ندرتا بتوان رهبر کشوری در تاریخ بشریت پیدا کرد که به هیچ وجه مورد انتقاد شهروندان خود ویا شهروندان دیگر کشورها نباشد.
مخصوصا که قطعا در بسیاری از کشورها ممکن است نسبت به رهبر کشور دیگری موضع داشته باشند و یا حتی از او بدشان بیاید و یا حتی ممکن است خیلی هم خوششان بیاید.
باید توجه داشته باشید که وظیفه رهبران کشورها حفظ منافع ملی کشور وملت خودشان است و قطعا در این راستا ممکن است با مخالفت برخی کشورها مخصوصا کشورهای همجوار که منافشان متضرر می شود مواجه شوند.
جریان درباره شیخ خلیفه هم صدق می کند.
ولی نکته قابل تامل در این است که در نهایت مردم کشوری چگونه خودشان رهبر خود را ارزیابی می کنند وچه قدر برای کارهای او ارزش قایل هستند نه دیگران.
اگر شما به امارات عربی متحده سفر کنید و یا با شهروندان امارات ارتباط داشته باشید می بینید که عموما آنها از عملکرد مرحوم شیخ خلیفه بسیار راضی بودند و همه او را دعا می کردند و می کنند.
این شرایط هم به قول معروف همینجوری برای وی ایجاد نشده و بی دلیل نیست که مردم امارات وی را مانند یک پدر دوست می داشتند.
اولین بار که به امارات مخصوصا شهر دبی سفر کردم حدود سال 1985 میلادی بود و بعد مکررا حد اقل سالی یکی دو بار به دلیل مسایل کاری به این کشور سفر می کردم و از همان سال 1985 میلادی (1364) و به صورت مستمر شاهد تغییراتی بودم که در این شهر و در کشور امارات عربی متحده رخ می دهد.
برخی ممکن است بیاید بگویند خوب در این کشور در آمد نفتی داشتند و طبیعی بود که رشد کنند، اما اینگونه نیست، بسیاری کشورهای دیگر هستند که درآمد نفتی دارند اما مردم آنها در رفاه و آسایش نیستند.
یا اینکه آنها موفق شدند از شرایط مثلا جنگ ایران وعراق بهره ببرند و تجارت را به امارات بکشانند.
خوب چرا دیگران چنین نکردند؟
هنر مدیریت یک دولت در این است که مدیر کارآمد بتواند نهایت استفاده را از منابع خود بکند و همچنین بتواند ساختار ارتباطات معاصر با دیگر کشورهای جهان برقرار کند تا وارد عرصه روابط بین الملل گردد، وگرنه همه بلد هستند که نفت بفروشند و پول آن را خرج کارهای جاری کشور کنند، خیلی ها هم بسیار خوب بلد هستند خرج کنند.
شیخ خلیفه و پدر او شیخ زاید هم می توانستند این کار را انجام دهند و کنار بنشینند و فقط پولهای نفت را که در می آید بدون زحمت خرج کنند و مانند مثلا شاه های قاجار ایران اموال کشور را ببرند اروپا خرج کنند ومملکت و رعیت را در بدبختی نگه دارند.
توجه داشته باشید که امارات عربی متحده از هفت امارت تشکیل شده که برخی از این امارتها وقبایل و شیخ های آنها برای قرن ها با هم درگیر بودند تا حدی که حتی خودشان هم نمی دانستند برای چه با هم درگیر هستند، ولی واقعیت امر این بود که انگلیسی ها و پرتغالی ها بذر اختلاف را میان آنها جا انداخته بودند تا وقت اینها نتوانند با یکدیگر متحد شوند.
بزرگترین دست آورد شیخ زاید آل نهیان پدر امیر فعلی و امیر مرحوم امارات در این بود که وی موفق شد امارت های متخاصم را دور هم جمع کند و امارات عربی متحده را تشکیل دهد و کاری کند اینها به جای اینکه با جنگ و درگیری با یک دیگر همدیگر را خنثی کنند با هم همکاری کنند.
