اخیرا جریان صدر در عراق به پارلمان این کشور حمله کردند و جلوی انتخاب رئیس جمهوری و نخست وزیر در این کشور را گرفتند.
اگر حرف و حدیث ها درباره اینکه چگونه اینها کلا وارد منطقه سبز بغداد شدند و چرا نیروهای امنیتی از پارلمان حفاظت نکردند و... را کنار بگذاریم، یک مساله مطرح می باشد و آن این است که چه کسی از بی ثباتی در عراق سود می برد و نمی خواهد عراقی ها روز خوش داشته باشند؟
اگر مقداری به عقب برگردیم می بینیم جریان هایی را که امروزه در عراق مشاهده می کنید از زمانی شروع شد که آقای مقتدی الصدر با رهبران عربستان و امارات ارتباط گرفت و آنها شروع کردند از او حمایت مالی کردن و وی که با حمایت ایران وجناح های شیعه و نام خانواده گی توانسته بود در عراق برای خود جایگاهی ایجاد کند به یکباره شروع کرد شعارهای ملی گرایانه مطرح کردن و با پول هایی که از اسپانسر های عرب خود دریافت کرده بود خود را به عنوان یک شخصیت ملی مطرح کند که همه جناح های سیاسی وعقیدتی را می خواهد زیر عبای خود داشته باشد.
در همین راستا هم مشاهده می کنیم بسیاری از آنهایی که جزو طرفداران سابق حزب بعث بودند پس از اینکه پوشش حمایتی داعش را در غرب و شمال غرب عراق از دست دادند خود را وابسته به جریان صدر معرفی کردند و رفتند زیر عبای آقای صدر.
همزمان سازمان ها و مجامع موسوم به تشکل های مردم نهاد که توسط آمریکایی ها در عراق ایجاد شده بود به بهانه های مختلف تظاهرات راه انداختند و تقاضای سرنگونی عادل عبد المهدی نخست وزیر وقت عراق و انحلال پارلمان و برگزاری انتخابات زود هنگام را نمودند.
بهانه اینها هم فساد اداری در عراق بود.
گو اینکه نمی توان وجود فساد اداری در عراق را انکار کرد اما باید توجه داشت که ریشه این فساد از کجا نشآت گرفته.
از زمانی که پل برمر حاکم آمریکایی عراق شروع کرد ساختارهای اداری در عراق را ایجاد کردن وی یک سیستم سیاسی رانتی را ایجاد کرد که از قبل کاملا معلوم بود یک سیستم شکست خورده سیاسی است.
وی دقیقا همان سیستم رانت سیاسی موجود در لبنان که حتی موجب راه افتادن جنگ داخلی و چندین دهه بی ثباتی در این کشور شده بود را بر عراق تحمیل کرد.
جالب اینکه به بهانه بی ثباتی در عراق آمریکایی ها هنوز از یک قانون که کنترل پولهای فروش نفت عراق را توسط شورای امنیت سازمان ملل به حاکم آمریکایی می دهد استفاده می کنند و تا به امروزه هر چه نفت از طرف عراق به فروش می رود به حسابی در آمریکا می رود ورئیس جمهوری آمریکا تصمیم می گیرد چه قدر از این پولها را آزاد کند.
اصل دعوا هم زمانی شروع شد که نخست وزیر اسبق عراق آقای نوری المالکی نامه ای به شورای امنیت نوشت مبنی بر اینکه تحریمهای شورای امنیت به دلیل وجود صدام حسین در عراق بر این کشور تحمیل شده بود و در آن زمان دوازده سال بود که صدام حسین اعدام شده بود و تقاضا کرد که این تحریم ها برداشته شود و اموال عراق که در حساب آمریکایی است آزاد گردد.
بلافاصله آمریکایی ها داعش را در عراق علم کردند و به بهانه "نبود ثبات و امنیت ودولت مقتدر حاکم مورد قبول همه جناح های سیاسی در عراق" تا به حال اجازه برگزاری جلسه شورای امنیت برای تصمیم گیری در این باره را ندادند.
