برخی از دوستان مدام پرس و جو می کنند که چرا ما بعضی وقت ها در تعامل با کشورهای مختلف دچار مشکل می شویم.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که در علم سیاست روابط بر اساس منافع مشترک برقرار می گردد.
یعنی عموما کشورها هیچ وقت بر اساس احساسات قدمی بر نمی دارند، بلکه می آیند می سنجند که چه چیزی به نفعشان است و چه چیزی به ضررشان و در نهایت بر اساس آن تصمیم می گیرند چه کار کنند.
در بعضی اوقات هم کشورها ممکن است به دلیل دشمن مشترک با هم همراه شوند، حتی اگر منافع مشترک نداشته باشند.
البته توجه داشته باشید گفتم عموما.
یعنی برخی استثناها هم در این ماجرا ممکن است وجود داشته باشد که معمولا این استثناها در شرایطی که بحث های ایدئولوژیک پیش می آید ایجاد می شود.
یعنی ممکن است که منافع برخی کشورها، مثلا امروزه در اروپا، بر این باشد که با روسیه همراهی کنند و خودشان را درگیر مسایل مربوط به ماجراجویی های آمریکایی زلنسکی نکنند اما چون با مسایل ایدئولوژیکی، مثل قدرت گرفتن موج نئونازیسم، مواجه هستند اینها می آیند و در مقابل روسیه موضع گیری می کنند.
یا مثلا ممکن است برخی کشورها بیایند به دلیل عقیدتی و قومی و یا مذهبی یک موضعی را بگیرند حتی اگر این موضع در راستای سیاست واهداف کلی آنها نباشد.
به عنوان مثال می گویم مثلا یک کشور اسلامی درگیر جنگی است با کشوری غیر اسلامی، مثلا عراق با آمریکا، علیرغم اینکه در آن زمان بسیاری با صدام حسین مشکل داشتند اما می بینیم در میان کشورهای اسلامی دوگانگی وجود داشت که آیا باید از عراق حمایت کرد یا نه.
عموما هم اکثر کشورهای اسلامی علیرغم اینکه شاید با عراق صدام حسین هم مشکل داشتند ولی حاضر نبودند با آمریکا و متحدین اش همراهی کنند.
در حالی که مشاهده می کنیم وقتی که صدام حسین به کویت حمله کرد تقریبا اکثر کشورهای اسلامی با عراق مخالفت کردند چون بحث میان دو کشور اسلامی بود.
به هر حال امروزه بسیاری از امور سیاسی فیما بین کشورها بر اساس منافع مشترک، لابی های پشت پرده و بده بستان ها میان کشورها و... ترسیم می گردد.
یا در مواردی مشاهده می کنیم مثلا کشورها نفوذ تاریخی بالقوه در منطقه ای دارند، مثل نفوذ بالقوه ایران در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و یا نفوذ روسیه در کشورهای دارای شهروندان روس تبار.
برخی کشورها هم می آیند برای اینکه نفوذ پیدا کنند از سیاست نفوذ نرم اقتصادی استفاده می کنند مثل چین.
وبرخی دیگر می آیند از سیاست تحمیل زوری اراده خود بر دیگران استفاده می کنند، مثل آمریکا.
به این مسایل می گویند بازی سیاست.
اگر اصول نوین بازی را بلد نباشیم قطعا متضرر خواهیم شد.
در حالی که زمانی کشورها یا با هم دوست و یا متحد بودند و یا دشمن در سیاست نوین جهانی چیزی به نام دوست-دشمن به وجود آمده و معمولا به اینها کشورهایی می گوییم که نه با هم دوست تمام عیار هستند و نه دشمن تمام عیار.
به عنوان مثال می گویم مثلا همین رابطه خودمان با ترکیه یا امارات عربی متحده و... و یا حتی رابطه مصر و امارات و عربستان از یکسو و ترکیه از سویی دیگر و یا روسیه با ترکیه ویا ....
علیرغم اینکه مثلا ترکیه در بسیاری موارد با دیگران اختلاف دارد و حتی متحدین اش در سوریه در مقابل متحدین ایران و روسیه در حال جنگ هستند و در لیبی با مصر و امارات و عربستان در حال جنگ هستند و یا خود ما با امارات در جبهه های مختلف با هم اختلاف داریم اما مشاهده می کنیم که روابط سیاسی هم سر جایش هست.
البته در این مورد می توانیم بگوییم میان اینها مثلا ترکیه و امارات و روسیه استادان داشتن روابط دوست-دشمن هستند.
البته در سطح بین المللی هم می توان گفت که برخی کشورهای دیگر جهان هستند که چنین سیاستی را دارند، مثلا چین یا هند و انگلیس و فرانسه و آلمان و...
در سیاست نوین معمولا جایی برای دشمنی کامل وتمام عیار وجود ندارد وهمیشه تلاش می شود درب های دیپلماسی حتی با شدید ترین دشمن ها سر جایش باشد.