خوب مساله دیگری هم وجود داشت و آن این بود که نفت در امارت ابوظبی کشف شده بود ولی در دیگر امارت ها چنین درآمد و ثروتی وجود نداشت.
اصل چالش هم همین جا بود.
اگر امارت ابوظبی می خواست به عنوان یک امارت مستقل امکانات را فقط برای خود حفظ کند بدیهی بود که احتمال نارضایتی دیگر امارت ها به وجود می آمد و اگر هم می خواست درآمد هایش را میان بقیه تقسیم کند برخی درون امارت ناراضی می شدند که چرا ما باید هزینه دیگران را بپردازیم.
می توان گفت چالش مرحوم شیخ زاید و بعد از او فرزندش شیخ خلیفه در همین نکته نهفته بود.
شیخ خلیفه به جای اینکه همه اموال حکومت را در اختیار خود بگیرد و خودش فاعل ما یشاء باشد، کل درآمد های کشور را در میان همه شهروندان امارات و نه فقط شهروندان ابوظبی تقسیم کرد و به آنها وام های بدون بهره داد تا بتوانند با آن ساخت و ساز کنند و درآمد داشته باشند.
طبیعتا با این کار وی هم در کشور اشتغال ایجا می کرد هم اینکه شرایط رشد کشور را فراهم می کرد هم اینکه از منظر دینی و شرعی هم بسیار پسندیده بود چون هیچ بهره ای، اینجا تکرار می کنم هیچ بهره ای، از مردم نگرفت و وی در مناسبت های مختلف اظهار می داشت که بهره مورد نظر وی رضایت خداوند از یک سو و پیشرفت مملکت از سوی دیگر است، چرا که وقتی کشور پیشرفت کند خود به خود سود پیشرفت به جیب دولت می رود.
در کنار این جریان وی شروع کرد روی ادامه تحصیل جوانان کشور خود در همه زمینه ها سرمایه گذاری کردن و جوانان امارات را بورسیه کرد وبه حساب دولت به خارج کشور فرستاد تا تحصیل کنند وبرگردند و به همه آنهایی که بر گشتند وام های کلان (بدون بهره) داد تا پروژه هایی را در کشور خود راه بیاندازند.
یکی از بزرگترین هنرهای امرای امارات عربی متحده در این بود که پذیرفتند که مدیریت یک تخصص است و باید متخصص آن را برای کشور خود وارد کنند و اینگونه نیست که تصور کنند خودشان می توانند همه کار را انجام دهند و شروع کردند در سطح جهان بگردند بهترین مدیران موجود در همه زمینه ها را پیدا کنند و آنها را ترغیب کنند که به امارات بروند و در مدیریت پروژه ها به آنها کمک کنند.
این مدیران هم ایده هایی را برای آنها به ارمغان آوردند که در نوع مدیریتی خود در اقتصاد نوعی نو آوری به حساب می آمد و جای دیگری تا آن زمان پیاده نشده بود و با ساختار حاکمیتی و حکومتی امارات همخوانی داشت.
بدیهی بود اگر دید باز شیخ خلیفه و طبیعتا بقیه امرای امارات نبود این کشور نمی توانست با سرعت این پیشرفت ها را بپذیرد.
وقتی درباره پیشرفت صحبت می کنم شاید برخی متوجه نباشند که در باره چه چیزی صحبت می کنم چون احتمالا به امارات سفر نکرده اند.
سال 1985 که برای اولین بار به دبی سفر کردم بخش های بزرگی از این شهر کاملا بیابان بود و هر سال که به آنجا می رفتم می دیدم که چند تا برج و اتوبان جدید ساخته شده، طی یک سال یا دو سال، برج هایی که در همین تهران خودمان در برخی شرایط بیش از پانزده بیست سال طول می کشد بسازند.
