان روسیه و گرجستان در اوستیای جنوبی برخی از کشورهای اتحادیه مانند انگلیس، لهستان، سوئد و فنلاند خواستار مقابله با روسیه بودند که علت آن پشتیبانی از تصمیم ایالات متحده بود و برخی دیگر از کشورهای اتحادیه مانند آلمان، اسپانیا، نروژ، پرتغال، یونان و مجارستان خواهان حفظ ارتباط با مسکو بودند. این شکاف پس از عملیات نظامی روسیه در اوکراین بار دیگر سر باز کرده و به شکل جدیدی خود نمایی کرد به نوعی که
یونان، مجارستان و بلژیک که وابستگی شدیدی به انرژی روسیه دارند سعی میکنند از تحریمهای گسترده علیه مسکو جلوگیری کنند، کشورهای هلند، چک و سوئد به صورت علنی به حمایت از اوکراین و در مقابل روسیه ایستادهاند و کشورهایی مانند فرانسه و آلمان نیز علاوه بر حمایت از طرحهای تحریمی علیه مسکو و حمایت از اوکراین، از درگیری با روسیه اجتناب میکنند زیرا در وهله نخست از هزینههای یک درگیری تمام عیار در بعد نظامی با مسکو با خبر هستند و در وهله دوم قطع رابطه با مسکو بحران انرژی در این کشورها را وخیمتر خواهد کرد.
در مجموع میتوان چنین تفسیر کرد که اتحادیه اروپا که بنیانگذارانش آن را اتحادیهای در برابر بحرانها خوانده بودند اکنون خود دچار بحران هویت شده و کشورهای عضو آن به دلیل نبود یک رهبر واحد، سعی میکنند سیاستهای آن را دور زده تا کشورهای خود را به سلامت از بحرانها عبور دهند.