به گزارش اسپوتنیک، البته شاید صحیح تر این باشد که بگوییم بعض وقت ها لابی های پشت پرده قدرت الگویی را ابتدا در جایی امتحان می کنند و سپس همان الگو را در جایی دیگر پیاده می کنند.
به عنوان مثال می شود گفت که بحث انقلاب های رنگین که شروع اش با انقلاب معروف به انقلاب نارنجی در اوکراین بود که توسط بنیاد سرمایه دار یهودی آمریکایی جورج سوروس حمایت می شد و در آن بخشی از اوکراینی ها بر علیه انتخابات مشروع در این کشور انقلاب کردند و پروسه انتخابات دمکراتیک را مخدوش کردند واز آن روز به بعد دیگر اوکراین نتوانست شرایط آرامش را به خود ببیند.
پس از موفقیت انقلاب حمایت شده توسط بنیاد سوروس می بینیم که همان الگو در جاهای دیگر جهان مانند گرجستان (انقلاب گل سرخ) و قرقیزستان (گل لاله) یوگوسلاوی (انقلاب سیاه یا انقلاب بولدوزر)، چین (انقلاب زرد)، کویت (انقلاب آبی)، ایران (جنبش سبز)، عراق (جنبش بنفش)، لبنان (جنبش سدری)، برزیل (انقلاب قهوه ای) و مصر (انقلاب سورتی) و... راه افتاده.
کلید واژه مشترک همه اینها انقلاب ها رنگین است.
در برخی کشورها این انقلاب ها موفق بوده و در برخی دیگر ناکام مانده.
پس از آن هم می بینیم که آمریکایی ها و متحدین شان به سمت نوع دیگری از انقلاب ها می روند.
انقلاب های مدیریت شده توسط رسانه های اجتماعی.
یکی از ویژگی قابل تحسین آمریکایی ها این است که آمریکایی ها سناریو سازهای خوبی هستند.
برخی را پیدا می کنند به عنوان ابر ثروتمندان اینها را معرفی می کنند و دور و بر آنها فضاسازی می کنند که همه توجه ها به آنها جلب گردد.
در این راستا هم هدف این نیست که به فردی خیری برسانند یا ...
هدف این است که با جلب توجه ها به این فرد بتوانند از شرایط شهرت وی بهره برداری کنند.
بگذارید مساله را مقداری ساده تر کنیم.
کافی است بروید و به اسامی سرمایه گذاران و یا سهامداران اصلی چند شرکت بزرگ جهانی مانند مایکروسافت، متا، تویتر، آی بی ام و... نگاه کنید.
منظور افرادی مانند بیل گیتس و ایلان ماسک و مارک زاکربرگ و... نیست.
اینها فقط مهره های بازی که مردم می بینند هستند.
در همه اینها شرکت هایی مانند BlackRock Fund, Vanguard Group, Fidelity Management, , SSgA fund, Invesco و... مشترک است.
عملا می توان گفت صاحبات پشت پرده همه این شرکت ها و موسسات یکی هستند.
اگر هم مقداری بیشتر کنکاش کنید می بینید که همان ها سرمایه گذاران اصلی و حامیان انتخابات بسیاری از کشورهای غربی هستند.
اگر آمریکایی ها می آیند و فردی مانند مثلا مارک زاکربرگ و یا بیل گیتس و یا... را به شهرت می رسانند به این دلیل است که آنها می خواهند توجه به این افراد و موسسات وابسته به آنها جلب شود و همه جهان تصور کنند که حتما شرکت اینها و نرم افزار اینها بسیار کیفیت بالایی دارد که این همه طرفدار دارد و همه بروند سمت این نرم افزار ها.
در حالی که ممکن است نرم افزار های دیگری در جهان باشد که بسیار از اینها بهتر است اما خوب تحت کنترل آمریکا نباشد، پس آن نرم افزارها باید نابود شوند.
مثال بارز اش هم همین جنگی است که سالها است آمریکایی ها بر علیه تیک تاک راه انداخته اند.
آمریکایی ها پس از ده سال از راه اندازی گروه های اجتماعی خود این گروه ها را ابتدا در ایران سال 1388 و سپس در کشورهای عربی امتحان کردند.
در ایران جواب نداد اما در برخی کشورهای عربی مانند تونس و مصر و لیبی و سوریه و... جواب داد.
امروزه این گروه های اجتماعی تبدیل شده اند به ابزار آمریکایی ها برای ساماندهی عناصر خود وهمچنین به آشوب کشیدن هر جا.
می بینیم که بلا فاصله وقتی که مثلا در اوکراین مشکل ارتباط میان متحدین آمریکا ایجاد می شود شرکت استارلینک به یکباره پوشش ماهواره ای اینترنت در آنجا راه می اندازد.
دوباره همین کار را درباره ایران تکرار می کنند.
آیا فکر می کنید که شرکت استارلینک واقعا دلواپس دمکراسی در اوکراین و ایران و... است؟
خیر اینها عموما به سازمان های امنیتی و اطلاعاتی آمریکایی خدمت می کنند و وقتی که سامانه ارتباط گیری آنها به هم می ریزد اینها به عنوان خیر خواه ورود می کنند.
پس از برگزاری انتخابات دمکراتیک در برزیل وانتخاب شدن پرزیدنت لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا که یک رئیس جمهوری چپ گرا است به عنوان رئیس جمهوری این کشور، آمریکایی ها باز هم به فکر افتادند تا متحد خود ژائیر بولسینارو را با استفاده از تاکتیک قبلی خود در کشورهای دیگر به قدرت برسانند.
جای تعجب ندارد که زمان وقوع کودتای متحدین بولسینارو وی در واشنگتن به سر می برد.
اما اینبار مردم برزیل و ساختارهای حاکمه در این کشور بسیار بیدار بودند و اجازه ندادند توطئه آمریکایی ها و عاملشان یعنی بولسینارو محقق گردد و سریع جلوی آن را گرفتند.
اگر امروزه می بینید که از آمریکا گرفته تا اروپا سریع همه در حال موضع گیری بر علیه کودتای ناکام بولسینارو هستند به این دلیل نمی باشد که آنها از بولسینارو حمایت نمی کنند، بلکه به این دلیل است که کودتا شکست خورده و آنها نمی خواهند رابطه شان با دولت جدید برزیل شکرآب شود.
آنهایی که پیگیر مسایل بین المللی هستند به خوبی می دانند که چون آقای دولا دا سیلوا موفق شده بود شرایط برزیل را در سالهای 2003 تا 2011 به شدت بهبود بخشد و شرایط اقتدار اقتصادی برزیل را محقق کند آمریکایی ها برای اینکه برزیل در آمریکای جنوبی قدرت بلا منازع نشود از دشمنان وی حمایت کردند تا برزیل را به عقب برگردانند.
برزیل مانند ایران و ایالات متحده جزو تنها کشورهای جهان می باشند که اگر حتی دیوار دور آنها بکشید هیچ چیزی از خارج نیاز ندارند، فقط یک مدیریت قوی می تواند کاری کند که این کشورها بتوانند در جهان عرض قدرت کنند و آمریکایی ها همه تلاش خود را انجام می دهند تا ایران و برزیل نتوانند به جایگاه جهانی خود دست پیدا کنند.