به گزاش اسپوتنیک، نشریه بریتانیایی "اسپکتیتر" در پاسخ به این سوال که: آمریکا کجاست؟ چنین ذکر می شود: آمریکا در گذشته همه جا حضور داشت و هر زمان که منافع یا ارزش هایش تهدید می شد مداخله می نمود. گاهی اوقات مداخله آن وضعیت را بهبود نمی بخشید، اما قدرت قابل اعتمادی در آن وجود داشت که ناشی از قدرت نظامی، رفاه و اعتماد به نفس ملت بود. می شد آن را تحسین کرد، آن را محکوم نمود، اما لازم بود آن را به حساب آورد.
و حالا چه؟ نگاه کنید که چطور جو بایدن از هشدارهای تند به حدس و گمان های نامشخص درباره جنگ زمینی ادعایی در اروپا می پردازد. در همین حال، چین دوباره جنگنده های خود را به تایوان می فرستد.
بسیاری از آمریکاییها و حتی برخی محافظهکاران ترجیح میدهند درگیر مسائلی که از نظر آنها دور است، نشوند. به نظر آنها مداخله آمریکا در خارج محکوم به شکست است و فقط مردان آمریکایی را قربانی می کند. و بحران های کافی وجود دارد که باید در کشور خودشان با آنها مقابله کرد. این محافظه کاران، و همچنین مخالفان لیبرال و چپگرا اکنون به اتفاق آرا "دکترین بوش" را که در دومین سخنرانی جورج دبلیو بوش در مراسم تحلیف مطرح شده بود، رد می کنند. او در آن گفته است: "سیاست ایالات متحده این است که به دنبال حمایت از رشد جنبش ها و نهادهای دموکراتیک در هر کشور و فرهنگی، با هدف نهایی پایان دادن به استبداد در جهان ما باشیم."
"دکترین ایده آلیستی بوش" اساساً غیر محافظه کارانه بود. مردی که مترقیان آمریکایی او را آیتالله خمینی با چکمههای گاوچران میدانستند، ممکن است آخرین رئیسجمهور آمریکا باشد که سازشناپذیر و بدون بدبینی درباره ارزشهای آمریکایی و کاربرد جهانی آن صحبت کرده است. و البته تلاش برای به کارگیری این ارزش ها دکترین او را در شن های غرق در خون عراق مدفون کرد.
ممکن است تبدیل هر کشور به دموکراسی لیبرال عملی نباشد. ممکن است که این حتی مطلوب نباشد.
اما به جهنم، با این همه مزخرفاتی که لیبرال ها و پسا لیبرال ها از آن صحبت می کنند. ولادیمیر پوتین و شی جین پینگ می دانند که نظم لیبرال بین المللی اساساً نظم آمریکایی است. این نظم را با تحت سلطه درآوردن اوکراین یا ملحق کردن تایوان در هم بشکنید و هژمونی آمریکا را در هم میشکنید. اکنون این مساله در حال تصمیم گیری است که جهان به کدام سمت خواهد رفت و چه کسی آن را مدیریت خواهد کرد، سرنوشت بیشتر جهان در خطر است که از سال 1945 تاکنون چنین نشده بود.
در ایالات متحده آمریکا، برخی از محافظهکاران لیبرالیسم آمریکایی را منبعی برای انحطاط اخلاقی در کشور خود میدانند. آنها از پوتین به عنوان یک رهبر قوی و ضد لیبرال که هویت ملی، غرور و انسجام را در اولویت قرار می دهد تحسین می کنند. راستگرایان آمریکایی تجاوز روسیه را توجیه میکنند و تماشا کردن کانال فاکس نیوز امروز مانند نشستن در یک سخنرانی در مورد روابط بینالملل در یک دانشگاه معمولی غربی است.
پروفسور ریچارد ساکوا اخیراً مقاله ای منتشر کرده است که در آن به ما اطمینان می دهد که حمله روسیه و اشغال کریمه یک "گام دفاعی" بوده و "روسیه برای حفظ امنیت خود از اوکراین می خواهد که بی طرف، دوستانه و چند زبانه باشد."
وقتی چنین انسجامی بین چپگرایان ضد غربی و راستگرایان ضد غربی جدید، خستگی جهانی آمریکا و لیبرالیسم در حال عقب نشینی می بینید، هشیار کننده است. اما وقتی به ایالات متحده برای رهبری نگاه می کنید و کشوری را می یابید که دیگر نمی خواهد رهبر باشد، ناراحت کننده است. مسکو و پکن با حرکت گازانبری به نظم جهانی حمله می کنند. آمریکا کجاست؟