به عنوان مثال می گویم، بر کسی پوشیده نیست که امروزه روسیه در یک جنگ تمام عیار با ناتو و در راس آن ایالات متحده آمریکا می باشد و اینها انواع و اقسام تحریم ها را بر علیه روسیه اعمال کرده اند و حتی در بسیاری از موارد پا فراتر از خصومت گذاشته و کار را به جنگ علنی تبدیل کرده اند اما رابطه سیاسی بین روسیه و این کشورها همچنان سر جایش هست، چون اگر این رابطه برقرار نباشد نمی توان بده بستان انجام داد و ارتباط به جای اینکه مستقیم برقرار گردد به صورت غیر مستقیم برقرار می گردد و طبیعتا آنکه وسط است سعی می کند در حین انتقال پیغام ها منافع خود را نیز منظور کند.
در این بده بستان ها هم همیشه منافع کشورها در اولویت قرار دارد و احساسات جایی در این بده بستان ها ندارد.
در بسیاری از موارد هم امروزه لابی های پشت پرده کار می کنند به گونه ای که کشورها تلاش می کنند با برقراری ارتباط با افراد سیاسی ذی نفوذ در کشورهای دیگر از حضور آنها در مجامع سیاسی آن کشورها برای تصمیم گیری به نفع خود استفاده کنند.
در این راستا هم شاید معروف ترین کشوری که از این سبک استفاده می کند اسرائیل باشد.
از قدیم الایام یهودی ها روی لابی گری فعالیت می کردند و تلاش داشتند با استفاده از ابزار های مختلف مالی و یا جنسی و یا روانی و یا تبلیغاتی ویا ... افراد ذی نفوذ را اسیر خود کنند و حتی سیاست مداران کشورهای مختلف را وادار کنند که به نفع آنها و به ضرر ملت های خود تصمیم بگیرند، بعد ها هم این هنر به اسرائیل منتقل شد.
شاید بسیاری ماجرای مونیکا لونسکی که را بیل کلینتون رئیس جمهوری وقت آمریکا رابطه جنسی برقرار کرده بود را به یاد داشته باشند و توجه داشته باشند که آن خانم یک دختر جوان یهودی بود که توسط مجامع اطلاعاتی اسرائیل استخدام شده بود تا از رئیس جمهوری آمریکا آتو داشته باشند.
بعدها هم مشاهده کردیم که وقتی کلینتون حاضر نشد با اسرائیلی ها در برخی موارد همکاری کنند چگونه یک رسوایی برای او به بار آوردند و رئیس جمهوری ای که در اوج او آمریکا به اوج شکوفایی اقتصادی در صد سال اخیر رسیده بود را چگونه زمین زدند.
کلینتون هیچ وقت تصور نمی کرد که ممکن است مجامع امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل حتی در اتاق خواب رئیس جمهوری آمریکا که اصولا باید امن ترین جا در جهان باشد نفوذ داشته باشند اما بعدها معلوم شد که برخی از محافظان شخصی وی نیز دچار فساد هایی شده بودند اسرائیلی ها آنها را به آن کشانده بودند.
البته این نوع سیاست سیاستی جدید نیست و از قدیم الایام وجود داشته و بسیاری از کشورها تلاش می کردند و می کنند برای اینکه بتوانند در کشوری دیگر نفوذ داشته باشند سیاست مداران و سران آن کشورها را اسیر خود کنند.
برخی کشورهای همسایه ما مخصوصا کشورهای عرب حوزه خلیج فارس به درستی متوجه این ماجرا شده اند وچند سالی است که در راستای فعالیت در زمینه سیاست های نوین جهانی به شدت فعال می باشند که در این راستا می توان به سیاست روابط دوست-دشمنی اینها با برخی کشورها و همچنین تلاش برای ایجاد لابی های قدرت در کشورهای دیگر اشاره کرد.
امروزه ایران در بسیاری از ابعاد حرف اول را در منطقه می زند اما در همان سطح نفوذ سیاسی همسطح توانمندی منطقه و میدانی را در جهان ندارد.
ایران کشوری می باشد که جایگاه بالقوه تبدیل شده به یک هژمونی منطقه ای و جهانی را دارد در حالی که هیچ کدام از کشورهای دیگر منطقه از این جایگاه برخوردار نیستند و اگر ایران در کنار میدان خود سیاست موثر بین المللی مبتنی بر منافع ملی و سیاستهای نوین جهانی داشته باشد قطعا می تواند به عنوان ابر قدرت منطقه ای و جهانی جای خود را تثبیت کند.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که قطعا ابرقدرت های فعلی که در جهان وجود دارند به این راحتی ها ورود یک کشور جدید به باشگاه خود را نخواهند پذیرفت و قطعا برای اینکه ایران بخواهد وارد این باشگاه شود با مقاومت اینها مواجه خواهد شد ولی امروزه با توجه به اینکه جهان در حال گذر از مرحله تک قطبی به مرحله چند قطبی است شرایط برای ورود ایران به این باشگاه مساعد است.