بسیاری از کارشناسان سیاسی باور داشتند که نباید اجازه داد خیابان تصمیم گیرنده سیاسی کشور باشد اما آمریکایی ها فشار می آوردند تا خیابان را تصمیم گیرنده کنند.
آنها به دنبال پیاده کردن نقشه ها و طرح هایی که قبل تر با عنوان انقلاب های رنگی مطرح می شد بودند.
علیرغم اینکه جناح های سیاسی عراق به خواسته های خیابان تن دادند و هم نخست وزیر تغییر کرد هم انتخابات برگزار شد اما باز هم جناح طرفدار آمریکا و اعراب موفق نشد که در عراق دولت تشکیل دهد و در نهایت هم جریان آقای صدر تصمیم به استعفا از پارلمان گرفتند.
اینبار هم که پارلمان روی انتخاب رئیس جمهوری و نخست وزیر تصمیم گرفت دوباره جریان صدر آدم های خود را به خیابان کشاندند تا جلوی انتخاب رئیس جمهوری و نخست وزیر را بگیرند.
یعنی عملا دوباره تعیین تکلیف ساختار سیاسی توسط خیابان.
امروزه دوباره عراق با یک چالش جدید مواجه است.
آیا باید اجازه داد که خیابان تصمیم گیر باشد و یا باید اصرار کرد که همه باید به قانون تمکین کنند و اجازه دهند روند سیاسی پیش برود.
به صورت تاریخی اکثر کارشناسان معتقد می باشند که حتی اگر یک ساختار سیاسی بد باشد وحتی اگر قانونی بد باشد، بودن ساختار سیاسی و بودن قانون به از نبودن قانون و یا ساختار سیاسی است و همه باید تلاش کنند که ساختار سیاسی و یا قانون را (علیرغم همه سختی ها) از راه هایش تغییر دهند.
اولا که در حال حاضر چون دولتی در عراق مستقر نیست و دولت مستقر فقط درحد راه اندازی کارها فعالیت می کند، طبق قانون این دولت اختیار انحلال پارلمان و برگزاری انتخابات مجدد را ندارد و حتی به فرض دوباره انتخاباتی برگزار شد هیچ معلوم نیست که آیا جریان مورد حمایت آمریکا و اعراب می تواند در این انتخابات موفق شود آنچه آنها می خواهند را محقق کند یا نه و آیا اگر باز هم در انتخابات با شکست مواجه شود بنا است که چماق به دست هایش را به خیابانها بریزد؟
در هیچ روند سیاسی قابل پذیرش نیست که یک جناح با استفاده از تعدادی چماق به دست اصرار کند تا قدرت را در کشوری به دست بگیرد و اصرار کند آنقدر انتخابات تکرار شود تا فقط جناح او برنده شوند.
البته بر اساس سیاستهایی که مبنای دمکراسی آمریکایی دارد امکان پذیر است، چون فقط منافع امریکا مهم است و نه منافع ملت ها.
امروزه بیم آن می رود که آمریکایی ها به دنبال آن باشند تا همان سیاستی را که در افغانستان پیاده کردند در عراق پیاده کنند.
یعنی همانگونه که در افغانستان طالبان را سر کار آوردند در عراق هم حزب بعث را مجددا سر کار بیاورند و برای محقق کردن این هدف آنها نیاز دارند آنقدر عراق با بی ثباتی مواجه شود تا مردم به ستوه بیایند و همان حزب بعث را بپذیرند تا بیاید و بر آنها حکومت کند.
به این ترتیب همانگونه که پس از بازگشت مجدد طالبان در افغانستان آمریکایی ها پولهای افغانی ها در حسابهایشان را مصادره کردند، یا شاید بهتر است بگوییم دزدیدند، می توانند به بهانه بازگشت مجدد حزب بعث به قدرت در عراق پولهای موجود در حساب عراق چه چیزی حدود 200 ملیارد دلار است را بلوکه کنند وعراقی ها هم بنشینند فاتحه این پول ها را بخوانند.