به یکباره دیدم ظرف حدود 5-6 سال ده ها برج عظیم و شاهراه و ... ساخته شدند و این ساخت و ساز چیزی نبود که توسط چهارتا بنای معمولی انجام شده باشد، یک تیم بسیار قدرتمند مهندسی نیاز است تا شما بتوانید مثلا ظرف شش سال برجی مانند آسمان خراش الخلیفه در دبی را که بلند ترین سازه ساخت بشریت است را بسازید.
حال این را ساختید، بعد چه؟
اصل ماجرا از اینجا شروع می شود.
بهره برداری از برج.
شما همین یک قلم کالا را بگیرید و دنبال بقیه ماجرا بروید.
اینکه بروید ده ها برج و آسمانخراش بسازید که مهم نیست اینکه بتوانید از این برج ها و آسمانخراش ها بهره بهینه ببرید مهم است.
می توان گفت که دست آوردهای مرحوم شیخ خلیفه آنقدر بزرگ و زیاد بود که هر کسی را وا می داشت تا به بالاترین سطح از غرور برسد.
صدها ملیارد دلار درآمدهایی که وی می توانست همه آنها را به حساب خود بریزد اما ترجیح داد برای رشد وارتقای مملکت از آن استفاده شود.
البته نمی گویم وی فقیر از دنیا رفت، اما کاری که وی انجام داد این بود که درآمد های مملکت را میان همه مردم تقسیم کرد.
اگر بخواهم از شرایط زندگی شهروندان اماراتی برایتان بگویم شاید نیاز باشد ده ها جلد کتاب برای آن بنویسم از بحث آموزش گرفته تا درمان رایگان در سطح جهان تا کمک های دولت برای ازدواج جوانان و امکانات بی حد و حصری که البته فقط برای شهروندان امارات است و نه برای آنهایی که آنجا اقامت می گزینند، البته آنهایی هم که می روند آنجا اقامت می گیرند هم از این شرایط بهره می برند.
دراوج این پیشرفت ها ژانویه سال 2014 شیخ خلیفه به یکباره سکته که البته با توجه به اینکه بهترین پزشکان را در اختیار داشت عمل جراحی بسیار موفقی را طی کرد و می توانست بعد به کار خود به راحتی ادامه دهد.
اما وی بزرگترین تصمیم در زندگی خود را در آن زمان گرفت، بقای کشور مهم تر از همه چیز است و وقتی که وی با شرایط جسمانی نا مناسب مواجه می باشد باید هر چه سریعتر کاری کند که کشور پس از او با ثبات مواجه گردد.
وی همان زمان کل قدرت را به ولیعهد و برادر خود یعنی شیخ محمد بن زاید منتقل کرد، کاری که شاید کمتر رهبری در جهان حاضر باشد در حالی که هنوز زنده است انجام دهد و از آن زمان همه می دانند حاکم عملی امارات شیخ محمد بن زاید بود ولی شیخ خلیفه تا لحظه آخر زندگی خود جایگاه خود را داشت و احترام خود را نیز بیش از پیش هم میان خاندان حاکمه و هم میان مردم داشت چرا که آنچه را که بنا بود پس از مرگ به دیگران به ارث برساند در حین زندگی به آنها رساند و کمک کرد تا جانشین او بتواند قدرت را در دست بگیرد و وقتی که وی فوت می کند کشور حتی یک لحظه هم با مکث مواجه نگردد.
شاید بسیاری متوجه این بزرگواری در تصمیم نباشند اما شاید بزرگترین لذت برای شیخ خلیفه این بود که بنشیند و تماشا کند و ببیند کشوری که خودش و پدرش و اجدادش برای ایجاد آن تلاش کردند قرار است چه آتیه ای داشته باشد.
وی کشور را ملک شخصی خود ندانست اما با احساس پدر فرزندی به کشور خود نگاه کرد و همانگونه که پدر عشق می کند فرزند اش موفق شود و پیشرفت کند وی هم سالهای آخر زندگی لذت می برد نظاره گر پیشرفت کشور خود باشد.