انتخاب مجدد آقای شی جین پینگ توسط کنگره حزب کمونیست چین به عنوان رهبر این کشور پیغام حمایت از ثبات در چین را به جهانیان داد.
بر کسی پوشیده نیست که آمریکایی ها تلاش مذبوحانه ای انجام دادند تا موقعیت رهبر چین را تضعیف کنند و امیدوار بودند در کنگره بیستم حزب کمونیست چین بتوانند به او ضربه بزنند این تلاش هم طبق معمول از طریق جنگ روانی و رسانه ای بر علیه رهبری چین انجام شده بود وهنوز هم می شود.
رای قاطع اعضای کنگره حزب کمونیست حاکم به ادامه رهبری آقای شی به نوعی دهن کجی مردم چین به تلاش های آمریکا نیز به حساب می آید.
آنهایی که با ساختار سیاسی در چین آشنایی دارند به خوبی می دانند اعضای کنگره حزب کمونیست چین که مستقیم از طرف مردم انتخاب می شوند رابطه بسیار نزدیک و تنگاتنگی با آحاد جامعه دارند و معمولا هم در این کنگره خواست مردم در اولویت است، نوزده کنگره سابق حزب کمونیست نشان داده که اعضای کنگره این حزب هیچوقت تحت تاثیر مقامات بالاتر نیستند بلکه مقامات بالاتر در حزب تحت تاثیر خواسته اعضای کنگره می باشند و به همین دلیل می باشد که انتخاب آقای شی برای دور سوم نشان از خواسته واقعی مردم این کشور 1.6 ملیارد نفری دارد.
در حالی که طی یک دهه اخیر آمریکایی ها تلاش داشتند از طریق رفتارهای قلدر معابانه نفوذ خود در جهان را بر دیگران تحمیل کنند آقای شی با سیاست نرم اقتصادی نفوذ چین را در جهان گسترش داد، سیاستی که خیلی سخت است اما بسیار تاثیر گزار.
تا آمریکایی ها به خود آمدند متوجه شدند علیرغم همه تلاشهای آنها اما سیاست نرم اقتصادی چین بسیار موفق بوده و اگر شرایط نفوذ قبلی آمریکا و چین در سطح جهان را با شرایط نفوذ فعلی آنها مقایسه کنیم می بینیم که چین چندین قدم به جلو آمده و آمریکا چندین قدم به عقب.
عملا هم امروزه بخش عمده مردم جهان، حتی آنهایی که تا چند صباح پیش متحد آمریکا به حساب می آمدند، سیاست همکاری های اقتصادی با چین را ترجیح داده اند و از همکاری با سیاست های قلدرمعابانه آمریکا دوری می کنند، که نمونه واضح اینها را می توان در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و یا کشورهای آمریکای لاتین و یا جنوب شرق آسیا مشاهده کرد.
از سوی دیگر برخی کشورها که موضع مخالف با سیاست های قلدرمعابانه آمریکا که مبنای آن تامین منافع مالی آمریکا به حساب دیگران، حتی متحدین، دارند مانند روسیه و ایران و هند و برزیل و آفریقای جنوبی و کشورهای آسیای میانه و... همکاری با چین جهت ایجاد ائتلافهای جهانی صلح طلب بر اساس منافع جمعی در مقابل ائتلاف های موجود، که همه بر اساس تامین منافع آمریکا و نه اعضای ائتلاف ها است، روی آورده اند.
می توان گفت موفقیت اصلی آقای شی در سطح بین المللی این بود که توانست کشورهای دارای خرد جمعی را به کمک کشورهای دوست با هم در ائتلاف هایی مانند گروه شانگهای و یا بریکس جمع کند و امروزه بسیاری از کشورهایی که تا چند صباح پیش متحد استراتژیک آمریکا به حساب می آمدند تقاضای عضویت در گروهی مانند شانگهای را داده اند.
در بحث مسایل داخلی هم می توان گفت استراتژی فکری آقای شی در ایجاد تحول در ساختار سیاسی چین موجب آن شده که امروزه جمعیت 1.6 ملیارد نفری چین از امکانات ورفاه و حقوق فردی و جمعی بسیار بالایی برخوردار شوند.
بر عکس آنچه معمولا آمریکایی ها با تبلیغات خود تلاش می کنند در باره چین در سطح بین المللی منعکس کنند، که البته ما ایرانی ها و دیگر کشورهای مقابل آمریکا مانند روسیه نیز با این تروریسم رسانه ای آمریکا مواجه هستیم، اگر شما به چین سفر کنید مشاهده می کنید، آزادی های فردی و حقوق بشر که در چین وجود دارد در خود آمریکا وجود ندارد.
البته بستگی دارد که شما چگونه بخواهید آزادی های فردی و حقوق بشر را تعریف کنید.
باید به این نکته توجه داشته باشید که تعاریف آزادی های فردی و حقوق بشر معیارهای مختلف دارد که توسط هر جامعه ای بر اساس فرهنگ و تمدن آن تعریف می گردد و چون آمریکایی ها کلا فرهنگ و تمدن قابل اتکایی ندارند عموما معیار آنها برای آزادی های فردی و حقوق بشر معیارهای من در آوردی است اما برخی ملت ها که به صورت تاریخی فرهنگ و تمدن دارند چند هزار سال است که معیار های آزادی های فردی و حقوق بشر را برای خود ایجاد کرده اند و حکومت ها را باید بر اساس آن معیارها سنجید.
به عنوان مثال می گویم، ممکن است در فرهنگی خیانت کردن زوجین به یک دیگر معیار بی ارزشی به حساب بیاید و اگر مثلا فردی متاهل به همسر خود خیانت کند ملاک آزادی فردی به حساب آید، که امروزه در برخی کشورهای غربی در حال ترویج آن هستند، اما در جامعه ای این فرهنگ مورد قبول نباشد، پس این معیار جزو آزادی های فردی به حساب نمی آید، حال تصور کنید کشوری که مثلا آن معیار را آزادی فردی به حساب می آورد بخواهد بیاید و کشور دیگری را که در فرهنگ آن این معیار آزادی فردی به حساب نمی آید قضاوت کند.
همچنین باید توجه داشت که هنر مدیریت کشوری 1.6 ملیارد نفری که در آن همه از رفاه نسبی برخوردار بارند نزد هر کسی وجود ندارد و آقای شی در دو دوره قبلی رهبری چین نشان داد که این هنر را دارند و توانمندی آن را دارد که نه فقط سطح رفاه نسبی مردم را خوب نگه دارد بلکه آن را ارتقا بخشد و هر کسی طی ده سال قبلی که وی رهبری چین راعهده دار بود چند بار به آن کشور سفر کرده می تواند به خوبی مشاهده کند که هر سال مردم این کشور شرایطی بهتر از سال قبل را تجربه کرده اند و توقع می رود در دوره آتی رهبری آقای شی شرایط مردم چین بهتر از دوره های قبل هم بشود.
مضاف بر همه اینها در حالی که آمریکا علنا در استراتژی خود خصومت با چین را جزو اولویت های خود قرار می دهد و خود آمریکایی ها رهبری با ثباتی را ندارد واکثر آمار و ارقام نشان می دهد رئیس جمهوری آمریکا آنقدر نا محبوب است که شانس انتخاب شدن مجدد را ندارد، چین نشان داده که رهبری با ثبات و مقتدری را دارد و برای مقابله با توطئه ها و تهدید های آمریکا آماده است و این انتخاب خود نشانه از با ثباتی در ساختار سیاسی و اجتماعی چین به حساب می آید.